آنچه برای سمپاد می نویسند

  • شروع کننده موضوع
  • مدیر کل
  • #41

Admin2

لنگر انداخته
عضو کادر مدیریت
مدیر کل
ارسال‌ها
7,646
امتیاز
37,423
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1389
پاسخ : آنچه برای سمپاد می نویسند

روز سمپاد و سمپادی‌بودن
همه می گفتند بچه های فرزانگان خرخونند وفقط درس می خونند اما همیشه اعضای اضلی تیم شهر و استان تو بسکتبال بچه‌های ما بودن، با معلم های خوب ، خوب بودیم و با معلم های ضعیف و پرادعا، بد. اما خب متحد بودیم. هرکار می خواستیم می کردیم چون باهم بودیم. هیچ جای دیگه تا این لحظه تو زندگیم این اتحاد دیگه وجود نداشته و بخاطر همین از همه بچه ها چه اونهایی که هفت سال رو باهام بودند چه اونهایی که فقط چهار سال دبیرستان ، بخاطر این تجربه ممنونم. یاد گرفتم که اگه بهم زور گفتند نگاه نکنم یاد گرفتم هرجا تونستم از دیگران پشتیبانی کنم و یاد گرفتم حتی وقتی زندگی و دیگران بهم سخت گرفتند،راهی پیدا کنم که بتونم لذت ببرم... [متن کامل در لینک]
 

Fateme :)

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
93
امتیاز
315
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 3
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
بهشتی
رشته دانشگاه
سخت افزار
پاسخ : آنچه برای سمپاد می نویسند

سلام. یه مقاله هست که خودم نوشتم :

"به بهانه ی سومین نمایشگاه علمی و پژوهشی فرزانگان"

سخن را آغاز می کنم با نام خداوندگار قلم و می ستایم حق تعالی را که به انسان ها سه نعمت عطا فرمود! یکی عقل و دیگر اختیار؛ تا با اهم آن ها بیندیشیم و برگزینیم مسیر زندگانی خویشتن را! و سپس از آسمان ها، آزادی را بر ما فروریخت و نعمتش را بر جهانیان تمام ساخت.
چند سری می نویسم آن هم به بهانه ی سومین نمایشگاه علمی و پژوهشی فرزانگان! حال اگر عده ای رخصت دهند که این چند خط نوشته ی این بنده ی حقیر، به صورت همگانی خوانده شود، می توان به تحقق سومین موهبت الهی امیدورام شد.
دو روز بعد از نمایشگاه، شنبه 16 اردیبهشت بود که سر کلاس ادبیات محبوبمان، یکی از بچه ها، مقاله ی جنجالی 88 رابرایمان خواند و انگار همه تحت تأثیر موجی قرار گرفتند و ما هم جنبشی راه انداختیم به نام "جنبش سمپاد"!
نویسنده ی مقاله می گوید :" استعدادهای درخشان، قطعه ی چند؟ ردیف چند؟" و این یعنی این که سمپاد مرد و ما حالا باید دنبال قطعه و ردیف در بهشت زهرای تهران بگردیم؛ و چه سخت است پیدا کردن گوری که حتی سنگ قبری هم روی خاکش نگذاشته اند. اما تو می دانی که زیر همان تل خاک، مرده ی زنده به گور شده ات، هنوز نفس می کشد و شاید با نبش قبرش بتوانی نفس تازه ای به آن بدهی و امید دوباره به زندگی را در ذهنش تداعی کنی؛ که همانا او تا به همین لحظه هم به امید همین زندگی دوباره، زنده مانده است! و با جلو رفتن در مقاله در میابی که هدف از نمایشگاه چیزی نبود جز جلوگیری از انحلال سمپاد! طرحی که که از همان دهه ی 60 پایه گذاری شد و مثل یک جنگ نرم، هر لحظه بیش تر پیروز میدان می شود! هم چو موریانه پایه های سمپاد را می جود و عده ای هم هستند که با وجود همین موریانه ها، هنوز به پرورش استعدادهای درخشان می پردازند.
و البته که هنوز هم نمایشگاه برپا می کنیم بدون این که بدانیم چرا این همه زحمت می کشیم و یک هفته خودمان را زیر فشار له می کنیم! و البته اوج فاجعه، حاشیه های نمایشگاه است که باید در وصفشان یک غم نامه نوشت. حاشیه هایی که یکی از آن ها را مرد میان سالی می سازد که برای بازدید از نمایشگاه به مدرسه آمده، لیکن چون مرد است، از بین اولیا و یا از آشنایان اولیا هم نیست، و کارت دانش آموزی سمپاد را ندارد، حتی از درب ورودی هم او را به داخل راه نمی دهند! پس چرا دور تا دور اختیاریه را پوستر می چسبانید؟ مگر معنی این کار غیر از این است که "بازدید برای عموم آزاد است"؟ چرا کسی اعتراض نمی کند به این رفتار بی نهایت وقیحانه ی مدرسه؟ وقتی گفتند سمپادی بی دین است، ضد انقلاب است، سمپادی طراحی شده برای فرار مغزها؛ ما هم گفتیم از فرهنگی که سمپاد به وجو آورده و گفتیم از انسانی که در سمپاد تربیت می شود و متدین تر است. حال با امثال این کارها ثابت می کنیم که فرهنگ سمپادی وجود ندارد و کاری می کینم که بگویند :" این همان انسان متدین سمپادی است؟" گرچه حق هم دارند! ما تیشه به ریشه ی خودمان می زنیم و یا نمی فهمیم و یا خودمان را می زنیم به نفمیدن! خانم مدیری که فکر می کنید با یک مقاله ی انتقادی، آن هم با ته مایه ی طنز، درباره ی نداشتن چندین و چند روزه ی جالباسی در کلاس، چهره ی مدرسه خراب می شود؛ عارضم خدمتتان که چهره ی فرزانگان و فرزانگانی با این مسائل و امثالهم خراب نمی شود. این حرف ها از شخصیت سمپاد و سمپادی نمی کاهد! دستورات مدرسه، آن هم در روز نمایشگاه و در حالی که به یک محله اعلام کرده اید که نمایشگاه دارید، مایه ی شرمساری است! مایه ی آبروریزی سمپاد است! نداشتن جالباسی چیزی از ما نمی کاهد اما این رفتارهای کادر مدرسه، از همه آبرو می ریزد....
شاید بهتر باشد که ما بچه های این روزهای سمپاد، برگردیم به همان روحیه ی سمپادی واقعی..... آزاده بودن! مردیم از عشق به سمپادی که حالا جز اسم چیزی از آن باقی نمانده؛ و وقتی روزی برایش می گرییستیم، حس می کردم که این بار، اشک ریختن، نه تنها این داغ و درد نه چندان تازه را تسکین نمی دهد، بلکه بیش تر دست روی دلی می گذارد که خون شده. شاید پیش خودتان بگویید که این بچه دیوانه است که با زبان سرخ، سر سبز خویشتن را می دهد بر باد! آری! من دیوانه شده ام از این سکوت که بوی مرگ می دهد!

