یه وقتایی هست قلم سر میخوره رو کاغذ و هر چی تو دلشه بدون کسب اجازه مینویسه...
این از هموناس...
_____________________________
ترس
تورا میخواند ، قلب خسته ی من
شیوه ی بلاغی غیر ضروریه ولی ایرادی بهش وارد نیست
می ترسم
که در انتهای سطر خواستن
قلم را توان بیان عشق نباشد
می ترسم
روزی رسد که من باشم
اما تو ...
می ترسم
روزی عاشقانه هایم بی خربدار بمانند
می ترسم
این قلب خسته؛حرف هایش را انقدر قورت دهد
که از تپش بایستد
احسنت
می ترسم
از همه راه هایی که مرا از تو جدا می کنند
می ترسم
حتی از "من" و "تو"
که "ما " را بی معنا می سازند
خودمانیم....
عالی
چقدر ترسو شده ام
جنون هم عالمی دارد
از ناقوس هیچ باقی نمی گذارد
ناجالب ![Straight Face :| :|](/forum/styles/yahmas/smiles/straight_face.gif)
جز هیچ
.
.
.
_____________________________________________________
اگه دوس داشتین بگید ادامشو بذارم.
انتقاد هم پذیراییم شدیدا