سیمین بهبهانی

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : سیمین بهبهانی

واقن ؟
شاعر توانايي ـن .. كه البته هيچ وقت اونجوري كه بايد واسه كاراشون ارزش قائل نشــدن ..
الانم تهران زندگي مي كنــه فك كنم ! :دي شعر سياسي ـم زياد ميگه :دي
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,300
امتیاز
48,924
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : سیمین بهبهانی

بگذار كه در حسرت ديدار بميرم در حسرت ديدار تو بگذار بميرم
دشوار بود مردن و روي تو نديدن بگذار به دلخواه تو دشوار بميرم
بگذار كه چون شمع كنم پيكر خود آب در بستر اشك افتم و ناچار بميرم
بگذار شوم سايه ي ايوان بلندت سويت خزم و گوشه ي ديوار بميرم
تا بوده ام اي دوست وفادار تو بودم بگذار بدان گونه وفادار بميرم
 

Golnoosh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
672
امتیاز
2,443
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 !
شهر
همدان
مدال المپیاد
شیمی میخوندم ☺
دانشگاه
علوم پزشکی همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سیمین بهبهانی


یه مناظره ی زیبا و جالب بین ابراهیم صهبا و سیمین بهبهانی نمیدونم باید تو این تاپیک میزاشتمش یا نه
. اما قشنگه بخونین


یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم ، وز غصه بیمارش کنم
بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم
گوید میفزا قهر خود ، گویم بخواهم مهر خود
گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم
هر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانه ای
رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم
چون بینم آن شیدای من ، فارغ شد از احوال من
منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم
سیمین بهبهانی


جواب ابراهیم صهبا به سیمین بهبهانی :

یارت شوم ، یارت شوم ، هر چند آزارم کنی

نازت کشم ، نازت کشم ، گر در جهان خوارم کنی
بر من پسندی گر منم ، دل را نسازم غرق غم
باشد شفا بخش دلم ، کز عشق بیمارم کنی
گر رانیم از کوی خود ، ور باز خوانی سوی خود
با قهر و مهرت خوشدلم کز عشق بیمارم کنی
من طایر پر بسته ام ، در کنج غم بنشسته ام
من گر قفس بشکسته ام ، تا خود گرفتارم کنی
من عاشق دلداده ام ، بهر بلا آماده ام
یار من دلداده شو ، تا با بلا یارم کنی
ما را چو کردی امتحان ، ناچار گردی مهربان
رحم آخر ای آرام جان ، بر این دل زارم کنی
گر حال دشنامم دهی ، روز دگر جانم دهی
کامم دهی ، کامم دهی ، الطاف بسیارم کنی
جواب سیمین بهبهانی به ابراهیم صهبا :

گفتی شفا بخشم تو را ، وز عشق بیمارت کنم

یعنی به خود دشمن شوم ، با خویشتن یارت کنم؟
گفتی که دلدارت شوم ، شمع شب تارت شوم
خوابی مبارک دیده ای ، ترسم که بیدارت کنم
جواب ابراهیم صهبا به سیمین بهبهانی :
دیگر اگر عریان شوی ، چون شاخه ای لرزان شوی
در اشکها غلتان شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز هم یارم شوی ، شمع شب تارم شوی
شادان ز دیدارم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر محرم رازم شوی ، بشکسته چون سازم شوی
تنها گل نازم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز گردی از خطا ، دنبالم آیی هر کجا
ای سنگدل ، ای بی وفا ، دیگر نمی خواهم تو را

جواب رند تبریزی به سیمین بهبهانی و ابراهیم صهبا :

صهبای من زیبای من ، سیمین تو را دلدار نیست
وز شعر او غمگین مشو ، کو در جهان بیدار نیست
گر عاشق و دلداده ای ، فارغ شو از عشقی چنین
کان یار شهر آشوب تو ، در عالم هشیار نیست
صهبای من غمگین مشو ، عشق از سر خود وارهان
کاندر سرای بی کسان ، سیمین تو را غمخوار نیست
سیمین تو را گویم سخن ، کاتش به دلها می زنی
دل را شکستن راحت و زیبنده ی اشعار نیست
با عشوه گردانی سخن ، هم فتنه در عالم کنی
بی پرده می گویم تو را ، این خود مگر آزار نیست؟
دشمن به جان خود شدی ، کز عشق او لرزان شدی
زیرا که عشقی اینچنین ، سودای هر بازار نیست
صهبا بیا میخانه ام ، گر راند از کوی وصال
چون رند تبریزی دلش ، بیگانه ی خمار نیست

عتاب شمس الدین عراقی به رند تبریزی:


