maziar
مازیمون
- ارسالها
- 1,962
- امتیاز
- 6,836
- نام مرکز سمپاد
- علامه حلی
- شهر
- تهران، استانبول، کوالالامپور، اُسلو!
- دانشگاه
- Universitetet i Oslo
- رشته دانشگاه
- ریاضی، CS، نانو الکترونیک
پاسخ : راهنمايي : بدترين دوران زندگي
بدترين دورانم نبود ولي مي تونست بهتر باشه
به خصوص ساله سوم راهنمايي كه يه معلم قران داغون داشتيم واقعن ازش متنفرم و ترجيح مي دم اون سال رو يه بار بدون اون معلم تكرار كنم
واقعن ساله سوم به مسخرگي تموم شد. معلمم ها مزخرف به جايه اينكه يه معلم درستو حسابي بيارن رياضي قادر بود مسومد سره كلاس كتاب هاشو كپي مي كرد رو تخته اون از مشاورمون اون معلم قران واقعن از اون سال متنفرم
مي تونستم خيلي دوران راهنمايي بهتري داشته باشم ولي نشد
الان كه ديگه دارم ميرم دانشگاه حسرت مي خورم كه چرا اينقدر به حودم سخت مي گرفتم.
و مي تونم بگم من كلن تفكراتي كه داشتم تو راهنمايي بعد كه وارد دبيرستان شدم حسابي عوض شد. تو راهنمايي تا حده زياده وابسته بود به ادم هاي اطرافم ولي بعد كه رفتم دبيرستان ديدم ميشه مثل اطرافيون نبود ولي باهاشون دوست بود
مثلن من كه كاملن دنيا رو جدا از خالق مي دونم با كسي بقل دستي بودم كه كاملن برعكس من فكر مي كرد و با وجود اينكه ٨٠٠٠ كيلومتر باهم فاصله داريم هنوز بهترين دوستمه
ولي خب هنوز كه هنوزه خودمه ازاد كه بتونم خودمو به اون چيزي كه ايده المه نزديك كنم ولي خب الان خيلي ايدالم با اون چيزي كه ٦ سال پيش بود فرق كرده
يه مشكل ديگه كه بود اين بود كه از يه محيط خيلي بسته ي دبستان وارد يه محيط خيلي ازاد و باز راهنمايي شدم
درسته اين اتفاق براي دبيرستان هم ميوفته ولي راحت تر ميشه باهاش كنار اومد
بدترين دورانم نبود ولي مي تونست بهتر باشه
به خصوص ساله سوم راهنمايي كه يه معلم قران داغون داشتيم واقعن ازش متنفرم و ترجيح مي دم اون سال رو يه بار بدون اون معلم تكرار كنم
واقعن ساله سوم به مسخرگي تموم شد. معلمم ها مزخرف به جايه اينكه يه معلم درستو حسابي بيارن رياضي قادر بود مسومد سره كلاس كتاب هاشو كپي مي كرد رو تخته اون از مشاورمون اون معلم قران واقعن از اون سال متنفرم
مي تونستم خيلي دوران راهنمايي بهتري داشته باشم ولي نشد
الان كه ديگه دارم ميرم دانشگاه حسرت مي خورم كه چرا اينقدر به حودم سخت مي گرفتم.
و مي تونم بگم من كلن تفكراتي كه داشتم تو راهنمايي بعد كه وارد دبيرستان شدم حسابي عوض شد. تو راهنمايي تا حده زياده وابسته بود به ادم هاي اطرافم ولي بعد كه رفتم دبيرستان ديدم ميشه مثل اطرافيون نبود ولي باهاشون دوست بود
مثلن من كه كاملن دنيا رو جدا از خالق مي دونم با كسي بقل دستي بودم كه كاملن برعكس من فكر مي كرد و با وجود اينكه ٨٠٠٠ كيلومتر باهم فاصله داريم هنوز بهترين دوستمه
ولي خب هنوز كه هنوزه خودمه ازاد كه بتونم خودمو به اون چيزي كه ايده المه نزديك كنم ولي خب الان خيلي ايدالم با اون چيزي كه ٦ سال پيش بود فرق كرده
يه مشكل ديگه كه بود اين بود كه از يه محيط خيلي بسته ي دبستان وارد يه محيط خيلي ازاد و باز راهنمايي شدم
درسته اين اتفاق براي دبيرستان هم ميوفته ولي راحت تر ميشه باهاش كنار اومد