دامادنامه -اشعار داماد مسعودی

  • شروع کننده موضوع
  • #1

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
رمق از ذهن برفته است و هنوزم هیچم امتحان را چه کنم بنده ی بی دانش و زار
بستن خازن و یخچال و قوانین سقوط شارش بار و خود القایی و جریان و مدار
گشت قطبیده سرم بس که ز القا خواندم دل من خازن درد است و دوو چشمم بیمار
من فرآیند بدون در و پیکر هستم نفسم حبس شده ، جسم من افتاده ز کار
چون که بر هم کنشی نیست در این دانش من گاز کامل بودم در سر رنجور و ندار
عملم در به درون بردن دانش عبث است چون که وارد شود عکس العمل از خیل فشار
گشته بردار ندانستن و سختی همسو می شوم من ز برآیند ، بس افتاده و خوار
هر چه دانش بمکم ، جمع کنم ، می ترکد می شوم تخلیه من لیک نیفزایم کار
مغز من زیر فشارات فرو می شکند سببش تیزی درس است و فراوانی بار
بهتر آن بود که جای زدن حرف زیاد درس می خواندم و این وقت نمی گشت بخار
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
این ماله ساله اصلاح الگوی مصرفه
جزو اولیاشه(مزخرفه!) فقط محض مشخص شدن سیر تکاملی زدمش
هم اکنون با من مفلس کسی گفت
که پول سوخت گیری ها گران شد
چنان آوار حرفش بر سرم خورد
بسی آب از سر و چشمم روان شد
مسافر می کشیدم اندر این شهر
کنون بدبختی من بی کران شد
کمی اندیشه از ذهنم تراوید
چرایی و سبب آنگه عیان شد
چو کوکب بر سر میلت نیافتد
ببین بر بخت تو شیطان روان شد
نه علت از چنین چیزی نیاید
چه بد فکرم چنان پیره زنان شد
دگر ایده که آمد پیش ذهنم
ز صوت بوق ماشین ها دوان شد
دویدم در پی اش او را گرفتم
چنین امری از این مصرف گران شد
کلاهم را کمی قاضی نمودم
همین بنزین به چشم من زبان شد
اگر چون آتش اندر منبع افتی
ببین سودت کنون همچون زیان شد
پس آنگه چون تو بنزینی ندیدی
نگو رزق از من مسکین نهان شد
در آنگه روستایی شد سیه بخت
مسافر کش ببینی که شبان شد
مثال هر چه بینی چون همین است
بهینه مصرفی فخر جهان شد
تو اول مصرفت را کن بهینه
هر آنچه از فلک ئخواهی همان شد
به سر آمد در اینجا صحبتم چون
کمی از آن چه دانستم بیان شد
:-&
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : دامادنامه(دفترچه شعر حضرت داماد)

تمنای تفرج در سرم بود
برایم روزنی در علم بگشود
به سوی دشت رفتم بهر شادی
به هنگام طلوع بامدادی
صدای غرشی بشنیدم از دور
پدید آمد به پیشم شیرکی کور
کهن شیر پریشان و مریضی
که بود اندر پسش زخم عریضی
بپرسیدم از او این حالتت چیست ؟
دلیل کوری و بیماری ات کیست ؟
بشد نالان از این پرسش کهن شیر
که از جبر زمانه گشته ام پیر
به وقت قوت و زور جوانی
در این بیشه نمودم کامرانی
قضا را شاخ گاوی را شکستم
کمر بر کشتن طفلش ببستم
به دیگر روز خصمم شد گرازی
پدید آمد نبرد پر گدازی
به من پاشید ناگه اندکی کود
شکستم شاخ آن بدبخت را زود
دگر روزی به وقت خواب ناگه
خری که باز می گشت از چراگه ،
ز من آگه نشد عرعر صدا داد
بدین کارش سمش را بر فنا داد
ز جبر چرخ گردون وقت پیری
بشد از پنجه ی من زور شیری
ز بخت بد سه خصمم هر سه با هم
به همکاری هم بستند راهم
بدان گاو و گراز خشم آلود
بگفتم آن چه می کردم خطا بود
خر بشکسته سم عرعر روا داشت
درون جمع تخم کینه می کاشت
دریغم آمد از زور جوانی
که خواهم از خر ابله امانی
بزد سم بر سر من گیج گشتم
گراز و گاو دریدند پشتم
کلاغی که چنین خواری ز من دید
پرید و چشم من چون دانه ای چید
کنون رنجور و بیمار اوفتادم
ولی عزت ، غرور از کف ندادم
پسر این را بدان در وقت پیری
تفاوت نیست موری یا که شیری
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : دامادنامه(دفترچه شعر حضرت داماد)