ای رند تبریزی چرا این ها به آن ها می کنی
رندانه می گویم ترا ،کآتش به جان ها می کنی
ره می زنی صهبای ما ای وای تو ای وای ما
شرمت نشد بر همرهان ، تیر از کمان ها می کنی؟
سیمین عاشق پیشه را گویی سخن ها ناروا
عاشق نبودی کین چنین ، زخم زبان ها می کنی
طشتی فرو انداختی ، بر عاشقان خوش تاختی
بشکن قلم خاموش شو ، تا این بیان ها می کنی
خواندی کجا این درس را ، واگو رها کن ترس را
آتش بزن بر دفترت ، تا این گمان ها می کنی
دلبر اگر بر ناز شد ،افسانه ی پر راز شد …
دلداده داند گویدش : باز امتحان ها می کنی
معشوق اگر نرمی کند ، عاشق ازآن گرمی کند!
ای بی خبر این قصه را ، بر نوجوان ها می کنی؟
عاشق اگر بر قهر شد ، شیرین به کامش زهر شد
گاهی اگر این می کند ، بر آسمان ها می کنی؟
او داند و دلدار او ، سر برده ای در کار او
زین سرکشی می ترسمت ، شاید دکان ها می کنی
از (بی نشان) شد خواهشی ، گر بر سر آرامشی بازت مبادا پاسخی ، گر این ، زیان ها می کنی
 

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,362
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : سیمین بهبهانی

یکی عکسشُ میذاره ؟ شاید شناختیم !:-":-?
 

sayna

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,460
امتیاز
12,313
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشكى شهيدبهشتى
رشته دانشگاه
پزشكى
پاسخ : سیمین بهبهانی

Simin_Behbahani.jpg


سرکار خانوم بهبانی هستن :ایکســ
 

brano

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
421
امتیاز
1,054
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
سیمین بهبهانی/من آن روز می گفتم...

من آن روز می گفتم
که:« از مار می ترسم.»
و تاکید می کردم
که :«بسیار می ترسم.»
به بازی طنابی را
تن مار می کردی
من آشفته می گفتم:
«از این کار می ترسم!»
چو بر دوش می بستی
دو مار دروغین را
به فریاد می گفتم
که:« بردار می ترسم!»
تو گفتی که:« ضحاکم!»
من از درد نالیدم
که :«جابر جبون جانی
جوان خوار! می ترسم!»
تو خندیدی و گفتی
که :«بازی است» من گفتم:
«ز بازی که انجامد
به کشتار می ترسم.»
گرفتند جان ماران
تو را خنده وحشت شد
گرفتی ز دامانم
که :«مگذار می ترسم»
سر از یاس جنباندم
نگاهم نشانی شد
ز در ماندگی یعنی:
به ناچار می ترسم
پی پاس خود زان پس
بسا مغز برکندی
من از مار اینک نه
که از یار می ترسم...
 

simin

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
119
امتیاز
176
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
دزفول
دانشگاه
شهید چمران
رشته دانشگاه
genetics
پاسخ : سیمین بهبهانی

نميدونم چرا اصلا از سيمين بهبهانيو سيمين دانشور خوشم نمياد با اينكه هم اسميم ;))
 

nasim.s

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
145
امتیاز
608
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
روانشناسی بالینی
پاسخ : سیمین بهبهانی

منم همين طور :)
 

عطا فرهنگ

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
138
امتیاز
707
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی ، شهید بهشتی ، شهید دستغیب
شهر
تهران
مدال المپیاد
فیزیک بوتیم!
سیمین بهبهانی درگذشت...

شاعر شهیر پارسی گو ، بانو سیمین بهبهانی در گذشت..
چه سال بدی یود امسال ؛ استاد پاریزی ، استاد لطفی ، حالا هم بانو بهبهانی :((
هر چی میخوایید در مورد ایشون و شعرشون بگید اینجا...
 
ارسال‌ها
1,864
امتیاز
10,532
نام مرکز سمپاد
شهیدبهشتی
شهر
زنجان
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
دانشگاه تهران
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : سیمین بهبهانی درگذشت...

سری قبل که خبر فوت ایشون رسید خبر درست نبود.
اما این سری ظاهراً درست هست.
چه سال مزخرفی شده واقعا.
 

Forough

::باران::
ارسال‌ها
545
امتیاز
2,261
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
ارومیه/ تبریز
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
دانشگاه تهران
پاسخ : سیمین بهبهانی درگذشت...

سیمین بهبهانی در گذشت

سیمین بهبهانی ساعات اولیه امشب بر اثر ایست قلبی و تنفسی دار فانی را وداع کرد.

علی بهبهانی، پسر ارشد سیمین بهبهانی در گفت‌وگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) گفت: با همه تلاش پزشکان، متأسفانه ساعت یک بامداد مادرم درگذشت.

