- شروع کننده موضوع
- #1
mahaba
کاربر نیمهحرفهای
- ارسالها
- 204
- امتیاز
- 229
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان 1 تهران
- شهر
- تهران
- دانشگاه
- شهید بهشتی
- رشته دانشگاه
- پزشکی
آدم كجا ز ميوه ممنوعه چيده بود؟
ابليس با خدا به تفاهم رسيده بود
اثباتش اينكه سجده نميكرد با غرور،
روزي كه پشت كل ملائك خميده بود
انسان به هر جهت به معلم نياز داشت،
قاتل كسي بود ، كه كلاغ آفريده بود
يوسف نه از حيا به زليخا نظر نداشت ،
بيچاره تا به حال زليخا نديده بود ...
زندان به داد يوسف بي پيرهن رسيد،
او نيز ور نه جامه عصمت دريده بود
اين حرفها به قيمت جانم تمام شد...
مانند اين غزل كه به پايان رسيده بود
این شعره از مهدی جهاندار
به این نوع نوشته ها می گن شطح. نوشته هایی که به ظاهر کفرآمیزن اما یه معنای عرفانی عمیق پشتشون دارن
می خواستم ببینم برداشت عرفانی شما از این شعر چیه؟
اصلا به نظرتون شطح محسوب می شه یا کاملا کفره؟
ابليس با خدا به تفاهم رسيده بود
اثباتش اينكه سجده نميكرد با غرور،
روزي كه پشت كل ملائك خميده بود
انسان به هر جهت به معلم نياز داشت،
قاتل كسي بود ، كه كلاغ آفريده بود
يوسف نه از حيا به زليخا نظر نداشت ،
بيچاره تا به حال زليخا نديده بود ...
زندان به داد يوسف بي پيرهن رسيد،
او نيز ور نه جامه عصمت دريده بود
اين حرفها به قيمت جانم تمام شد...
مانند اين غزل كه به پايان رسيده بود
این شعره از مهدی جهاندار
به این نوع نوشته ها می گن شطح. نوشته هایی که به ظاهر کفرآمیزن اما یه معنای عرفانی عمیق پشتشون دارن
می خواستم ببینم برداشت عرفانی شما از این شعر چیه؟
اصلا به نظرتون شطح محسوب می شه یا کاملا کفره؟