ديالوگ‌های ماندگار

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع alemzadeh
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

- بابا شماها دنیا رو اینجوری کردین ، با اون انقلابتون ... الان مجبوریم با این وضع زندگی کنیم :]

شرایط /مریم کشاورز
 
بدون موضوع

محمد رضا فروتن:تبسم من بخاطر تو حاضرم هر کاری بکنم.بذار هر اتفاقی میفته واسه جفتمون بیفته.
*بازنده*
 
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

شاید منم هنوز نمی‌دونم مردم، شاید هنوز نفهمیدم؛ مثه موهام، ناخونام، ریشام؛ که بعد از مرگم تا چندروز رشد می‌کنن، انگار نمی‌دونن که مـُردم؛ انگار از مردنم بی‌خبرن.

[ علی مصفّا؛ پلّه‌ی آخر ]
 
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

توی vd یک جامیگفت تو سیزن یک که آدما روزی هزاربارازم میپرسن حالم خوبه یا نه اماهدف مطرح کردن این سوال این نیست که خوبم یابدم
(صرفا تشریفات )
×اندکی تخلیص
 
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

اما پرستو تو،تو آسمون 2 تا ستاره داری.
مراقب خودت باش.
حامد بهداد
زندگی با چشمان بسته(رسول صدر عاملی)
 
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

عمو مصی (اخراجی ها ۱)

به چیت مینازی ؟

به ریش نیس که به ریشس

:|
 
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

ای کاش ذره ای از ایمانی که این زن به مرد خودش داره ما به خدای خودمون که هیچ، به خودمون داشتیم.

آلزایمر
 
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

دفتر خاطرات عزیزم، امروز کارمو شروع کردم. من باید حداقل 37 بار می گفتم "خوبم مرسی". اما حتی یه بارش هم واقعی نبود و از روی بی اطلاعی بود. وقتی کسی می پرسه "چطوری" اونا واقعاً جوابو نمیخوان.
vd/سیزن1
 
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

تو وضعیت سفید عمو بهروز می گفت: هوا بهاری شده. :)
 
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

ژاور:تو این دنیا جایی واسه ی هر دوی مانیست.این جا جای والژانه یا ژاور.
بینوایان
 
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

باباشاه:وقتي تو يه رابطه دچار احساسات شديدشدي بدون خودت نيستي,
خر درونته
 
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

ببخشید فیلم و بازیگرش یادم نیشت اما جمله ش قشنگ بود
"فرجام بدون عشق خیلی بدتر از عشق بدون فرجامه"

× شهاب حسینی/درباره‌ی الی
 
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

اگر بجنگید ممکن است کشته شوید. اگر فرار کنید زنده میمانید....برای مدتی کوتاهی....و چند سال بعد از امروز، در رختخوابتان میمیرید.
حاضرید تمام روزهایی که میگذرانید، از امروز تا هروقت که بمیرید را بدهید تا یکبار فقط یکبار بتوانید به اینجا برگردید و به دشمنانتان بگویید که :

"ممکن است بتوانند جانمان را بگیرند؛ اما هیچوقت نمیتوانند ... آزادیمان را بگیرند."

Mel Gibson- Braveheart


وقتی کسی رو که دوسش داری رو از دست میدی اون تو رو ترک نکرده فقط میره ی جای خاص توی قلبت.اون همیشه اونجا هست ویکتور...
ویکتور:من نمیخوام توی قلبم باشه من میخوام پیشم باشه

Franken Weenie
 
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

مکس : ته سیگار ها خوب نیستند چون اونها رو توی دریا میریزند و ماهیها اونها رو میکِشند و به نیکوتین معتاد میشن...
داشتم شوخی می کردم چون ته سیگار نمیتونه زیر آب روشن بمونه و البته ماهیها هم جیب ندارند که بخوان فندکشون رو توش بذارند.

- مری و مکس -
 
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

امیر(یونس غزالی):

من نباید به سراغِ پاسخ بروم...
پاسخ خود باید به سویِ من بیاید!
من نباید به سراغِ پاسخ بروم...
پاسخ خود باید به سویِ من بیاید!