او افزود: حال مادر دیروز عصر اندکی بهتر شده بود و ما فکر می‌کردیم او متوجه اتفاقات اطرافش است اما متأسفانه مثل شعله شمع که بالا می‌گیرد و بعد خاموش می‌شود، یک بامداد از بیمارستان خبر دادند که او درگذشته است.

علی بهبهانی گفت: در حال تصمیم‌گیری برای انتخاب محل آرامگاه مادر هستیم و در حال حاضر نیز پیکر او در سردخانه بیمارستان است.

خبر درگذشت سیمین بهبهانی از سوی کادر بیمارستان محل بستری وی نیز تأیید شد.

به گزارش ایسنا، سیمین بهبهانی از 15 مرداد ماه به کما رفت و در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان بستری بود.

به دنبال بستری شدن این شاعر غزل‌سرا، پیش‌تر شایعاتی زودهنگام از درگذشت وی در برخی رسانه‌ها انتشار یافته بود که از سوی خانواده بهبهانی تکذیب شد.

22 مرداد ماه سیدعباس صالحی، معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به همراه افشین علاء و فاطمه راکعی برای عیادت از این شاعر به بیمارستان رفتند. مهدی قزلی، مدیر بنیاد شعر و ادبیات داستانی نیز در این دیدار حضور داشت.

سیمین بهبهانی‌ زاده‌ی سال 1306 در تهران است و از میان آثار او می‌توان به «سه‌تار شکسته»، «جای پا»، «چلچراغ»، «رستاخیز» و «یک دریچه آزادی» اشاره کرد.
_________

آن که رسوا خواست ما را، پیش کس روا مباد!
وان که تنها خواست ما را، یک نفس تنها مباد!
آن که شمع بزم ما را با دَمِ نیرنگ کشت
محفلش، یارب، دمی بی شمع شب فرسا مباد!
 

Forough

::باران::
ارسال‌ها
545
امتیاز
2,261
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
ارومیه/ تبریز
سال فارغ التحصیلی
1393
دانشگاه
دانشگاه تهران
پاسخ : سیمین بهبهانی درگذشت...

سیمین بهبهانی :
وصیت کرده ام بعد از مرگم؛ همراه من
دوتا فنجان چای هم دفن کنند!!
شاید صحبت های من با خدا به درازا کشید...
بهرحال دلخوریها کم نیست ازبندگانش ...
همانهایی که بی اجازه واردشدند
خودخواهانه قضاوت کردند
بی مقدمه شکستند
وبی خداحافظی رفتند!
 

venusi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
527
امتیاز
50,511
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
93
رشته دانشگاه
ادبیات نمایشی
پاسخ : سیمین بهبهانی درگذشت...

:(( :-<
 

amir gh

کاربر فعال
ارسال‌ها
71
امتیاز
3,298
نام مرکز سمپاد
عــلامه حلـــــی
شهر
تهران
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : سیمین بهبهانی درگذشت...

بزرگ بانوی غزل فارسی
ایشون اون موقع که همه رسانه ها بهشون حمله برده بودن با مهربانی شعری رو نسبت به اونایی که بهشون فحاشی کرده بودن سرودند، که همه افراد به عظمت روح و غنای شخصیتشون پی بردند.
مار اگر خانگی است، در امان می گذارمش،
گرچه بیداد میکند، همچنان دوست دارمش."

جا دارد او را ملک ‌الشعرای مردم برگزینیم، چه تنها این لقب را بر قامت شعر او برازنده است.
 

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,340
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : سیمین بهبهانی درگذشت...

اولین لحظه ای که خبر فوتشون رو شنیدم بی درنگ یاد این شعر افتادم :

مرگ من سفری نیست
هجرتی ست
از سرزمینی که دوست نمی داشتم
به خاطر نامردمانش
خود آیا از چه هنگام
این چنین
آیین مردمی
از دست بنهاده اید؟ [nb]شاملو[/nb]

روحش شاد.
 

ranjame

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
205
امتیاز
793
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
طهران
دانشگاه
صنعتی آریامهر
رشته دانشگاه
م.شیمی
پاسخ : سیمین بهبهانی درگذشت...

کسی اطلاع داره مراسم خاکسپاریشون فردا از کجائه؟ و دقیقا چه ساعت و زمانی؟ مکانش معلوم هست؟ امامزاده طاهر کرج شد یا بی بی سکینه؟
پ.ن : خاکسپاری از ساعت 9 صبح از تالار وحدت شروع میشه؛ بعد میرن بهشت زهرا
مناظره ایشون با آقای صهبا واقعن خواندنی و زیباست توصیه می کنم حتمن بخونیدش
فایل صوتی اش رو هم می تونید از لینک زیر دانلود کنید:
http://archive.org/download/BAZMSH1/BAZM%20SH%205.mp3

http://ia600701.us.archive.org/27/items/BAZMSH1/BAZM%20SH%205.mp3
 

☺☺☺☺☺

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
86
امتیاز
250
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
قم
پاسخ : سیمین بهبهانی درگذشت...

