ديالوگ‌های ماندگار

[el_na_z]

جسورانه زندگی کن کلارک؛
به حداقل رضایت نده
اون جوراب شلواری راه راه رو با افتخار بپوش
تو روی قلب من حک شدی کلارک
اونم از همون روز اولی که اومدی...
با اون لبخندِ دلنشینت و
اون لباس‌های مسخره‌ات
و شوخی‌های بی‌مزه‌ات..
تو فقط یک بار زندگی میکنی
و این وظیفه توعه به بهترین شکل زندگی کنی...
پس فقط خوب زندگی کن

|Me Before You

 

[a×(S+n)]

بهش حقیقت رو بگی که به جای دنبال کردن یه ستاره‌ی سرد، با چشمان خیس به ستاره‌ها خیره بشه؟ این سرنوشتشه؟
نه نه... بذار فکر کنه که "هیچوقت دوسش نداشتم"
SnowDrop

 

[MOKA]

جان کافی: "خواهش میکنم رئیس؛ این پارچه رو، روی صورتم نکشید. نذارید تاریک بشه. من از تاریکی می ترسم."

The Green Mile (1999) - مسیر سبز

 

[another]

فکر می کنی… اونا تو رو می بخشن؟
نمی بخشن
+اوپنهایمر

 

[Feriall]

زخم ها یاداور چیزهایی نیستند که شکسته شده اند بلکه یاد اور چیزهایی اند که به وجود امده اند.
-Chemical Hearts 2020

 

[هیولایبینام]

انگار همه‌چیز را برای اولین بار می‌بینم. نمی‌دانستم یک نفر می‌تواند کاری کند که همهٔ چیزهای قدیمی نو به‌نظر برسند..
____
پنج قدم فاصله..

 

[Asall]

واقعیت ، مجموعه ای از داستان ها با پایان بازه

سریال دوباره هجده سالگی

 

[آفرودیت]

قانون اول به هیچکس اعتماد نکن
قانون دوم همیشه یه نفر صدمه میبینه
قانون سوم هیچکس به احساسات علاقه ای نداره

پاندای کونگ فو کار 4

 

[Sui]

هر چه از دستم بر بیاید میکنم تا لایق اسم و مشخصات یک انسان باشم

 

[Sui]

تو زندگی هیچی برای ترسیدن نیست، فقط برای فهمیدن هستن. الان هم زمان فهمیدنشونه تا بعد کمتر ازشون بترسیم.
ماری کوری

 

[!entropia]

اکنون من به مرگ تبدیل شده ام، ویرانگر جهان ها
- اوپنهایمر

 

[حتّی به غلط]

باب اسفنجی، کاش فقط بودی. یادته وقتی بغض میکردم بغلم میکردی و میگفتی ببینم چشاتو؟ منو نگاه کن. اگه گریه کنی قهر میکنم میرم ها. منم گریه کردم قهر کردی رفتی. بیا ...

باب اسفنجی قسمت یک روز بدون گریه.

 

[ariiii]

تاکو : خدا با ماست ،چون از یانکی ها متنفره..
بلوندی : نه. خدا با ما نیست ،چون از احمق ها هم متنفره!

خوب بد زشت

 

[Feriall]

-حتی اگه توی این دنیا هم نباشی اونقدر میگردم تا پیدات کنم;
--عاشقان ماه

 

[YasamanRiyahi]

ببخشید که بابات شدم سهیل… خدا تو رو یهویی داد خب! اولش که مثل بچه قورباغه بودی، همه می گفتن مثل باباشه! اما خوب شد یواش یواش مثل مریم شدی… قشنگ…

حوض نقاشی

 

[Hope07]

_ چرا همون اول نرفتی ؟میدونستی که میخام از دستت خلاص شم ولی واستادی ؟
+واستادم که واستادم !
واستادم چون هربار که با آجر میکوبیدی تو سرم یا میگفتی که بو میدم بهم بر میخورد, ولی هیچ کدوم به سختی اون نبود که هر روز زندگیمو به بطالت میگذروندم !


پاندای کونگ فوکار