ماه عسل

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohsenbarzegar
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : ماه عسل

عایا باید اعتراف کنم شخصیتی که ایشون تو نمو صداشو درمیاوردن یکی از شخصیت های مورد علاقه ی من در این کارتون بود؟ :))))

داشتم فکر میکردم برم کارایی که ایشون کرده رو انجام بدم، شاید صدام اونجوری شد که دلم خواست. :-"
 
پاسخ : ماه عسل

خب خوب بود.
نظری راجب اجرا نمیدم چون کلا خوشم نمیاد ازش :-"
ولی مهموناشون خوب بودن.فک میکردم نباشن:د
کاش یکم بیشتر راجبه اینکه چیکار کرده صداش برگشته حرف میزدن :-<
 
پاسخ : ماه عسل

وای برنامه امروز خیلی جالب بود اول دخترای نابینایی که قالی میبافتند...بعدشم اون پسره خیلی باحال بود ... میگم کاشکی روشش رو واضح تر میگفت تا کسایی که همون مشکل رو داشتند استفاده کنند...چجوری یه ماه نحرفیده؟ :-?
 
پاسخ : ماه عسل

هر وقت این برنامه رو میبینم چند احساس متفاوت میاد سراغم........
اول این که خدا رو خیلی خیلی شکر میکنم که سالمم و این همه نعمت دور وبرمن که تا قبل از این ماه نمیدیدمشون........
دوم هم اینکه یه حس سرزنش بدی به وجودم میوفته که من با این همه توانایی، یه گوشه نشستم ز،انوی غم بغل کردم و برای چیزایی که پیش نیومده دارم غصه میخورم و اون هایی که محدودیتی دارند صد برابر موفق تر از من تو زندگیشون هستن و قدر زندگیشون رو میدونن..............
کاش اونقدر بزرگ نشم که چیزای کوچیک رو نتونم ببینم......
 
پاسخ : ماه عسل

بچه ها نظرتون چیه بعد از هر برنامه یکی دو نفر بیان خلاصه شو بویسن..من دم افطار خون جلو چشمامو میگیره نمیتونم تلوزیون ببینم..دیگه امروز که عملا به خود زنی رسیده بودم. دم افطار..بعد همه میگفتن چته?
 
پاسخ : ماه عسل

برنامه ی خوبیه.
مخصوصا اینکه امسال احسان مجریشه .. ایــــــــش چی بود اون علی ضیا.... >:p
دکورشون امسال خیلی گرفتس.. پارسال قشنگ تر بود.
مهموناشونم خوبن.
راضیم ازشون. /m\
 
پاسخ : ماه عسل

به نقل از معصومه :
بچه ها نظرتون چیه بعد از هر برنامه یکی دو نفر بیان خلاصه شو بویسن..من دم افطار خون جلو چشمامو میگیره نمیتونم تلوزیون ببینم..دیگه امروز که عملا به خود زنی رسیده بودم. دم افطار..بعد همه میگفتن چته?
یکی دو تا بیکار دیگه نه؟ ;D
 
پاسخ : ماه عسل

به نقل از مَـهـدی :
آقا من هنوز داغون اون تیکه ای ـم که یکی از اون کوتاه قدان به احسان بعد اینکه گفت شما نقص دارین انداخت و گفت اگه تو الان اینجا نباشی خیلی زیادن افرادی که جای ِ تو رو بگیرن و کار ِ تو رو بکنن ولی اگه من نباشم کسی نیس جای ِ من رو بگیره و بره تو باک ِ هواپیما ، پخش ِ دیوار شد بنده خدا احسان ، چند ثانیه فقط نیگاش میکرد مهمونشون رو دَم بر نمیاورد ، من بودم پا میشدم میرفتم وسط برنامه ;D

جوابش هم جالب بود؛ «آره واقعا راست میگی، هر وقت من نبودم یکی رو جام اوردن!» آروم گفت البته. ;D
همون روز که برنامه‌شون راجع به شغل‌های مختلف بود، یه حرف خوبی زد علیخانی. گفت بابا بچه‌ها رو مجبور نکنیم که برو تو یه راه مشخص؛ میخوایم دکترحسابی شه، ناحسابی میشه! البته دقیق‌ش رو یادم نیست و نقل به مضمون کردم.