لینک منبع : sampad-revolution.blogfa.com
 
ارسال‌ها
296
امتیاز
2,196
نام مرکز سمپاد
بستان
شهر
یک
سال فارغ التحصیلی
2002
پاسخ : آنچه برای سمپاد می نویسند

ما هم دبیر کامپیوترمون زمانی رو گذاشت و این نوشته رو نوشت.

نوشته ی 100% منطقی و پاسخی برای واژگان جو دهنده رضا امیر خانی.......

سلام

من توصیف این نامه جناب امیرخانی را زیاد شنیده بودم. اما راستش این اولین بار بود که کامل می خواندمش. میخواهم یک چند خطی در نقد این نامه بنویسم. شاید بعضی جا ها لحنم کمی تند باشد. اما منظورم این نیست که من موافق از هم پاشیده شدن سمپاد هستم. من هم از مخالفین این قضیه هستم و به جایش استدلال های مفصلی برایش دارم. هدفم از نقد نامه ایشان این بوده که حواستان باشد به هر قضیه ای از زاویه های مختلف نگاه کنید. حرف همه را بشنوید و بی آنکه جو گیر و احساساتی شوید قضاوت کنید. در خواندن نقد من هم حواستان باشد که جو گیر نشوید و از آن ور پشت بام نیفتید. خیلی از این مطالبی که در این چند خط اشاره کردم بحث های تکمیلی زیاد دیگری هم در کنارش دارد و کل مطلب بدین شکل نیست.




مرقومه جناب امیرخانی شاید بیشتر از آنکه منطقی و استدلالی باشد، احساسی و جو دهنده است. شاید به این مناسبت که "پای استدلالیان چوبین بود" و "هر چه از دل بر آید بر دل نشیند"، ایشان، به قصد دلی نوشته اند و نه استدلالی.

در کرامات سمپاد همین بس که شما 100 تای اول را در مقطع راهنمایی میگیرید و چند سال بعد موقع کنکور پز میدهید که ببینید از 100 تای اول 30 تاش مال ما اند! واقعا جای افتخار دارد! سئوالی که باید از شما شود این است که آن 70 تای بقیه را چه کردید؟ اینها که خودشان از اول 100 تای اول بودند. شما فقط کمترشان کردید.

میگویند کنکور مهم نیست، به جایش ما فلان درصد از المپیادی ها را داریم. حالا چطور؟ با هوش ترین آدم ها را جمع کردند یکجا، بهترین معلمین المپیاد را هم گذاشته اند بالای سرشان، آنوقت ذوق میکنند که المپیادی میدهیم. خوب کلا انحصار همه چی المپیاد دست شماست. چه از آن جهت که باهوش ترین ها را جمع کردید، و چه از آن جهت که کارکشته ترین های سال های قبل المپیاد به آموزش شان میپردازند. کارکشته ها هم برای این می آیند اینجا که یا فارق التحصیل همینجا بوده اند، و یا اگر نبوده اند هم برای اینکه از کارشان جواب بگیرد باید برود جایی که باهوش ترین ها را جمع کرده اند. آونوقت انتظار دارید مثلا یک مدرسه معمولی با شما رقابت کند؟ مثل آن است که به شرکت اینتل و بر و بچ مدرسه، هر دو یک سال وقت بدهی تا ببینی کدام پردازنده پر قدرت تری میسازد.

تازه آن اینتل هنر خودش بوده که بتواند شرکت اش را به اینجا برساند که انحصار دست خودش باشد. اما در مورد شما چی؟ تنها هنر، آزمون ورودی است! انگار شما مسابقه بگذاری و 10 نفر قوی ترین مردان ایران را پیدا کنی، بعد راه بیفتی تو کوچه و بگی ببینید این 10 نفر من هر ده نفری را میزنند! و بعد یادت رود که ماجرا چه بوده و شروع کنی به سخنرانی که ببینید من 10 نفر قوی ترین ها را پرورش داده ام. شما مگه پرورش دادی اینها را؟ یادت رفته؟ شما فقط انتخاب کردی. راستش من درست متوجه نمی شوم که هنر سمپاد در این بین چه بوده؟ اینکه 100 تای اول را انتخاب کند؟ قبول، سمپاد خیلی محیط خوبی است، اما کجایش حاصل کار و برنامه ریزی و هر گل دیگری است که شما به سرش زده اید؟ همه اینها فقط مدیون این است که کسی بالای دروازه اش نشسته که فقط گذاشته بهترین ها از آن عبور کنند و هر کس کمی با این امر فاصله داشته را با چوب رانده.

