حرف های سیاه سفید!

  • شروع کننده موضوع
  • #1

witted

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
250
امتیاز
294
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
سلام!

خیلی نوشتم باری فقط برای دیده شدن!
برای کارت های هزار افرین دبستان و نگاه حیرت زده ی بزرگتر ها....
اونموقع ها الکی خوش بودم به این صفت وزین شاعر!
بعد فهمیدم هیچ نیستم!
و این منو ترسو کرد....
شروع کردم به دفتر نوشتن!دفتر هایی که کسی (جز یک عده خاص)نمیخوندشون!
دفتر هایی که پنهانی بهم یادمیدادند!
هرگز جایی چیزی نخوندم!هرگز تو مسابقه ای شرکت نکردم!
میدونستم که خیلی سطح نوشتنم پایینه!
7 تا دفتر نوشتم!7 تا دفتر ناخوانده!
و نوشته هایی که به کسی اجازه ی نقدشونو نمیدادم!
چون میترسیدم با کاستی هام مواجه شم!چون تو خیالات بچگونه ام از این حرف ها بزرگتر بودم!
اما حالا به پیشنهاد یکی از دوستان میخوام نوشته هامو اینجا بذارم تا هرکی هرچی میخواد بگه!
امیدوارم تو این تاپیک ترس انتقاد هام بریزه و بتونم بهتر بنویسم!
اولین نوشته هام پست های تاپیک "شخصی نوشته ها"ست!
میدونم تو نوشته هام نقص زیاد هست!میدونم هنوز ابتدایین!اما اگه ازم انتقاد کنید!
ممنون میشم!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

witted

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
250
امتیاز
294
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : حرف های سیاه سفید!



باران نمیاید!خدا هوارا ابری کرد تا تورا گول بزند تا زودتر ان 4 روز نماز قضایت را بخوانی!باران نمیاید و زیر لب میگویی:خدایا شکرت!و خدا به حماقتت میخندد و کلمه ها از جای خود بلند میشوند و به حماقتت میخندند!
فیزیک یعنی گیجی و روشنی!نوری مات از لای پرده های سبز کلاس و کولری که مثل تو خیلی تلاش میکند کاری کند اما نمیتواند!
یکی روی دیوار نوشته است:ای خوشا دل های دور از دسترس!تو فکر میکنی عجب یکی خوش خیالی بوده است که فکر میکرده میشود همراه با رویایی روشن و ارام خوابید!و تو هم همراه با کلمه ها به حماقتش میخندی!
معلم و یکی از دانش اموزان سر سینوس و کسینوس بحث میکنند!از خودت میپرسی:این جا چه کار میکنی؟تو الن باید خسرو و شیرین بخوانی!بعد خودت را دلداری میدهی:من مثلثات دوست دارم!مثلثات شکل های ساده ای هستند اما معادلات پیچیده ای دارند!مثل ادم ها!
معلم درباره ی ازمایشگاه و عدسی و پرتو حرف میزند!تو به ان پرتویی فکر میکنی که یک روز میاید و زندگیت را روشن میکند و میگویی مهم نیست با چه زاویه ای بتابد از چه محیط هایی با چه ضریب شکست هایی گذشته باشد یا چقدر شکست پیدا کرده باشد همین که بزند روز تورا روشن کند و باران بباراند کافی است!
خدا راست میگوید که:و مکرو و مکر الله و الله خیر الماکرین!
خوب تورا گول زد با این هوای ابری.....
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

witted

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
250
امتیاز
294
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : حرف های سیاه سفید!


