اشعار عاشقانه

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع saray
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

saray

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
79
امتیاز
76
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ارومیه
مدال المپیاد
فیزیک
دانشگاه
دانشگاه تبریز
رشته دانشگاه
عمران
راستش من هم نمی دونم این شعر از کیه!
شب تنهایی من ماه نداشت
بی تو بد مستی من گاه نداشت
به لب تشنه ی زاهد صفتم
پیش از این باده و می راه نداشت
آمدی نرم شبی تا برمن
گونه ام تاب تب شاه نداشت
بوسه بر جام زدم پی در پی
بزم ما عزم سحرگاه نداشت
گرچه می ریخت به رخ اشک جنون
با تو چشمم غم همراه نداشت
آن دو صد ناله و شیون به نماز
قدر یک بوسه ی تو آه نداشت
صبح رفتی تو ولی تا به ابد
سجده ام قطعی درگاه نداشت
 
پاسخ : اشعار عاشقانه

عشق



عشق چیست؟


مولانا


بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید

در این عشق چو مردید همه روح پذیرید

بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید

کز این خاک برآیید سماوات بگیرید

بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید

که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید

یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان

چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید

بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا

بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید

بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید

چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید

خموشید خموشید خموشی دم مرگست

هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیری




http://rezabishetab1.blogfa.com/post-46.aspx
 
پاسخ : اشعار عاشقانه

اینی که این میگه یعنی تهش..ته انسانیت وو..که به بینهایت وصل میکندش..از خود بی خود میشه..و دیگه هیچی براش مهم نیست جز هدفش.میمیره و زنده میشه براش.
 
پاسخ : اشعار عاشقانه

چیست عشق کین چنین شیدا و و زارم می کند؟ چیست عشق کین چنین آتش به جانم می زند؟
 
پاسخ : اشعار عاشقانه

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران...

بگذار تا بماند،تا درد دل بگوییم،
اسرار عشق عالم بر همرهان بگوییم.
بگذار تا بپرسند،از سر آفرینش،
تا من جواب گویم،رازی نبود جز عشق.
عشقی که برد ما را،تا کوی یار محبوب
آنجا نشانمان داد،خط کمان محبوب...



ای پیر شاه برنا،
مهری نشسته بر دل،
از غمزه نگاهش
از زلف عنبرینش،
از عطر دلنشینش،
وز روی مرمرینش.
گو راه خانه یار،
هر چند بود دشوار،
کین دل آتش من،
دارد هوای دیدار،
 
پاسخ : اشعار عاشقانه

هم شعرا قشنگن و هم رویا پردازی دربار ه ی عشق ولی عشق واقعی فقط توی شعراست حتی اونایی هم که تو شعراشون از عشق دم می زنن هم فقط عشق رو در حد یه کلمه می شناسن عشق واقعی چیه؟ اصلا عشق وجود خارجی نداره فقط یه کلمه است که مردم و دلبسته ی خودش می کنه و ادم ها به اشتباه اسم عادت و وابستگی و نیاز رو عشق میذارن
عشق زمینی که به نظر من اصلا وجود نداره ولی عشق الهی هست البته اگه بتونیم چیزای دیگه رو جایگزینش نکنیم
خدایا دل از این دنیا بریدم
غمین اندوهگین و دل چرکینم
بزن پتک مرگ را بر سر من
که دیوانه تر از عاشق ندیدم
چنان دیوانه و مست و خرابم
که دیگر تاب زیستن ندارم
این شعر خودم گفتم کسی که به عشق اعتقادی نداره
عشق فقط یه کلمه ست
 
پاسخ : اشعار عاشقانه

گر گوش میکنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش میکنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگر نوش میکنی
 
پاسخ : اشعار عاشقانه

میگن عشق به خدا بعد عشق زمینی آسونه
آیا واقعا این طوره؟
نظر شما چیه؟
 
پاسخ : اشعار عاشقانه

منفیه
ولی سخته از جز به کل برسی
البته تو ی دل دوتا دلبر نمی گنجه!
 
پاسخ : اشعار عاشقانه

عشق یک حقیقت تقریبا منطقیه شاید با نگاه اول اونو دور از منطق ببینیم اما میشه اینجوری توجیح کرد که انسان وابسته است به چیزی که غیر است یعنی انسان بایذ یک چیز داشته باشه که بش وابسته بشه خب عشق میتونه این نیاز رو توجیح کنه اما یک موضوع حتما تعریف اولیه از اون نیاز باید با عشق یکی باشه من پیشاپیش بگم هر چیزی که چیز دیگر رو توجیح کرد دلیل بر همسو بودن نمیکنه.
 