وضعیت سفید(حمید نعمت الله)...
 
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

صبرو فقط واسه این نیافریدن که جلوی دستشویی فشارتو نگه داری!

+ وضعیت سفید/ اسم گویندش خاطرم نیست :-"
 
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

سریال شرلوک هولمز،قسمت دوم سیزن دوم :
شرلوک:بفرما جان،یه فنجون قهوه ی خوب و داغ! :>
جان:این سرده. 8-|
شرلوک:یه فنجون قهوه ی خوب. :)
جان:این افتضاحه. 8-|
شرلوک:یه فنجون قهوه.
جان:من حتی مطمئن نیستم این قهوه باشه 8-|
شرلوک:فنجون. :|
 
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

Forrest Gump بد از اینکه جینی دوباره ترکش میکنه و میاد میبینه که نیست و بعد به سمت جاده ای که جینی توش دویدن رو بهش موقعی که نمیدوید یاد داد میدوه و بعد صدای زمینه که صدای خود فورست هستش شنیده میشه و فیلم از دویدنش داره نشون میده و ..

اون روز بدون هیچ دلیلی خاصی تصمیم گرفتم یکم بدوم.
بنابراین تا آخر جاده دویدم ، وقتی رسیدم اونجا ، فکر کردم شاید بهتره تا آخر شهر بدوم.
و وقتی رسیدم اونجا، فکر کردم شاید باید طول بخش گرینبو رو بدوم. حالا، با خودم فکر کردم حالا که تا اینجا دویدم؛ فکر کردم باید طول ایالت بزرگ آلاباما رو بدوم. و همین کار رو هم کردم، درست طول آلاباما رو دویدم.
بدون هیچ دلیل خاصی همچنان به راهم ادامه دادم.
درست تا اقیانوس دویدم. و وقتی رسیدم اونجا، با خودم گفتم حالا که تا اینجا دویدم، همینطور میشه برگزدم، و راهم رو همچنان ادامه بدم. و وقتی به به اقیانوس دیگه ای رسیدم، با خودم گفتم حالا که تا اینجا اومدم، میشه همینطور برگردم و راهم رو ادامه بدم.
وقتی خسته می شدم ، می خوابیدم. وقتی گرسنم می شد، می خوردم.
وقتی باید میرفتم ... می دونی ... می رفتم.
پیرزن روی نیمکت: پس فقط میدویدی؟
فارست: آره.
خیلی به مامان و ستوان دن فکر میکردم. ولی بیشتر از همه به جینی فکر میکردم. خیلی بهش فکر می کردم.
.
.
.
(در حالی که خبرنگاران در چهارمین دورش دور آمریکا داشت از روی پل رد میشد و همه میخواستم بدونن که چرا اینکارو میکنه و سوال هایی که آیا برای صلح میدوی؟ یا آیا برای بی خانمان ها میدوی ؟ یا آیا .. ازش میپرسیدن.)
اونا باورشون نمی شد کسی بی دلیل این همه بدوه.
...
فقط دلم خواست بدوم.
.
.
(بعد در حالی که طرفدار پیدا کرده بود و افرادی میومدن و میگفتن باورمون نمیشه که این شمایی و حتی بهش میپیوستن)
"به دلایلی، کاری که من داشتم میکردم به نظر می رسید برای مردم معقول به نظر می رسه."
(و بعد مردم بهش میپیوندن.)
.
.
 
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

+ بابت ِ مرگ ِ دخترت متاسفم ... میدونی ، شما تازه همو پیدا کرده بودید ... تو خیلی چیزا داری که حاضری براشون بمیری ، فکر کردم بلاخره یه چیزی واسه زندگی کردن پیدا کردی ...

[ دکتر هو ]

* فکر کنم جنا این رو به دکتر هو میگفت ... دقیق نمیدونم : )
 
پاسخ : ديالوگ های ماندگار

زندگی باچشمان بسته / رسول صدر عاملی
پرستو (ترانه علیدوستی ) رو به آینه ، توی رستوران : پرستو تولدت مبارک ! ( :) )
 
Back
بالا