میدانی شرط به هم رسیدن دو متحرک چیست؟این که فاصله انها از مبدا یکسان باشد!با این حساب من و تو هیچ وقت به هم نمیرسیم چون اگر مبدا را خدا بگیریم فاصله ای تو از ان صفرو فاصله ی من عددی نزدیک به بینهایت است!ما که برای رسیدن افریده نشده ایم!
"نه وصل ممکن نیست!همیشه فاصله ای هست!"
سر درد وحشتناک!هوای خفه!کلاس فیزیک!چیزی هم برای لبخند باقی میماند؟!دلیلی هرچند ساده برای اینکه اخلاق گندت را بهتر کنی!تمام وجودت کپک زده است!جمله های بی سرو تهت دیگر چه ارزشی دارد؟!شبیه خواب های نزدیک سحر شده ام:تلخ و گذرا!
ما که راضییم به رضایت!سهممان را از دنیایت دادی:سردرد وحشتناک!هوای خفه!کلاس فیزیک!
نه پرنیان یک بار اشتباه کرد!فیزیک هم مارا دوست دارد!زجر دادنمان را تحقیر کردنمان را و در گوشمان شعر خواندن را!
نه فیزیک هم مارا دوست دارد!حتما دوست دارد!
تمام دیشب را در خیابان ها قدم میزدم!بابا سرم داد زده بود:"فقط دنبال بهونه ای که بری بیرون؟!"و من مظلومانه جواب داده بودم:"میخوام برم کلاس شیمی بگیرم"و ته دلم گفته بودم(هرچند گستاخانه!):"اره!"
ان وقت تمام شب را بین جمعیت گم شدم!خندیدم!و حس کردم هیچ چیز برایم مهم نیست!
هیچ جیز برایم مهم نیست!حتی این مسئله ای که پای تخته نوشته اند و من باید کپی کنم!
وقتی ان چیز را از من گرفتی!از همان لحظه.....
"اه اری این منم اما چه سود؟او که در من بود دیگر نیست نیست!
میخروشم زیر لب دیوانه وار!او که در من بود اخر کیست کیست؟!"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

witted

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
250
امتیاز
294
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : حرف های سیاه سفید!

کف دستت پر از پر است!
هر هر میخندی!
بهت زده رو مبکنم به همه که مارا نگاه میکنند!
مثل همان روزی که چشم های عروسکم را کندی!
عروسکی که چشم هایش ابی بود!
همانروز هم من بهت زده نگاهت کردم!
مامان درگوشم گفت:سیس!
من فرق زیادی با انموقع ندارم!
هنوز میترسند چیزی به من بگویند و اشکم در بیاید!
هنوز املا هایم بیست میشود!
هنوز زیاد حرف میزنم!
اما انروز هم تو....
در اسپیرالی از کلمات گیر افتادم!
میکندی!بال هایم را!
صدا میزدم مامان را!خوابش برده بود!
میکندی!میکندی میکندی و من....
جز بهت زده نگاه کردن کار دیگری بلد نیستم!
من فرق زیادی نکرده ام!
انروز که چشم های عروسک ابیم را در اوردی!
از نگاهت خواندم که گناهم این بود که در کوچه دوچرخه بازی کرده بودم!
امروز که بال هایم را هم میکندی هم ....
از چشمهایت خواندم گناهم را:که با ماشینی امده بودم که راننده اش جوان بود!
ننگ بود!
دو چرخه سواری و تاکسی که راننده اش جوان باشد!
ننگ بود روی دامن پاکت!
می ایستم در جهت مخالف باد!
بال هایم را میکنی!
مستعصل روی زمین مینشینم!
و به اسمانی نگاه میکنم که بال های را با خودش میبرد....
روسریم را میبرد....
و مرا میبرد.....
"هر جایی که من نشسته ام و اشک میریزم تا صفت "دختر بد" را از پیشانیم پا کنم....
پشت سرم یک "پسر خوب " ایستاده است و لبخند میزند"
 

Golnoosh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
672
امتیاز
2,443
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 !
شهر
همدان
مدال المپیاد
شیمی میخوندم ☺
دانشگاه
علوم پزشکی همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : حرف های سیاه سفید!