راجع به این فرهنگ سمپادی و آزادگی و این حرف ها هم شما یا اغراق کرده اید، یا غلط به عرض تان رسانده اند. من نمیخواهم بگویم سمپادی آزاده نیست. سمپادی همانقدر آزاده است که همه ملت ایران آزاده است. این قضیه اصلا در بین سمپادی ها نسبت به بقیه مردم بروز ویژه و پر رنگ تری ندارد. اتفاقا تنها چیزی که در آنها بروز ویژه و پر رنگ تری نسبت به بقیه مردم دارد همان المپیادی و هوشمند بودن است. آن هم دلیلش این است که از اول اینگونه انتخاب شدند و به شما و سیستم شما ربطی ندارد. از قضا از خصالی که میتوان به سمپادی نسبت داد همین توانایی فوق العاده در تنها حرف زدن و شعار دادن است. آخر آقای ادیب بزرگ، همه کار که به حرف زدن نیست. سمپادی جماعت اگر اینقدر آزاده و پر توانایی بود همین سازمان فکسنی خودش را سر پا نگه میداشت تا مجبور نشود تا نمیدانم کجایش جلوی فلان کسک خم شود. فقط حرف بزنیم و شعار دهیم که ما آزاده ایم و وقتی آمدند کمی گوشمان را پیچاندند دولا شویم و نه قدرت دفاع عملی و نه تئوری از خودمان داشته باشیم. عمل را که ولش کن، حرف زدن که تخصص ماست تاج اش میشود این مرقومه شما! و همه اینهمه آدم باهوش و نابغه چشم و گوش بسته راه می افتند دنبالش که دیده ای نامه فلان کسک را که چه شق القمری کرده است. و این نامه احساسی و اغراق آمیز میشود برای همه میشود پرچم هدایت و راهنمای حرکت در بیابان تاریک.

ایشان از آدم های مختلفی نام برده اند که با قلم اغراق آمیز تا منتهی درجه ممکن بالا بردنشان. از آن 4 نفر اصلی ای که ایشان تقدیشان میکند، حداقل به سه نفرشان – که من میدانم منظور چه کسانی بوده اند – همیشه انتقاد های بسیاری در خود مجموعه سمپاد وارد بوده. از هم سن و سال های من میتوانید بپرسید راجع به موضوعات مختلف در این باب. البته نمیخواهم بگویم که آدم های خوبی نبوده اند، ولی انتقاد هم بهشان وارد بود و اینطور نبوده که همه تقدیسان کنند.

ایشان تا از دست شان بر می آمده از دیگر آدم های بزرگ سمپادی هم نقل و توصیف کرده اند. از آنی که هواپیمای شخصی دارد و آنی که استاد فلان جا است تا آنی که در پژوهش بهمان نقش داشته. اتفاقا اگر درست نگاه کنیم اینها که ایشان نوشته دردنامه است نه افتخارنامه. 25 سال (فقط بعد از انقلابش) شما نخبه ترین و با استعداد ترین بچه های این مملکت – مملکتی که باهوش ترین مردمان را دارد – گرفته اید و بعد همش همین؟! استاد فلان و پژوهش فلان. به قول معروف پ ن پ! میخواستی همین ها را هم ندهد. از این گفتیم که 100 نفر اول را میگیرند و بعد سر کنکور میشود 30 نفر اول. اتفاقا بعدش دردناک تر است. الان از 100 نفر آدم های تاثیرگذار این مملکت سهم سمپاد یکی هم میشود؟ از 1000 نفرشان چند تا میشود؟ اینها یه زمانی قرار بود دربست وزیر و وکیل و گردانندگان مملکت شوند، آنوقت الان باید به این افتخار کنند که از این همه دوره چندتاشان در پژوهش فلان شرکت داشته یا فلان جا مقاله داده اند. همان محمد البرادعی نامه شما را که بخواند خیالش راحت میشود. 25 سال با استعداد ترین آدم های این مملکت – به تعبیری شاید با استعداد ترین آدم های دنیا – را گرفته اند و بعد تهش همین را داده اند که شما در نامه توصیف کرده ای. آن هم با قلم اغراق آمیز شما.

راستش شعار دادن آسان است. سمپادی این است و آن است و آزاده است و فرهنگ سمپادی دارد و غیره. اما به عمل کار برآید. به شما به اندازه لشگری که میتوانست عالم را به هم بریزد نیرو داده بودند و شما الان زورتان به یک رئیس منطقه هم نمیرسد. که لااقل ماهیت فکسنی همین 2 تا مدرسه تهران را حفظ کنید. شما قرار بود کل مملکت را حفظ و اداره کنید، الان در حفظ و اداره خودتان هم مانده اید. لابد میگویید مشکلات بود و دیگران نگذاشتند و سنگ انداختند. بله که مشکلات هست و دیگران سنگ می اندازند. اگر راه را برایتان آب و جارو میکردند که دیگر هنر نمیخواست حفظ کردنش. حفظ کردن مملکت مشکلات ندارد؟ کسی در دنیا سنگ نمی اندازد جلوی پای ما؟ حالا آن حفظ مملکت و سنگ اندازی بیشتر از نیمی از دنیا را مقایسه کن با مشکلات مجموعه فکسنی سمپاد و سنگ اندازی های آموزش و پرورش. شما قرار بود از آن دست مشکلات و سنگ اندازی ها را حل کنید، نه اینکه در همینش هم بمانید. در خانه نشستن و شعار آزادگی دادن ساده است. اما کار با حرف پیش نمیرود. اگر کسی آرمانی دارد و اینهمه شعار میدهد که تا پای جان ازش دفاع میکنم باید یک جو بتواند سرش زور بزند. آن هم یک جو. در حد یک رئیس منطقه. شاید فکر کنید منظورم از زور داشتن مثلا پارتی بازی و دیگر بازی های قدرت است. نه عزیز. منظور این است که وقتی هیچ یک از شما جایگاهی ندارد که حرف اش، نظرش، کارش، حمایت اش و یا عمل اش تاثیر گذار باشد معلوم است چند نفر آدم ساده، غیر تیز هوش، غیر سمپادی، غیر آزاده میتوانند طومارتان را در هم بپیچند.

خوب حقیقتا هم حقمان است که اینطور شویم. یعنی هیچ کس حتی یک عدد تئوری شسته و رفته در مورد روال هایی که اکنون در سمپاد جاریست ندارد. همش حرف های گرد و بی سر و ته مانند فرهنگ سمپادی و آموزش سمپادی و غیره. هر کس هم از این واژه ها برای خودش یک چیزی میفهمد. یک نفر بیاید 4 صفحه کاغذ بدهد که تئوری آموزشی و فرهنگ سمپادی یعنی این. این اصول را دارد و برای دست یابی به این اصول ما از این روش ها استفاده میکنیم. یک صفحه اش را هم ما ندیدیم تا به حال. ممکن است آقای فلانی در کتابخانه اش چند صفحه از روی آموزش تیز هوش در غرب نوشته باشد، اما نه کسی آنرا میخواند، نه کسی به آن عمل میکند. آنچه عمل میشود و در جریان است و شما بهش افتخار میکنید بر اساس حتی 4 خط هم نیست. اگر چنین چیزی وجود داشت دیگر مجبور نبودیم نامه احساسی بنویسیم. یک کتابچه میگذاشتیم به نام تئوری آموزشی سمپاد. همه جا هم میچرخید و همه هم میخواندش و به حقانیتش معترف میشدند. ولی چنین چیزی وجود ندارد. همه آن فرهنگ سمپادی یک سری خاطره است از این و از آن و یک مشت حرف ها و درد دل های احساسی دقیقا به سبک نامه شما. حالا هی بنشینید آه و ناله کنید که فرهنگ سمپادی ما را – که خودمان هم نمیدانیم دقیقا چیست – را نابود کردند و وا مصیبتا و وا به سر و صورت کوفتن ها.