راجع به برنامه‌ی امروز هم همین رو میگم و بس. من خودم رو کشتم نتونستم با چهارتا گره یه دستبند درستُ حسابی درست کنم، بعد این دوستان روشن‌دل عزیزمون قالی میبافتن و از بوی نخ رنگ‌ش رو ترجیح میدادن. :| یه بخشی از برنامه درس عبرت گرفتن و اینهاست، یه بخش عظیمی‌ش هم «کوبیدن بر سر خود» مثن. :))
 
پاسخ : ماه عسل

وقت مهمون دوم‌شون خیلی کم بود؛ کامل نتونست توضیح بده اصلاً.
ولی در کل خوب بود.
 
پاسخ : ماه عسل

خوب لایک میکنیم به دوستامونم میگیم لایک کنن..بعد ثواب داره برای ما تنبلا که عرضه ولوشدن جلو تلوزیونم نداریم خلاصشو بگین
 
پاسخ : ماه عسل

کلا برنامه لایک شدید

واقعن دوسش داریم

اما ی نکته

این برنامه دو شب پیش بود

صورتشون سوخته بود

درسته مفید بود + اونا هم آدمن و ...

اما بهتر نبود به ذائقه مخطب توجه کنه سر افطار ؟؟؟؟ :-& :-& :-&
 
پاسخ : ماه عسل

من واقعن از اراده خودم خجالت کشیدم ...یه روشن دل لیسانس ادبیات گرفته اونوخ ما برا درس خوندن غرغر میکنیم حالا قالی بافی شون که بماند 8-|

خلاصه برنامه :
کلا موضوع برنامه این بود که یه آدم خودش میتونه روز خوب رو برای خودش بسازه انقدر غر نزنیم هی ;D
مهمونای اول برنامه 3 خواهر نابینا بودن که بین 8 خواهر و 3 برادر فقط این 3 تا نابینا بودن ! دو خواهر بزرگتر لیسانس ادبیات بودن و خواهر کوچکتر دانشجوی الهیات بود.این 3 خواهر با وجود نابینایی شون قالی میبافتن و حتی نخ رو هم خودشون میخریدن !!! با کمک بو و زبری و اینا نخ ها رو انتخاب میکردن !!!جالبه که میگفتن چون توی بازار باورشون نمیشه که ما قالی ببافیم ازمون ارزونتر میخرن به جای اینکه ازمون گرونتر بخرن ~X( یعنی هر 3 4 ماه که یه قالی میبافن 800-900 تومن میتونن قالی رو بفروشن 8-| و علاوه بر 3تا دختر پدرو مادرشون رو هم آوردن .

مهمون دوم برنامه هم آقایی بود به اسم محمدرضا ;D که دوبلر بود و کارتونهای زیادی رو دوبله کرده از جمله شرک ، ماداگاسکار (بابای شیره ) و یه شخصیت باحال توی کارتون نمو که الان اسمشو یادم نیس :-" این آقا وقتی به دنیا میان یه بیماری رو به اسم لارنژیت (که به تارهای صوتی آسیب میرسونه) از مادرشون به ارث میبرن و کلا به خاطر این بیماری وقتی حرف میزده صدای ناهنجاری تولید میشده دکترا بهش گفته بودن هیچ کاری نمیشه کرد. این صدا اونقد بد بوده که تو مدرسه مثلا بهش میگفتن : ساکت شو انکرالاصوات و این حرفا . این آقا هم سعی میکرده زیاد حرف نزنه تا اینکه تو هنرستان با معلم قرآنشون هم کلام میشه و توسط اون آقا با یه قاری مصری آشنا میشه که اونم همین مشکل رو داشته و با یه سری تمرینات از طب مصری خوب شده . این آقا هم تصمیم میگیره اون تمرینات سخت رو انجام بده مثلا قسمت اولش این بوده که 1 ماه باید سکوت محض میکرده یعنی اصلن تارهای صوتی مرتعش نشن !!! خلاصه 6 ماه تمرینات تموم میشه و حالش خوب میشه و باتعجب همه ی دکترا همراه میشه ;D این آقا الان یکی از بهترین دوبلرها هست که مطمئنا همه صداشون رو شنیدن :)
 