بقیشم به نظرم خوب بود!
به نقل از witted :
میدانی شرط به هم رسیدن دو متحرک چیست؟این که فاصله انها از مبدا یکسان باشد!با این حساب من و تو هیچ وقت به هم نمیرسیم چون اگر مبدا را خدا بگیریم فاصله ای تو از ان صفرو فاصله ی من عددی نزدیک به بینهایت است!ما که برای رسیدن افریده نشده ایم!
"نه وصل ممکن نیست!همیشه فاصله ای هست!"
سر درد وحشتناک!هوای خفه!کلاس فیزیک!چیزی هم برای لبخند باقی میماند؟!دلیلی هرچند ساده برای اینکه اخلاق گندت را بهتر کنی!تمام وجودت کپک زده است!جمله های بی سرو تهت دیگر چه ارزشی دارد؟!شبیه خواب های نزدیک سحر شده ام:تلخ و گذرا!
ما که راضییم به رضایت!سهممان را از دنیایت دادی:سردرد وحشتناک!هوای خفه!کلاس فیزیک!
نه پرنیان یک بار اشتباه کرد!فیزیک هم مارا دوست دارد!زجر دادنمان را تحقیر کردنمان را و در گوشمان شعر خواندن را!
نه فیزیک هم مارا دوست دارد!حتما دوست دارد!
تمام دیشب را در خیابان ها قدم میزدم!بابا سرم داد زده بود:"فقط دنبال بهونه ای که بری بیرون؟!"و من مظلومانه جواب داده بودم:"میخوام برم کلاس شیمی بگیرم"و ته دلم گفته بودم(هرچند گستاخانه!):"اره!"
ان وقت تمام شب را بین جمعیت گم شدم!خندیدم!و حس کردم هیچ چیز برایم مهم نیست!
هیچ جیز برایم مهم نیست!حتی این مسئله ای که پای تخته نوشته اند و من باید کپی کنم!
وقتی ان چیز را از من گرفتی!از همان لحظه.....
"اه اری این منم اما چه سود؟او که در من بود دیگر نیست نیست!
میخروشم زیر لب دیوانه وار!او که در من بود اخر کیست کیست؟!"
یه چیزی:
من ربط هوای ابری رو با بقیه ی متن درک نکردم!
ممنون میشم اگه توضیح بدین!!!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

witted

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
250
امتیاز
294
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : حرف های سیاه سفید!

خواب ماندم!
ان روز که خوبی هارا تقسیم میکردی خواب ماندم!
و تو روی پیشانیم مارک زدی:"دختر بد"
مثل جذامی ها......
بعد اسمم پیچید!
مثل ان وقت ها که بچه بودم!
مامان صدایم میزد و"سحر"هایش توی گوشم میپیچید.....
و میگذاشتم انقدر صدایم بزند که تمام درخت ها با تمام صلابتشان اسمم را یاد بگیرند!
خواب ماندم!گوشی سایلنت بود و تو هرچه زنگ زدی که بیدارم کنی......
انوقت روی جنازه ی لیوان های پلاستیکی قدم زدم و توی دلم گفتم:
منتظرانت که چهار پاره شده اند!
عطسه پشت عطسه!
که یعنی صبر و نپرسیدم صبر اصلا برای چه؟
و نپرسیدم:که من تاوان کدام گناهم؟
و گذاشتم علامت سوال ها میان بستنی شکلاتیم اب شوند....
و گذاشتی تمام کلاس هایم را بپیچانم!
و گذاشتی با پول مبتکرانم "مرثیه های خاک و شکفتن در مه" را بخرم!
و گذاشتی خودم را از بلند ترین نقطه ی جهانت پرت کنم .....
و نگفتی که چقدر از ارتفاع میترسم؟!
بیا با هم بستنی یخی بخوریم!
بیا با هم گوجه فرنگی بدزدیم!
بیا با هم فرار کنیم.....
که من تمام گریه های بیقراریم عطسه شد و صبر که....
که ان روز بی انتها خواب ماندم!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

witted

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
250
امتیاز
294
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : حرف های سیاه سفید!