البته شاید حق با شما بوده و این پختگی شما را میرساند که میدانید جو دادن خیلی موثر تر از استدلال کردن است. با 5 دقیقه جو دادن میشود همه یک کلاس را مجاب کرد که سر و ته آویزان شوند، اما من اگر بیایم یک ساعت آرام و منطقی استدلال کنم که آشغال کف کلاس نریزید همه دهن دره میکشند و حوصله شان سر میرود. خصوصا در سمپاد این رویه جو دادن بسیار مرسوم بوده و هست. معلم های ما و شما، اسطوره این کار بوده اند و معلم های فعلی هم تلاش شان را میکنند. من این مطلب را دربست قبول دارم. تقریبا به عدد تمام تجربه هایم هم درستی اش برایم دوباره و چند باره ثابت شده. که زور جو و احساس خیلی بیشتر از عقل و استدلال است. اما ماندگاری اش نه. وضعیت همین میشود که هست. مثل کف روی آب. سریع می آید و سریع هم می رود. خوب است حداقل آن گوشه موشه ها یک جای کوچکی هم برای منطق و استدلال پیدا کنیم. تا بتواند بهمان یک آماری دهد که کلیت کار چیست و کجاهایش ایراد دارد تا اگر روزی لازم شد، چیزی وجود داشته باشد که بتوانیم ازش دفاع کنیم.
 
ارسال‌ها
296
امتیاز
2,196
نام مرکز سمپاد
بستان
شهر
یک
سال فارغ التحصیلی
2002
پاسخ : آنچه برای سمپاد می نویسند

این هم یه نوشته دیگه از مشاورمون!

ببینید این رو باید بفهمیم که این همه سمپاد سمپاد می گیم یعنی چی واقعن؟؟ واقعن یعنی این قدر آدمای خفن و بدون اشتباهی هستیم که بگیم هر کاری که ما انجام می دیم درسته و بقیه هیچی نمی فهمن؟؟ در حالی که در واقعیت این جوری نیست...

خیلی آدما بیرون این سیستم بودن و بزرگ شدند و به گوششون اسمی از تیزهوشان و سمپاد هم نخورده که می تونیم ببینیم آدمای بزرگ فکر و با عقلی شدند و در جایگاه خودشون تاثیر بسیار زیادی می ذارن... و خیلی آدم هایی هم بودن که ادعای تمام و کمال و غرور بسیار و نشان سمپادی بودن رو دارند، اما فکر درستی ندارند و نه تنها به خودشون بلکه به آدمای دوروبرشون هم صدمه بسیاری می زنند و وجودشون مایه ضرره...

می خوام بگم مهم نیست که توی این سیستم سمپاد باشیم یا توی یک سیستم دیگر، چون این نامِ تنهای سمپاد و سمپادی کمترین ارزشی به خودی خود نداره و خیلی باید کج فهم باشه آدمی که فکر کنه همین که با یه آزمون توی این مدرسه قبول شد، حالا می تونه کلی دبدبه و کبکبه داشته باشه که "من آنم که رستم بود پهلوان"... نه خیر آقا... اصلن این اسم و نشان هاست که آدم رو از خودی خودش دور می کنه... مهم اینه که آدم هرجایی که هست توی هر مقام و منصب و جایگاهی که هست به بهترین کارهای خودش توی اون جایگاه فکر کنه و وقتی هم که یه جایی دیدیم که داره غرور بهمون دست می ده که حالا خیلی شاخ شدیم؛ یه دونه بزنیم تو سر خودمون و سعی کنیم که فقط حرف نزنیم و عمل کنیم...

یه بزرگی می گفت: آدم وقتی تازه به اوج خفانت می رسه که بفهمه که "هیچی نیست"... اون موقع است که تازه می تونیم تاثیرگذار باشیم بی منت...

حالا درسته که کلی آدم بودن که توی این سیستم زحمت کشیدند و جون کندند برای این که کاری انجام بشه... و درسته که شاید نسبت به جاهای دیگه روی چیزایی غیر از درس خوندنِ صرف هم کار شده و اتفاقات خوبی هم افتاده، نمی خوایم منکر زحمات اون آدما و آدمای دیگه(با تمام مشکلاتشون) بشیم، ولی فقط می خوایم بفهمیم که چرا هستیم؟؟؟

فکر کنم دیدگاهمون نسبت به همین که می گیم توی جملاتمون که سمپادی باشیم، نباید این باشه که همین یه اسم رو داشته باشیم و شعار بدیم... چون قطعن این ارزش (البته اگر ارزشی باشه) مسئولیت میاره و نباید خدای نکرده غافل بشیم از این موضوع... اون حس خوب، اون جو خوب، اون دور هم بودن و اتحاد داشتن باید با فکر درستمون باشه... نه این که فکر کنیم با هم متحدیم و بقیه رو کلن آدم حساب نمی کنیم... حالا یه عده آدم بودن که آدمای خفنی شدند و روی این اسم تعصب داشتند و اون ویژگی های خوب آدمی رو نسبت دادند به سمپاد ولی خب اون ویژگی های خوب بوده که این اسم رو به وجود آورده، پس از اصل وجود غافل نشیم و نگیم که همین که من این اسم رو برام گذاشتند کافیه که داریم "گویند پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل؟؟"... این چیزای توی دلم بود که خیلی بهش تاکید دارم و قبلن هم گفتم و امیدوارم که خودم هم بهش برسم.....
 