چراگاهی خوش و خرم پس کوه
روان آبی و جنگل های انبوه
الاغی بود در حال تناول
چنان لشگر که در حال چپاول
به خوردن بود مشغول و ز افلاک
خبر سویش نمی آمد بر خاک
یکی گرگ گرسنه از کمینگاه
پریدی سوی او با خشم ، ناگاه
چنان عرصه بر آن بیچاره شد تنگ
دهان وامانده از رویش بشد رنگ
به خود گفتا کنون بخت از تو برگشت
بریزد از تنت خود بر سر دشت
چو غفلت می کنی باید بدانی
کشد دشمن تو را تند و نهانی
کنون باید به فکر چاره باشی
درونت دانه ی امید پاشی
که نومیدی ز رحمت خود گناه است
کتاب حق بر این گفته گواه است
اگر راه خطر بر خود ببستی
هوا انداز خودت را دو دستی
کنون باید بسازی حیلتی نیک
بدوزی بر سر این گرگ خر خیک
الاغ بخت بر گشته به او گفت
که این جانب کنون دست از جهان شست
ولی دل بر من مسکین بسوزان
کمک کن شاد کن من را فراوان
اگر خاری که در پایم کنون هست
برای من برون آری به یک دست ،
گلو پیش دهانت خود بگیرم
درون معده ات شادان بمیرم
جوان گرگ گرسنه زود خر گشت
ز ضرب سم اسب افتاد بر دشت
به حین رفتن خر با خودش گفت
ز خر خوردی کلک بس ساده و مفت
از این پس پیش ذهنت دار این در
تو حیوانی درنده ای نه دکتر
مکن بی ربط کاری با توانت
و الا می رود قوت از دهانت
 

po0ya

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
94
امتیاز
53
نام مرکز سمپاد
shahid ejei
شهر
esfahan
مدال المپیاد
سابقه دارم !
پاسخ : دامادنامه(دفترچه شعر حضرت داماد)

شعر اول طنز قشنگی نبود ، یعنی یه کم سبک قدیمی بود برا یه همچین موضوعی .
شعر دوم قشنگ بود .
با محتوای شعر سوم هم موافق نیستم !
 

panther

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,428
امتیاز
1,120
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشکی هرمزگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : دامادنامه(دفترچه شعر حضرت داماد)

1 سوال
خودتون نوشتید؟
 

dr.eniac

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,641
امتیاز
7,852
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
دانشگاه
علوم‌پزشکی مازندران
رشته دانشگاه
دندان‌پزشکی
پاسخ : دامادنامه(دفترچه شعر حضرت داماد)

به نقل از panther :
1 سوال
خودتون نوشتید؟

آره کار خودشه :)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : دامادنامه(دفترچه شعر حضرت داماد)

ای بابا شما از سبک قدیمی خوشتون نمی آد منم که قدیما همش قدیمی میگفتم
چیکار کنم خب همینجوری بلدم!
قول میدم رو لحن های جدیدتر کار کنم! (;

از رهی بگذشت ملا نصر دین
عابدی دیدی نشسته بر زمین
عابد بر خاک بنشسته ببود
در تماشای همه ملک وجود
گفت ملا در چه کاری ای فلان ؟
گفت در بحر تماشای جهان
در همه آفاق اندازم نظر
چشم دل بگشایم از روی بصر
راهی ام از راه حق با دام و دد
در تماشای همه از نیک و بد
از شتر ، ببر و پلنگ و شیر و خر
روبه و درنا و گرگ و گاو نر
خوشه ای از خرمن هر صنع او
می کنم انبان جان پر در ز او
گرچه پرچم دار من پیغمبر است
لیک آیات خدایم رهبر است
گفت ملا نیک دانم نقل چیست
لیک رفتن از چنین ره سهل نیست
من خودم روزی ببودم رو به موت
ماهی ریزی رهانیدم ز فوت
گر بیاموزی مرا راه خدا
می کنم راز از چنین نقلی جدا
در سه سال سخت عابد یاد داد
علم خود چون بذر در ملا نهاد
پس بگفتا راز آن ماهی بگو
گفت بردم در شکم آن را فرو
چند روزی قوت از این جانب بگشت
گشتم آواره درون کوه و دشت
شکر حق ماهی ز رودی یافتم
با تناول زان وجودی یافتم
سر حق بر خود مکن دشوار هی
تا شوی با لطف حق فرخنده پی
 
  • شروع کننده موضوع
  • #9

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : دامادنامه(دفترچه شعر حضرت داماد)