فصل!فصل نوشتن نیست!
برادر جان!
فصل گرماست!فصل دمای تبخیر انسانیت است!
فصل روزه هایی با نماز های قضاست با دهان های باز به روی....
فصل بیداریست!با چشم هایی باز!با روحی خفته!
برادر جان!
فصل نوشتن نیست!
چادر سیاه سر کلمه هایم کردم و فرستادمشان تا از بقالی حقیقت بخرند!
اخ!نبودی که ببینی کلمه های پیچیده شده لای چادر سیاه چطور از بوی کپک زده حقیقت بالا میاوردند!
نبودی که ببینی چطور دروغ قالبشان کرده بودند!چطور زار میزدند!
برادر جان!
فصل نوشتن نیست!
"شاعر" به شعر های منتظر مغزش ترامادول خورانده و تا صبح چتیده است...
فصل هجویات پر شده در حروف لاتین چت است!
فصل بغض معصوم ابیاتیست که "شاعر"انهارا از بیرون رفتن منع کرده است!
نوشتن....
نوشتن معصومیت گذران خواب هاییست که شهوتناک شده اند!
نوشتن درد دختران خیابان گردیسیت که لبخند میزنند!
نوشتن یعنی فشار دادن دکمه های محکم موبایل که یعنی:خوبی!
برادر جان!
قلمم را گذاشته ام بین کتاب شیمی!
و فکر هایم را چپانده ام کنار اطلاعات مضحک بچه ها!
و نشسته ام که فصل بگذرد!
فصل کلاغ هاست!
فصل شک است!
و فصل چرت نوشته هایی که بوی ویرانی میدهند!
برادر جان!
برادر جان که به لطف این کلمه میتوانم بی پروا اسمت را فریاد بزنم!
و از نگاه های پر از تحقیر همکلاسی هایی که فیزیکشان 20 شده است نترسم!
فصل پنهانیست!
پنهانی نفس در ریه!
پنهانی عشق در کتاب!
پنهانی ادم در گور!
برادر جان!
صدایم قطع و وصل میشود!انگار روی خطوط ذهنم پارازیت میاندازند!
نگران من نباش من به فصل های دلمردگی عادت دارم!
من به یکرنگی با قهقه های انها عادت دارم!
من به تاریکی عادت دارم.....
و به فصل خزعبلات عامه پسند....
و میدانم که هر کلمه ای که مینویسم باید به سر بریده ام روی نیزه ی انتقاد و برچسب فکر کنم!
میدانم....
که فصل!فصل نوشتن نیست!
 

parastoo

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
213
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2 تهران
شهر
طهران
مدال المپیاد
ریاضی!
دانشگاه
؟!
رشته دانشگاه
معماری! :دال
پاسخ : حرف های سیاه سفید!

Wow! Love ya!! WOW!
 

elahe

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,511
امتیاز
342
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ١
شهر
بندرعباس
پاسخ : حرف های سیاه سفید!

میگه بیا نظر بده آخه عزیزه من من انقدر اینارو خوندم حفظم :D

سحر گاهی اوقات زیاده روی میکنی...
احساساتتم قایم نکن ...
نظره ادبیم و بعدا میدم!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

witted

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
250
امتیاز
294
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : حرف های سیاه سفید!

به نقل از الهـــــــــه :
میگه بیا نظر بده آخه عزیزه من من انقدر اینارو خوندم حفظم :D

سحر گاهی اوقات زیاده روی میکنی...
احساساتتم قایم نکن ...
نظره ادبیم و بعدا میدم!
اقا ابروم رفت خوب!
زیاده روی کردن رو تایید میکنم!
گاهی اونقدر مطیع قلم میشم که اجازه میدم هرچی میخواد رو بنویسه!
اما بعضی وقتا بعضی حرفارو باید گفت!
 

farnaz

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
123
امتیاز
19
نام مرکز سمپاد
فرزانگان بندر عباس
پاسخ : حرف های سیاه سفید!

به نقل از الهـــــــــه :
میگه بیا نظر بده آخه عزیزه من من انقدر اینارو خوندم حفظم :D

سحر گاهی اوقات زیاده روی میکنی...
احساساتتم قایم نکن ...
نظره ادبیم و بعدا میدم!
i agree with uuuuuu
 

marlik

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
519
امتیاز
717
نام مرکز سمپاد
شهید صدوقی
دانشگاه
پلی تکنیک
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع - صنایع
پاسخ : حرف های سیاه سفید!

نوشته ها گاهی سکته میزنه ...

ینی خوب به موضوع ِ بعدی شیفت داده نمیشه ...

اصطلاحات و تصاویر ِ ذهنی ِ خوب و بدیع داره ... نه اصن عالی هستن //

غالبا به مفاهیم ِ عرفانی توجه نشدند ...