Sampadik

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,666
امتیاز
7,042
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تــهران
پاسخ : آنچه برای سمپاد می نویسند

ميشه لطف كنيد لينك بذاريد؟
 
ارسال‌ها
296
امتیاز
2,196
نام مرکز سمپاد
بستان
شهر
یک
سال فارغ التحصیلی
2002
پاسخ : آنچه برای سمپاد می نویسند

توی یه انجمن ساده بود ، ویرایشش با این جا زیاد فرق نمی کنه ولی در هر صورت

لینک :

http://130.185.72.162/forum/viewtopic.php?f=3&t=26&start=40
 

This is me

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,189
امتیاز
2,122
نام مرکز سمپاد
دبيرستان فرزانگان٢ :x
شهر
تهرانْ
مدال المپیاد
برنز زیست
پاسخ : آنچه برای سمپاد می نویسند

سمپاد...
هزار بار توى ذهنم تكرار شد...
هزار بار برات اشك ريختم و هزار بار از ته دل خنديدم
از همه اون بالايى ها بدم مياد..بدم مياد كه سمپادمو و باباى سمپاد رو ازم گرفتن..
من يه بار ديدمش..يه بار..و اون اولين و آخرين و تنهاديدارم با همه زندگيم بود
خيلى ناعادلانه ست مگه نه؟تازه اون موقع كوچيك بودم،يازده سالم بود،نميدونستم سمپاد چيه
داشت با بابام حرف ميزد و من خيره بهش نگاه ميكردم. نميدونم چرا،شايد به خاطر همون لبخند معروفش :)
ازمن پرسيد : دارى ميرى مدرسه تيزهو شان؟. منم بايه افتخار كودكانه گفتم بله!گفت به نظرت خوبه؟
من:نميدونم من كه هنوز نرفتم
پس وقتى رفتى ،يه روز من ميام مدرسه تون بعد بيا بهم بگو اونجا خوبه يانه..
ديگه نشد،نديدمش،بُردنش..
بيا...بيا بهت بگم..مگه خودت نگفتى ؟؟
بيا بگم شد همه زندگىِ من..بگم اينجا همه چيز رو فهميدم..تا اومدم بهت بگم رفتى..ميخوام برگردم به اون لحظه و ازت قول بگبرم هيچ وقت نرى..هيچ وقت..قول بگيرم كه مياى و ميپرسى ازم بعدشم از همه خوبى هاى سمپاد برت ميگم و همه رو گوش ميطى و ميگى سمپاد هميشه همينجورى ميمونه :-< :((

از همه بالايى ها متنفرم...
 
ارسال‌ها
296
امتیاز
2,196
نام مرکز سمپاد
بستان
شهر
یک
سال فارغ التحصیلی
2002
پاسخ : آنچه برای سمپاد می نویسند