پاسخ : اشعار عاشقانه

به نقل از Mohammadreza128 :
عشق یک حقیقت تقریبا منطقیه شاید با نگاه اول اونو دور از منطق ببینیم اما میشه اینجوری توجیح کرد که انسان وابسته است به چیزی که غیر است یعنی انسان بایذ یک چیز داشته باشه که بش وابسته بشه خب عشق میتونه این نیاز رو توجیح کنه اما یک موضوع حتما تعریف اولیه از اون نیاز باید با عشق یکی باشه من پیشاپیش بگم هر چیزی که چیز دیگر رو توجیح کرد دلیل بر همسو بودن نمیکنه.
یکم واضح تر منظورت رو توضیح میدی؟
 
پاسخ : اشعار عاشقانه

الان چی رو می خواید توضیح بدید اینجا ...؟
عشق چیزی نیست که بشه توضیح داد ...
رو پله ی عقل نمی شه بررسیش کرد ...
 
پاسخ : اشعار عاشقانه

به نقل از independentwise :
یکم واضح تر منظورت رو توضیح میدی؟
ا
واضح تر بگم اینکه هرتوجیهی اولا دلیل بر همسو بودن نداره عشق هم نیاز به غیر رو برای انسان توجیح میکنه یعنی حالا تقریبا به یک منطق رسیدین دیگه که مامیدونیم نیاز به غیر در انسان وجود داره حتما این غیر نباید کمال مطلق باشه عشق میتونه بیاد و این نیاز رو ارضا کنه و ما بگیم حالا تقریبا منطقیه.
 
پاسخ : اشعار عاشقانه

چجوری به این نتیجه رسیدی که به یک غیر نیاز داریم؟
و دوم اینکه از کجا معلوم عشق در راستای اون نیاز باشه؟
 
پاسخ : اشعار عاشقانه

به نقل از sahere :
الان دقیقا منظورت از زدن این تاپیک چیه؟
گمونم میخواد بگه هیچ کس تو این دنیا عاشق نیست.
یا اصلا عشقی وجود نداره که کسی بخواد عاشق باشه.
شایدم می خواد بگه عشق مقدسه.به بازی نگیرینش.
یا هر چیز دیگه.
اصلا به من چه..D
 
پاسخ : اشعار عاشقانه

منظور از این واضح تر ....... :xعشق :x

عاشق نشدی وگرنه خواهی دانست ......... پاییز بهاریست که عاشق شده است :x :x :x
 
پاسخ : اشعار عاشقانه

به نقل از Babak_eb :
عاشق نشدی وگرنه خواهی دانست ......... پاییز بهاریست که عاشق شده است :x :x :x
تهمت نزن.

عاشق شده ام که کار من زار شدست.....دور از نگهش نگاه من تار شدست
عمری به تمنای وصال دل او خواهم ماند....هم چون نگهی که بر تو دلدار شدست
"صبا"هم اکنون
 
پاسخ : اشعار عاشقانه

کی اینجا ادعا میکنه عاشقه؟
اگه عاشق بودید که اینجا نبودید
فکر کنید یکم حاضرید واسه عشقتون(اگه فکر میکنید عاشقید)بمیرید حتی نه دستتون زخم بشه؟
گر توانستی دهی جانت بپای عشق عاشق بوده ای / گر توانستی کنی این کار جام عشق را پیموده ای
 
پاسخ : اشعار عاشقانه


من خیلی وَخته این واسـ ـَم سوال شده که واقعـا تو ادبیات و خصوصَن شعرای مـا " عشق " یَنـی چی ؟

خب خیلی جـاها شنیـ ـدم که عشق به خدا و امام هـا و ... هَس امـا واقعَن بعضی جـاها نمی دونَم توجه کردین یا نه که این چیزا نمی خوره به شعر

همین که درباره عشق به خـُدا یا چیز دیگـه باشه

یه نمـونَشو می ذارَم ( یه غَزَل ِ اَز سَعدی )

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست

به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس که به هر حلقه موییت گرفتاری هست

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست در و دیوار گواهی بدهد کاری هست

هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست

صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم همه دانند که در صحبت گل خاری هَـ ـست

نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست

باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببرد آب هر طیب که در کلبه عطاری هست

من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست

من از این دلق مرقع به درآیم روزی تا همه خلق بدانند که زناری هست

همه را هست همین داغ محبت که مراست که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست

عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ماند داستانیست که بر هر سر بازاری هست

خوشحـال می شـَم واقعا یکی بگـ ـه در شعـر های ما " از عِشــق کی می گَن " !

ممنون !
 
پاسخ : اشعار عاشقانه

عاشقم بر لطف و قهرش من به جد
ای عجب من عاشق و این هر دو ضد
 
Back
بالا