ینی معلوم نیست سیر ُ سلوک ِ عرفانی ِ متن چیه یا اصن خواسته ش چیه ؟

به طور کلی نوشته های ِ قابل قبول و گاهی تحسین برانگیزن ...

و نمیشه از خلاقیت های ِ جالبی که پشت ِ اونا متصل هستند به اسونی گذشت

هرچن فک میکنم شما بیشتر جای ِ پیشرفت داری

و فک میکنم روزی میاد که به این نوشته هات به عنوان ِ نوشته های ِ مبتدی میخندی ...

فقط یادت باشه که من پُستمو دوست دارم ... :D رقیب هم نمیخام :D :D

خوشالم

موفق باشی
 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

witted

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
250
امتیاز
294
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : حرف های سیاه سفید!

به نقل از marlik :
نوشته ها گاهی سکته میزنه ...

ینی خوب به موضوع ِ بعدی شیفت داده نمیشه ...
این به این دلیله که نوشته هام وابسته به احساساتم هستند!گاهی حتی فکر هم نمیکنم!
این وقت ها اگه یه لحظه دست از نوشتن بردارم از مسیر اصلی منحرف میشم!
به نقل از marlik :
غالبا به مفاهیم ِ عرفانی توجه نشدند ...

ینی معلوم نیست سیر ُ سلوک ِ عرفانی ِ متن چیه یا اصن خواسته ش چیه ؟
خوب چون معمولا عرفانی نمینویسم!
به نقل از witted :
خواب ماندم!
ان روز که خوبی هارا تقسیم میکردی خواب ماندم!
و تو روی پیشانیم مارک زدی:"دختر بد"
مثل جذامی ها......
بعد اسمم پیچید!
مثل ان وقت ها که بچه بودم!
مامان صدایم میزد و"سحر"هایش توی گوشم میپیچید.....
و میگذاشتم انقدر صدایم بزند که تمام درخت ها با تمام صلابتشان اسمم را یاد بگیرند!
خواب ماندم!گوشی سایلنت بود و تو هرچه زنگ زدی که بیدارم کنی......
انوقت روی جنازه ی لیوان های پلاستیکی قدم زدم و توی دلم گفتم:
منتظرانت که چهار پاره شده اند!
عطسه پشت عطسه!
که یعنی صبر و نپرسیدم صبر اصلا برای چه؟
و نپرسیدم:که من تاوان کدام گناهم؟
و گذاشتم علامت سوال ها میان بستنی شکلاتیم اب شوند....
و گذاشتی تمام کلاس هایم را بپیچانم!
و گذاشتی با پول مبتکرانم "مرثیه های خاک و شکفتن در مه" را بخرم!
و گذاشتی خودم را از بلند ترین نقطه ی جهانت پرت کنم .....
و نگفتی که چقدر از ارتفاع میترسم؟!
بیا با هم بستنی یخی بخوریم!
بیا با هم گوجه فرنگی بدزدیم!
بیا با هم فرار کنیم.....
که من تمام گریه های بیقراریم عطسه شد و صبر که....
که ان روز بی انتها خواب ماندم!
مثلا این یکی تقریبا میشه گفت واسه امام زمانه!(معمولا معلوم نیست واسه کی مینویسم هر جمله اش مال یه نفره)
مخصوصا این تیکه:"روی جنازه های لیوان های پلاستیکی قدم زدم و توی دلم گفتم:منتظرانت که 4 پاره شده اند"
اشاره ای به لیوان های پلاستیکی شربت های نذری نیمه شعبان!
معمولا میخوام چیزایی که هست رو واضحتر نشون بدم!(اینا چیزای عرفانی نیستن)
گاهی هم هیچ هدفی ندارن!
ممنون از نظرات سازنده تون!
ایشالله در 100 سال اینده به جایگاه فعلی شما میرسم! :D
پ.ن:حوا میمونم!حالا شما منفی بده.... :D
 

dr.eniac

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,641
امتیاز
7,852
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
دانشگاه
علوم‌پزشکی مازندران
رشته دانشگاه
دندان‌پزشکی
پاسخ : حرف های سیاه سفید!