طلوع و غروب «سمپاد»
سعيد اركان‌زاده يزدي

مدرسه تيزهوشان محصول پس از انقلاب نبود. پيش از انقلاب در سال 1355 سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان تاسيس شده بود و سه مركز در تهران و دو مركز در مشهد و كرمان داشت. حتي پيش از اين سازمان نيز از سال 1347 كه اداره كل امور كودكان و دانش‌آموزان استثنايي در وزارت آموزش‌وپرورش تشكيل شده بود، مسوولان به فكر تاسيس «مركز آموزش كودكان تيزهوش» افتاده و از سال بعد، آن را فعال كرده بودند. همان سال‌ها، اولين دبستان تيزهوشان ايران به نام «هشدار» با 14 دانش‌آموز دختر و شش پسر، به وجود آمده بود. اما در هر حال، مدارس تيزهوشان، به شكل سازماني خود، خيلي زود به انقلاب اسلامي برخوردند.
پس از انقلاب، اين مدارس كه همچنان تحت پوشش دفتر كودكان استثنايي كار مي‌كردند، به كار خود ادامه دادند و تا سال 66 جمعا 802 دانش‌آموز داشت. معاون فرهنگي و اجتماعي نخست‌وزير، حجت‌الاسلام جواد اژه‌اي، در اين سال تصميم گرفت به اين دو مدرسه تيزهوشان كه هر لحظه ممكن بود با مدارس معمولي آموزش‌وپرورش ادغام شوند، ساماني دهد. اژه‌اي به همراه وزراي آموزش عالي و آموزش‌وپرورش، مديرعامل صدا و سيما، رييس سازمان برنامه، رييس بنياد مستضعفان، رييس سازمان پژوهش‌هاي علمي و صنعتي ايران و نيز دكتر حسن حبيبي و حجت‌الاسلام احمد احمدي، هيات امنايي تشكيل داد و در سال 67 اساسنامه سازماني را به نام «سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان» به تصويب رساند. اژه‌اي رييس اين سازمان بود كه رسما زير نظر وزارت آموزش‌وپرورش كار مي‌كرد اما با وجود شخصيت متنفذي چون اژه‌اي، به سرعت رشد كرد.
در سال 66 اولين مراكز سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان در همدان و كرمان تاسيس شد. سال بعد، 18 مركز در شهرهاي مختلف تاسيس شد. تا سال 1370، اين سازمان كه حالا به صورت مخفف «سمپاد» خوانده مي‌شد، در 50 مركز، 9 هزار و 682 دانش‌آموز داشت. مدارس پسرانه سمپاد به نام شهداي انقلابي يا شخصيت‌هاي اسلامي، مانند علامه حلي، شهيد بهشتي، شهيد هاشمي‌نژاد، شهيد باهنر و شهيد اژه‌اي نام‌گذاري مي‌شد و اغلب مدارس دخترانه «فرزانگان» نام داشت.
ورود به مدارس سمپاد، با كنكور سراسري كه در انتهاي دوره‌هاي ابتدايي و راهنمايي برگزار مي‌شد، امكان‌پذير بود. دانش‌آموزاني كه در كلاس چهارم ابتدايي يا دوم راهنمايي معدل بالاي 19 داشتند، از سوي مدارس به اداره‌هاي آموزش‌وپرورش معرفي مي‌شدند و معمولا از سوي اداره، در كلاس‌هاي كنكور سمپاد آموزش مي‌ديدند. نسبت به آن روزگار، تعداد دانش‌آموزاني كه در كلاس‌هاي مدارس سمپاد تحصيل مي‌كردند، بسيار كمتر از جمعيت كلاس‌هاي مدارس معمولي بود.
مراكز سمپاد به سرعت رشد كرد. تا سال 1384 كه آخرين مراكز سمپاد تاسيس شدند، 99 مركز راهنمايي و 98 دبيرستان در 44 شهر ايران، تحت پوشش اين سازمان بود. تعداد دانش‌آموزان سمپادي بالاي 35 هزار نفر و تعداد داوطلبان سالانه ورود به مراكز آن، بالاي 200 هزار نفر است.
فضاي مدارس سمپاد، اصلا فضايي نبود كه به دانش‌آموزان درس خواندن را تحميل كند. دانش‌آموزان با هم درس مي‌خواندند، با هم ورزش مي‌كردند و با هم دنيا را مي‌شناختند. ساعت حضور در مدرسه بيشتر از مدارس معمولي بود و در برخی شهرها پنجشنبه‌ها تعطیل. این مدارس معمولا آزمايشگاه‌هايي همسان مدارس درجه‌يك شهر داشتند و معلم‌ها هم جزو معلم‌های خوب شهر و بسیار صمیمی بودند. دانش‌آموزان گاهی با معلم‌ها به سینما و استخر می‌رفتند و گاهی در حیاط مدرسه فوتبال و بسکتبال بازی می‌کردند. به‌ویژه برای دخترها، مراکز سمپاد محیطی امن بود که مانند یک کافی‌شاپ، کتابخانه و باشگاه عمل می‌کرد. کلاس‌های فوق برنامه هم از نجوم گرفته تا داستان‌نویسی و گاهی شب شعر یا نقد فیلم در مدرسه رواج داشت. هیچ کدام هم اجباری نبود. گاهی یک کتاب یا یک فیلم بین دانش‌آموزان همه‌گیر می‌شد و همه آن را می‌خواندند. سمپادي‌ها را فضايي كه با هم آن را مي‌ساختند، در هر كاري موفق مي‌كرد. هر چند همه دانش‌آموزان باهوش ايران در مدارس سمپاد جمع نشده بودند، اما سطح هوش متوسط بالاي آنها به راحتي قابل مشاهده بود. بسياري از برندگان المپيادهاي ملي و بين‌المللي سابقه تحصيل در مدارس سمپاد را داشتند. برخلاف ديگر مدارس معتبر، هيچ‌گاه كنكور از همان اول دبيرستان تن دانش‌آموزان را به لرزه نمي‌انداخت. دانش‌آموزان اين مراكز به سال سوم دبيرستان كه مي‌رسيدند، تازه به فكر كنكور مي‌افتادند و اغلب آنها نيز هيچ‌گاه روي كلاس كنكور و معلمان سرخانه را نديدند. با اين حال، بسياري از رتبه‌هاي ممتاز كنكور و حتي رتبه‌هاي اول كنكور، سمپادي بودند. مي‌توان به تقريب بسيار خوبي گفت كه 95 درصد دانش‌آموزان مراكز سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان، در دانشگاه‌هاي دولتي پذيرفته مي‌شدند.
يكي از ضعف‌هاي مدارس سمپاد، نبود كلاس‌هاي رشته علوم انساني در آن بود. اين مراكز فقط رشته‌هاي رياضي‌فيزيك و تجربي داشتند و دانش‌آموزاني كه دل در گرو رشته‌هاي علوم انساني داشتند، يا سال چهارم دبيرستان و پيش‌دانشگاهي را در مدرسه‌اي ديگر مي‌خواندند يا اينكه درس‌هاي علوم انساني را خود در كنار كلاس‌هاي دوره رياضي‌فيزيك و تجربي، ياد مي‌گرفتند. واقعيت اين بود كه مراكز سمپاد براي كساني كه در انديشه علوم انساني بودند، مدارس مناسبي نبود. با اين حال، بسياري از كساني كه سال‌هاي بعد در رشته‌هاي علوم انساني و هنر دانشگاه‌هاي معتبر ايران درس مي‌خواندند، سمپادي بودند.
دوره درخشان سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان، فاصله بين سال‌هاي 67 تا 79 بود. در سال 79، شوراي‌عالي اداري، «قانون تجميع» را تصويب كرد كه طي آن، اختيار مدارس سمپاد به سازمان‌هاي استاني آموزش‌وپرورش واگذار شد. رييس سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان، فقط در مراكز تهران، اجازه دخالت مديريتي داشت.
ضربه نهايي اما در سال 1389 با ادغام سازمان زده شد. در اين مدت جواد اژه‌اي، پس از 20 سال، از رياست سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان كنار گذاشته شد. جاي او را محمد اعتمادي، رييس سابق دانشگاه صنعتي‌شريف گرفت اما يك سال بعد كارش به استعفا كشيد. سازمان تا مدتي رييس نداشت. در دي‌ماه سال 88، محمدعلي غفاري، به حكم وزير آموزش‌وپرورش به رياست سازمان منصوب شد.
سرانجام داستان 22ساله سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان، با تصميم دولت درباره ادغام اين سازمان به پايان رسيد. در 27 دي 1389 شوراي‌عالي اداري در دولت تصميم گرفت «به منظور انجام اصلاحات ساختاري و حذف واحدهاي موازي و يكپارچه‌سازي امور پژوهشي و اعمال مديريت واحد» با ادغام سازمان ملي پرورش استعدادهاي درخشان و باشگاه دانش‌پژوهان جوان وابسته به آموزش‌وپرورش و تشكيل «مركز ملي پرورش استعدادهاي درخشان و دانش‌پژوهان جوان» موافقت كند.
با اين حال، هنوز مدارس سمپاد در كشور باقي‌اند و به فعاليت خود ادامه مي‌دهند. «سمپادي»ها با افتخار – گاهي واقع‌گرايانه و گاهي با تعصب- از مدرسه‌هاي خود ياد مي‌كنند و هرازچندي، نشانه‌هايي از تربيت سيستم سمپاد را در زندگي خود مي‌بينند.
 

shshsh

sh m
ارسال‌ها
571
امتیاز
1,578
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : آنچه برای سمپاد می نویسند

داستانی از خودم براتون مینویسم، شاید موثر افتاد در حفظ سمپاد...