پاسخ : ماه عسل

اينا 8-^
...
 
پاسخ : ماه عسل

اینایی که الان آوردن دوسشون دارما، خوبن ولی خب برنامه امروز نچسب ـه.
 
پاسخ : ماه عسل

آقا انقدری که من برا دیدن ِ سعید معروف و محمد موسوی سر این برنامه ذوق کردم ، فک کنم اگه بابامو جای اونا میدیدم ذوق نمیکردم ! :-" :))

آقا ترمه معرکه بود ! =)) چقدر مادرم قربون صدقش رفت من اینجا حرص خوردم که من مثلن بچشم :-w

درکل برای تنوع ، برنامه خوبی بود ;D خواهشا مسئولان هم رسیدگی کنن ما شکل دلار رو تو چشای معرفمون نبینیم دیگه ! :)) ;D
 
پاسخ : ماه عسل

خب همیشه عین عقده ای ها میرفتم سر پ.خ هام ولی برنامه امشبشونن رو برام مهمه که من خلاصشو بگم:
محمد موسوی :x
فرهاد ظریف
سعید معروف
هر کسی یه نظری داره ولی برنامه امشبون فوق العاده بود و شاید تا آخر ماه رمضون هیج برنامه ای اینقدر بهم نچسبه
3تا از بچه های تیم ملی والیبال (ببخشید میدونم همه میدونید ) اومده بودن
محمد و سعید معروف با مادرشون و فرهاد ظریف هم با همسرش و ترمه دخترش که نمیذاشت عین ادم گوش کنیم چی میگن اینا اخر سر هم خورد زمین....
معروف هم که کلا شاکی بود خیلی هم بد نگا میکرد یکم هم بگی نگی مغرور بود!

محمد هم که 81 از تیم ملی نوجوانان حذفش کرده بودن ولی 82 رفته تیم ملی
توی دزفول وسط جنگ هم ب دنیا اومده و به اون قدّی که پدرش میخواسته برسه هم رسیده (2متر) البته با وجود ژنی که داشته از خانواده (ب گفته ی خودش)
فک کنم از وقتی هم ب دنیا اومده این بشرو انداختن وسط زمین والیبال

فرهاد هم ک کلا بچه داری میکرد اون وسط ولی زنش خیلی اعصاب خرد کن جواب میداد یا اصن بهتره بگم جواب نمیداد میرفت تو خیالاتش ....!

×خب من برم افطار از تیتراژ پایانی ماه عسل تاحالا دارم مینویسم

×ببخشید اگه بد نوشتم اگه شد ویرایش می کنم

×خدا کنه من اولین کسی باشم که خلاصه این برنامه رو میگم و الان وقتی لرسال رو میزنم اون ارور قرمزه نیاد اون بالا!!!
 
پاسخ : ماه عسل

من دلم برا این ظریف سوخت :| چجوری زن به این لوسی رو تو خونش تحمل میکنه :|
 
پاسخ : ماه عسل

وای این ترمه ــه خیلی با مزه بو آخرش چی شد افتاد ;D

زن ظریف هم که :-& چه قد فک میکرد مگه کنکور بود :-"

موسوی لامصب چه قد بلنده :))

:لایک :لایک :لایک
 
Back
بالا