بابا دمت گرم
متنات خيلي سادست و من اونو برتري ميدونم
فقط بعضي جاها اونقدر ساده ميشه كه ميشه همون گفتار معموليمون و بوي ادبي خودشو از دست ميده
ادامه بده كارت خوبه
 

sayyed

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
653
امتیاز
297
نام مرکز سمپاد
شهيد قدوسي قم
شهر
قم
مدال المپیاد
کمی شیمی
دانشگاه
شريف
رشته دانشگاه
مکانیک
پاسخ : حرف های سیاه سفید!

برای یک دبیرستانی عالی است!
 

reza.cr

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
632
امتیاز
1,991
نام مرکز سمپاد
شهیدحقانی
شهر
بندرعباس
مدال المپیاد
شیمی-فیزیک
دانشگاه
هرمزگان
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : حرف های سیاه سفید!

به نقل از witted :
خواب ماندم!
ان روز که خوبی هارا تقسیم میکردی خواب ماندم!
و تو روی پیشانیم مارک زدی:"دختر بد"
مثل جذامی ها......
بعد اسمم پیچید!
مثل ان وقت ها که بچه بودم!
مامان صدایم میزد و"سحر"هایش توی گوشم میپیچید.....
و میگذاشتم انقدر صدایم بزند که تمام درخت ها با تمام صلابتشان اسمم را یاد بگیرند!
خواب ماندم!گوشی سایلنت بود و تو هرچه زنگ زدی که بیدارم کنی......
انوقت روی جنازه ی لیوان های پلاستیکی قدم زدم و توی دلم گفتم:
منتظرانت که چهار پاره شده اند!
عطسه پشت عطسه!
که یعنی صبر و نپرسیدم صبر اصلا برای چه؟
و نپرسیدم:که من تاوان کدام گناهم؟
و گذاشتم علامت سوال ها میان بستنی شکلاتیم اب شوند....
و گذاشتی تمام کلاس هایم را بپیچانم!
و گذاشتی با پول مبتکرانم "مرثیه های خاک و شکفتن در مه" را بخرم!
و گذاشتی خودم را از بلند ترین نقطه ی جهانت پرت کنم .....
و نگفتی که چقدر از ارتفاع میترسم؟!
بیا با هم بستنی یخی بخوریم!
بیا با هم گوجه فرنگی بدزدیم!
بیا با هم فرار کنیم.....
که من تمام گریه های بیقراریم عطسه شد و صبر که....
که ان روز بی انتها خواب ماندم!
متنا خوبن ولی تو این متن حس میکنم کلمه "مامان"مناسب نباشه و استفاده از "مادر"میتونه متنو روانتر و جذاب تر بکنه(البته نظر شخصیه)
فقط همین متنو خوندم اگه فرصت کردم بقیشو میخونم و نظراتمو میگم
 

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : حرف های سیاه سفید!

آخه مگه...
میگه نقد کن!
نوشته ای رو نقد میکنن که برای خونده شدن نوشته شده باشه!
من که نوشته هاتو برای خوندن نمیخونم دختر خوب! اونا رو برای اینکه نوشتی میخونم.
حالا باز بیا بگو نقد کن!
اگه شعر بود به وزنت گیر میدادم(مثل همیشه:D)
اگه تو کلمه ای ریپ زده بودی باز گیر میدادم(قضیه ی اجلاس! آنفولانزا:D)
حالا به چی گیر بدم؟!
به نوشته هایی که برای نوشتن نوشته شدن؟!
مثل اینه که بگم "سحرجان اون 11تا دفتری که وقت نوشتنشون حتی فکر هم نمیکردم_خدا بیامرزتشون!_نقد کن!"... دیگه خودت تا ته ش رو برو!
ببخشید این مدلی شدا! گفتم که حرفای ما مثل آدم و حوا نمیشه!
از این به بعد نوشته هات رو نقد میکنم. نقدای خوب خوب:D اما بدون بدچیزی ازم خواستی!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #18

witted

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
250
امتیاز
294
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : حرف های سیاه سفید!