مرگ تدریجی یک رویا....
معلم ماژیک را به دست دانش آموز میدهد. "ثابت کن که این دو تا مثلث با هم برابرند." دختر تکان نمیخورد. من و من کنان، روی دو پا جا به جا میشود. خیس عرق، زیرلبی چیزی میگوید:"ما پارسال از اینها نداشتیم..." معلم لبخندی میزند:"مهم نیست، نگران نشو. روز اول است و همه نگران درسهای سال آینده شان هستند. تو فقط دنبال چیزی که من میگویم باش." ماژیک را از دست دخترک میگیرد، به نقطه ای روی تخته اشاره میکند، ماژیک را به دست دختر میدهد و میگوید:"خب، حالا تو برای ما زاویهء ABC رو مشخص کن." دختر به تخته چشم دوخته، نقطه در وسط مثلث را نشان میدهد، و به انتظار تایید، به معلم چشم میدوزد. "نه عزیزم، اون که زاویه محسوب نمیشه، من ازت خواستم که زاویه ABC رو نشونِ ما بدی." دختر طوری به معلم نگاه میکند گویا میخواهد بزند زیر گریه و هق هق کنان خودش را در آغوش مادرش جا کند و اصلا برود از جاییکه معلمهایش سوالهای عجیب و گنگ از زوایای شهر ناکجاآباد میپرسند و چیزهایی از شاگردان میخواهند که در صفحهء تلویزیون و مانیتور کامپیوتر نمیتوان آنها را یافت، یا غرق در بوسه های مادر و شکلات کیت کت نمیشود به آن فکر کرد. با یک نگاه به چهرهء مضطرب و ترسوی دخترک، میتوان فهمید که زین پس، مدرسه تبدیل شده است به کابوس هر شبه اش، و اگر به او بگویند بدترین تجربهء عمرت چه بود، خواهد گفت روز اول مدرسه ام... اما دختر خبر ندارد که امثال او که گاه در آغوش مادر و گاه غرق در تعریفهای خاله و عمو بزرگ شده اند و نمیدانند زوایه چیست و این ندانستن را بر گردن معلمان و کتابهای وزارتی میندازند تا از بار عذاب وجدان خود از "ندانستن" کم کنند، نهایتا به جایی آمده اند که همسالانش با عرق جبین و سختی خشت خشت آن را ساخته اند، و چه غافل است این دختر که نمیداند دارد همان مدرسهء رویایی، همان مدرسه ای که دختران شاه پریان به آن میایند را میکوبد، همچون نهالی که تازه جوانه زده سرش را دوباره در خاک میکنند، و میسوزانند ریشه هایش را چون علفهای هرز، اما نه با تیشه و تبر، که با پتک "ندانستن"، و چه غافل است که دختر که نمیداند هر یک "ندانستن" ـی که از دهانش بیرون میاید، پتکی خواهد بود بر ریشهء نوکاشتهء این جوانه....
بیچاره جوانه، رویا داشت، کوچک بود، آرزو داشت... میخواست بزرگ شود و بیاموزد و شاخه هایش را خم کند تا سیبهایش را بدهد به دست مردی که او را با عرقش آبیاری کرد و سختی کشید و حرفها شنید برای او؛.. اما حیف، جوانه را زیرِ خاک کردند، به جرم "دانستن"!
 

ShAda.Na

کاربر فعال
ارسال‌ها
40
امتیاز
99
نام مرکز سمپاد
دبیرستانِ فرزانگانِ 1
شهر
تهران
پاسخ : آنچه برای سمپاد می نویسند

میدونید!؟ نوشته ها رو زیاد نخوندم چون خیلی ـاشُ خونده بودم.
اصَن نمیدونم حرفی که میزنم مرتبطه یا نه، فقط دیدم مــهـــآ نوشته بود «اون ها به هوششون اعتقاد داشته ن»
خوب به نظر ِ من ، اونا یه چیز ِ دیگه م داشتن که ما الان نداریـم.
اونا «یه پشتیبان» داشته ن..
 

ATE

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
456
امتیاز
13,491
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : آنچه برای سمپاد می نویسند

فرزانه یعنی آنکه به کودکی الفبا می آموزد!
علامه یعنی آنکه وصفش تا به مریخ میرسد!
فرزانه یعنی درک تپش قلب پروانه کار سختی نیست!
علامه یعنی لمس آفتاب غیر ممکن نیست!
بیا فرهنگ معین باشیم، بیا دهخدا باشیم و هر واژه را ببلعیم تا ژرفای وجودمان ...
بیا تا شفق مثل هر لک لک، مثل هر عقاب اوج بگیریم.
بیا به جهانیان ثابت کنیم من و تو در آن سوی ابرها، آنجا که اکسیژن یافت نمیشود، تنفس میکنیم ذره ذره اندیشه های بلندمان را ...
بیا به جهانیان ثابت کنیم که سمپادی چیزی فرای استخوانی است که ابعادش را میسازد،
چیزی ورای ماهیچه ایست که اندامش را شکل میدهد!
بیا دستت را به من بده و خاص بودنت را باور کن!
و هویتت را روی چشم هایت بگذار، روی نگاهی سر ریز از تفکر که به امید فردا پلک نمیزند!
یک آسمان، یک اوج، آنجا در انتظار ماست، پس بیا پرواز کنیم!

92/14/2.
 

f.light

کاربر فعال
ارسال‌ها
56
امتیاز
329
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک تهران
شهر
تهران
پاسخ : آنچه برای سمپاد می نویسند

حذف!
 
  • لایک
امتیازات: m@#Sa

Mr.hamidreza

کاربر جدید
ارسال‌ها
1
امتیاز
6
نام مرکز سمپاد
علامه حلی ملارد
شهر
به کسی ربط نداره
نخواستیم ...

آداب سمپاد نشینی نخواستیم
دبیر و کلاس های هوشمند نخواستیم
مارا شمیم مسایل کتاب و جزوه خوش است
ما خارج از کتاب و کنکور نخواستیم
یک مسله به ما برسانند همین بس است
ما مدرسه ی چنین و چنانی نخواستیم
دین را دبیر حسابان یاد داده است
قربانتان دبیر دینی نخواستیم !
ی درس میخوانیم و موفق نمیشویم
اصلا مشاور پر مشغله نخواستیم
دبیران جوان و کم تجربه دل مهربان ترند
استا د با تجربه ی بد خلق نخواستیم
ما یاد گرفته ایم عشق به معلم واجب است
اصلا مدیر تیزهوش نخواستیم!