همایون شجریان همچنین در پیام تسلیتی برای درگذشت این شاعر غزل‌سرا نوشته است:[/size]«چه می‌توان کرد وقتی معشوق، سیمینِ همیشه عاشق را صدا می‌زند. وقتی لحظه دیدار فرامی‌رسد.آن زمان که خواندن را با هوای گریه‌ات آغاز کردم، کلام تو صدای مرا تا گرم‌ترین و امن‌ترین نقطه قلب‌ها برد و در این شب‌ها که چرا رفتی‌ات را بر صحنه فریاد می‌کشم، باز این نگین شعر توست که بر صحنه‌ها می‌درخشد. این چه سرّی‌ است در سرنوشت من که هر بار با شعر تو محبوب می‌شوم. در فهم من تنها جادوی عشقی است که در شعر تو زندگی می‌کند. رفتی و وطنی در سوگت نشست.»
 

saranaz

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
996
امتیاز
4,711
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
یزد
سال فارغ التحصیلی
1393
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سیمین بهبهانی درگذشت...

نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست. ندیدی جانم از غم ناشکیباست
...

رو کاغذ نمیاد که من چه اندازه عاشق نوشته ها و اشعار این انسان بودم نمیشه نوشت چقدر ناراحت شدم نمیشه ...
 

deniz_nabege

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
180
امتیاز
435
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بناب
پاسخ : سیمین بهبهانی

من بهش میگم زن رویاهام :)
الگو زندگیم بوده همیشه ولی شرایط اصلا جور نیست که راهی رو برم که بهش علاقه دارم :-< :-<
خیلی دوست داشتم یبار ببینمش ولی نشد

نی را...
زنی را می شناسم من
که شوق بال و پر دارد
ولی از بس که پر شور است
دو صد بیم از سفر دارد

*
زنی را می شناسم من
که در یک گوشه ی خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه

*
سرود عشق می خواند
نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست

*
زنی را می شناسم من
که می گوید پشیمان است

چرا دل را به او بسته
کجا او لایق آنست

*
زنی هم زیر لب گوید
گریزانم از این خانه
ولی از خود چنین پرسد
چه کس موهای طفلم را
پس از من می زند شانه؟

*
زنی آبستن درد است
زنی نوزاد غم دارد
زنی می گرید و گوید
به سینه شیر کم دارد

*
زنی با تار تنهایی
لباس تور می بافد
زنی در کنج تاریکی
نماز نور می خواند

*
زنی خو کرده با زنجیر
زنی مانوس با زندان
تمام سهم او اینست
نگاه سرد زندانبان

*
زنی را می شناسم من
که می میرد ز یک تحقیر
ولی آواز می خواند
که این است بازی تقدیر

*
زنی با فقر می سازد
زنی با اشک می خوابد
زنی با حسرت و حیرت
گناهش را نمی داند

*
زنی واریس پایش را
زنی درد نهانش را
ز مردم می کند مخفی
که یک باره نگویندش
چه بد بختی چه بد بختی

*
زنی را می شناسم من
که شعرش بوی غم دارد
ولی می خندد و گوید
که دنیا پیچ و خم دارد

*
زنی را می شناسم من
که هر شب کودکانش را
به شعر و قصه می خواند
اگر چه درد جانکاهی
درون سینه اش دارد

*
زنی می ترسد از رفتن
که او شمعی ست در خانه
اگر بیرون رود از در
چه تاریک است این خانه

*
زنی شرمنده از کودک
کنار سفره ی خالی
که ای طفلم بخواب امشب
بخواب آری
و من تکرار خواهم کرد
سرود لایی لالایی

*
زنی را می شناسم من
که رنگ دامنش زرد است
شب و روزش شده گریه
که او نازای پردرد است

*
زنی را می شناسم من
که نای رفتنش رفته
قدم هایش همه خسته
دلش در زیر پاهایش
زند فریاد که بسه

*
زنی را می شناسم من
که با شیطان نفس خود

هزاران بار جنگیده
و چون فاتح شده آخر
به بدنامی بد کاران
تمسخر وار خندیده

*
زنی آواز می خواند
زنی خاموش می ماند
زنی حتی شبانگاهان
میان کوچه می ماند

*
زنی در کار چون مرد است
به دستش تاول درد است
ز بس که رنج و غم دارد
فراموشش شده دیگر
جنینی در شکم دارد

*
زنی در بستر مرگ است
زنی نزدیکی مرگ است

سراغش را که می گیرد
نمی دانم؟
شبی در بستری کوچک
زنی آهسته می میرد

*
زنی هم انتقامش را
ز مردی هرزه می گیرد
...
زنی را می شناسم من
 
بالا