به نقل از reza.d :
متنا خوبن ولی تو این متن حس میکنم کلمه "مامان"مناسب نباشه و استفاده از "مادر"میتونه متنو روانتر و جذاب تر بکنه(البته نظر شخصیه)
فقط همین متنو خوندم اگه فرصت کردم بقیشو میخونم و نظراتمو میگم
نمیدونم!اما "مامان"قابل درک تر بودا!
در هر صورت مرسی!
به نقل از ParNiaN.D :
آخه مگه...
میگه نقد کن!
نوشته ای رو نقد میکنن که برای خونده شدن نوشته شده باشه!
من که نوشته هاتو برای خوندن نمیخونم دختر خوب! اونا رو برای اینکه نوشتی میخونم.
حالا باز بیا بگو نقد کن!
اگه شعر بود به وزنت گیر میدادم(مثل همیشه:D)
اگه تو کلمه ای ریپ زده بودی باز گیر میدادم(قضیه ی اجلاس! آنفولانزا:D)
حالا به چی گیر بدم؟!
به نوشته هایی که برای نوشتن نوشته شدن؟!
مثل اینه که بگم "سحرجان اون 11تا دفتری که وقت نوشتنشون حتی فکر هم نمیکردم_خدا بیامرزتشون!_نقد کن!"... دیگه خودت تا ته ش رو برو!
ببخشید این مدلی شدا! گفتم که حرفای ما مثل آدم و حوا نمیشه!
از این به بعد نوشته هات رو نقد میکنم. نقدای خوب خوب:D اما بدون بدچیزی ازم خواستی!
میدونم!شاید اینم یه اشتباه بود....
بازم مرسی که خوندی!
 
  • شروع کننده موضوع
  • #19

witted

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
250
امتیاز
294
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
پاسخ : حرف های سیاه سفید!

دستهای تو تمیز بود!تمیز تمیز!
اما دست های او پر از لکه های جوهر بود!لکه هایی که نشان میداد تمام شب قبل را نوشته است!
لکه های جوهر و الکل و کتاب و....
روشنفکری!
دست های او کثیف بود!خنجر نوشته هایش را ریز ریز کرد!



دست های تو تمیز بود و ناخن هایت سفید !
ناخن های او قرمز بود!دست هایش تمیز بود اما ناخن هایش قرمز...
قرمزی که تو چشم میزد!که انگار دست کثیف بود!
خنجر رفت زیر ناخن ها و تک تکشان....ناخن های قرمز و خون قرمزی که میریخت روی خاک!
که خاک قرمز شد!کثیف شد!



دست های تو تمیز بود!10 انگشت داشتی....
او هم 10 انگشت داشت!"خدا" به همه ی ما10تا انگشت میدهد!
بعد دست های او کثیف شد!نه خیلی اما....
کثیف شد!
و لبه ی تیز خنجر و....
تو که 15 تا انگشت داشتی!



دست های تو تمیز بود!دستهای ما هم!
فقط در هم گره خورده بود!انگار انگشت ها با هم حرف میزدند!
دست های ما تمیز بود حتی از دستهای تو هم....
اما انگشت هایمان همدیگر را در اغوش کشیده بودند!
سردی خنجر شد دیوار دست های ما!
انگشت هایی که به تیغه ی سرد میخورد و از ترس کثیف نمیشد!
دست های تو تمیز است!
چون خنجر در دستان تو است!!!!!
 

parnian.d

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,470
امتیاز
6,404
نام مرکز سمپاد
فرزنگان1 بندرعبّاس
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : حرف های سیاه سفید!

به نقل از witted :
دست های تو تمیز است!
چون خنجر در دستان تو است!!!!!
سلام! اومدم نقد.
خب، من با تیکه ی آخرش خیلی حال کردم. نوشته ت خیلی خیلی قشنگ تموم شد.
تیکه ی آخر به تیکه ی اول خیلی میاد. کاملا منسجم میشن کنار هم.
اما به نظرم وسط نوشته یه مقدار از فضای منسجم اول دور میشی.
یه جایی خواننده به خودش میگه "چی شد؟!"
اما آخر نوشته باز برمیگردی به فضای اصلی و تازه طرف میفهمه قضیه از چه قراره.
با توجه به اینکه آخرش مفهوم قشنگی رو میرسونه، خوبه رو وسطش یه مقدار کار کنی:)
السلام علیکم و..(انصافا رفتم بالا منبر!)
:D
موفق باشی!
 
بالا