حمیدرضا نعمتی
 

amirreza-bio

کاربر جدید
ارسال‌ها
2
امتیاز
0
نام مرکز سمپاد
نمونه دولتی
شهر
بندرعباس
پاسخ : آنچه برای سمپاد می نویسند

من واقعا از همه دوستان سمپادی عذر می خوام ولی یه سوال داشتم آیا سال آینده سمپاد اول به دوم دبیرستان جایگزینی می گیره؟ :-<
 

Darya1995

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
160
امتیاز
259
نام مرکز سمپاد
فرزانگان4 کرج
شهر
کرج
پاسخ: آنچه برای سمپاد می نویسند

ممکنه مثل اون 8تا فلش هر کدوممون 8 طرفه دنیا باشیم
اما ریشمون از دریای بی کران سمپاده...
سمپاد؟
هه!کدوم سمپاد!سمپادی که دیگه ازش فقط 1 اسم مونده و چند سمپادی!
سمپادی عزیز!از نابود شدن نهراس چرا که خودت گناهکاری!
گناه تو یکرنگ نشدن با دنیایی است که پر از دورنگی است!
گناه تو این است که در دنیایی که آمدن نفس در کنار قفس از آرایه های شعر است آواز پرواز بودی...
اما تو بخوان و همیشه بخوان...
که آواز تو حقیقت است و حقیقت پنهان...
 

pouryaa

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
102
امتیاز
1,160
نام مرکز سمپاد
شهیدبهشتی
شهر
ایلام
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
پزشکی
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : آنچه برای سمپاد می نویسند

خیلی هاازمن می پرسند،چرا همیشه ودرهرسایتی نام کاربری توnodetboy است ومن جواب می دهم شما نمیدانید چون هیچ وقت عاشق نشده اید،سمپاد به آدم هایی مثل من انگیزه داد هدف داد وزندگیم رابابرنامه کرد،سمپاد باعث شد تو این شهرکوچیک ادم هایی مثل خودم پیداکنم تا گوشه گیرومنزوی نباشم .تواین جا به کسی که همه چیزو ازدیدعلمی نگاه میکنه نمیگن خل وچل میگن نابغه.آره دنیای سمپاد خیلی بادنیای بیرون فرق داره.واسه همین هیچ وقت بقیه نتونستن درکش کنن وفقط دست به تخریبش زدن.ولی هنوز سمپادزندست حتی اگه توکوچیک ترین استان کشورباشه
 

shaghayegh2000

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
9
امتیاز
8
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان دو تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1397
پاسخ : آنچه برای سمپاد می نویسند

به نقل از nodetboy :
خیلی هاازمن می پرسند،چرا همیشه ودرهرسایتی نام کاربری توnodetboy است ومن جواب می دهم شما نمیدانید چون هیچ وقت عاشق نشده اید،سمپاد به آدم هایی مثل من انگیزه داد هدف داد وزندگیم رابابرنامه کرد،سمپاد باعث شد تو این شهرکوچیک ادم هایی مثل خودم پیداکنم تا گوشه گیرومنزوی نباشم .تواین جا به کسی که همه چیزو ازدیدعلمی نگاه میکنه نمیگن خل وچل میگن نابغه.آره دنیای سمپاد خیلی بادنیای بیرون فرق داره.واسه همین هیچ وقت بقیه نتونستن درکش کنن وفقط دست به تخریبش زدن.ولی هنوز سمپادزندست حتی اگه توکوچیک ترین استان کشورباشه
حرفتو قبول دارم ولی مشکل اینجاس که الان به دور و بر خودم که نگاه میکنم میبینم بچه های سمپادی دیگه اون حس و حال متفاوت بودن و کارهای متفاوت کردن رو ندارن مثه خودم.البته اینو در مورد همه نمیگما.منظورم از متفاوت خاص بودن یا خارق العاده بودن نیست ، دید متفاوته.که متاسفانه داریم کم کم این دید متفاوتمونو از دست میدیم.
بازم خیلی خوبه که حداقل افراد معدودی مثه تو هستن که هنوز متفاوت باشن
 

daneshvar.amrollahi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
327
امتیاز
130
نام مرکز سمپاد
راهنمایی حلی۲/دبیرستان حلی۱۰/دبیرستان علامه طباطبایی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1397
مدال المپیاد
کامپیوتر
پاسخ : آنچه برای سمپاد می نویسند

به نقل از shaghayegh2000 :
حرفتو قبول دارم ولی مشکل اینجاس که الان به دور و بر خودم که نگاه میکنم میبینم بچه های سمپادی دیگه اون حس و حال متفاوت بودن و کارهای متفاوت کردن رو ندارن مثه خودم.البته اینو در مورد همه نمیگما.منظورم از متفاوت خاص بودن یا خارق العاده بودن نیست ، دید متفاوته.که متاسفانه داریم کم کم این دید متفاوتمونو از دست میدیم.
بازم خیلی خوبه که حداقل افراد معدودی مثه تو هستن که هنوز متفاوت باشن

تاحالا فکر کرده ای چرا خوب بچه ها الان اینطورین و قبلا اینطوری نبودن؟ بخشی از دلیلش میتونه مدرسه باشه. اون معلم و مشاور خوبایی که اون جو سمپادی بودن رو نگه میداشتن الان خیلی کمترن یا فقط تو یکی دو تا مدرسه هستن. قبلنا مدرسه یه انگیزه ای واسه اون کار های متفاوت میداد و همه با هم خیلی خوب همراه می شدند. و اینکه اون انگیزه رو باید همون سال اول ورود بچه ها بدند. وگرنه وقت اصلیش میگذره و دیر میشه و هرچقدر مدرسه تلاش کنه نمیتونه بجه ها رو تغییر بده! مخصوصا دوره ی راهنمایی که دوره ی بلوغه و شخصیت شکل میگیره! یه دانش آموز دوم دبیرستانی رو چطوری میخوان به زور به پژوهشی علاقه مند کنن؟!
 
بالا