با محتوای شعر سوم هم موافق نیستم !
]چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مثلا من که نمیتونم شعر نو بگم(یا حداقل فکر می کنم نمی تونم)بیام بگم؟
آبروی اون عرصه رو می برم که!فعلا همین جوری خوبه ;))
 
  • شروع کننده موضوع
  • #10

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : دامادنامه(دفترچه شعر حضرت داماد)

نمیدونم چرا بعضیاش ع نداره :D

خلقت ما در جهان یک وصله ی ناجور بود ؟
چشم حق بر نادرستی های انسان کور بود ؟
بعد آز آن شش روز کار سخت جای خورد و خواب
روز هفتم گشت زحمت های خالق بی جواب ؟
خیر در این خوف و ظلمت چند سوسوی امید
در چنین سنگ سیاهی چند الماس سپید ،
باعث این خبط بد ، نی ، خلقت عالی بگشت
خار شد گل از امید آنگه بیابان گشت دشت
کشتگه پر شد ز گندم در میانش هرزه گل
شهد در زبور شد چون نیش و نوش و موم و مل
آدمی را حق تعالی از بهشت خود بهشت
تا شود معلوم کار نیک وبد ، زیبا و زشت
ما که خود راضی نبودیم زور بود ؟
بخت خوش در ایم جهان از هر کجایی دور بود ؟
رشته ی حرفم چو کش آید شود پنبه بدان
اندکی در زودتر پر می شود گوش جهان
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : دامادنامه(دفترچه شعر حضرت داماد)

دیدین 13 به در بارون میاد؟این حکمتشه
این یکی جدیداللحنه!

آسمان تور نگاهش را فکند
همچو ماهیگیر بر روی زمین
او دلش می خواست گل را بو کند
دست اندازد به زلف یاسمین
یا میان سبزه ها غلطی زند
لااقل یک بوسه ی کوچک ، همین
خواست آید از بلندی ها به خاک
تا شود با مردم آنجا هم نشین
جرعه ای آب از کنار سفره ای
یا نه حتی بوی عطر نازنین
چون چنین کاری برایش سخت بود
خنده اش مرد و پس از آن شد غمین
از حسادت اسمان بغضش گرفت
هق هق و پس اشک باری بر زمین
مردمان از هول باران بهار
زود زین کردند اسب آهنین
آسمان از نو ز شوقش اشک ریخت
بوسه زد بر روی دشت نازنین
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : دامادنامه(دفترچه شعر حضرت داماد)

ایضا

نطفه ام از جای دیگر بود لیک
مادرم من را به جان خود خرید
در دلش بودم برای چند ماه
عاقبت جسم نحیفم شد پدید
یک جوانه در دل دشتی بزرگ
بر رخش سبزی ز خاک رس دوید
آفتاب و آب و خاک و این هوا
قوتم داد و نحیفی را خرید
اندک اندک گشته ام چتری بزرگ
خاک زیرم لحظه ای باران ندید
نیک اندیشید در احوال من
پرسشم را پاسخی زیبا دهید
من ز نسل دشت هستم یا درخت ؟
آن چه کس بودی که بر من جان دمید ؟
مادرم مادر بزرگم هر دو دشت
از دل خاکش به من هستی رسید
لیک آیا من همان دشتم نه خیر
اه چه بد کوته نظر بودم شدید
این همه خاک است در دشت بزرگ
کی ز هر جایی شود بذری پدید
گر گیاهان با زمین وصلت کنند
می توان بگرفت پرسش را ندید
جد من اجداد من دشت و درخت
شک و تردیدم کنون شد ناپدید





[size=10pt][size=10pt]جناب مدیر داخلی اگه این محتوای ممنوعه ست حذفش کنم![/size][/size]


حذف شد یارانه ها آید به خوانها پول نقد
هفت خان زندگی طی شد دلت را قرص دار
فکر پارو باش بهر پولهایت ای پسر
فکر جا یی بس بزرگ و شایدم انباردار
نان گران شد را چرا گوییم با اندوه و ترس ؟
طی شود هستی بدون نان و سرشیر و خیار
گر شود بنزین گران باکی چرا باشد مرا ؟
باک خالی را توان پر کرد با انبوه کار
مردمان کم خرد نالان ز بی پولی ولی
رند فارغ بال از برکات حق شد مایه دار
شایعه از فتنه برخیزد دو گوشت را بگیر
فتنه گر را گاز بگرفته سگی بیمار و هار
این توهم ها تورم ساخت پیش چشمتان
ورنه در باغ حیاتت نیست تیزی های خار
رو ، نشین ، بین ، خوش نشین ها با سیاست کن وداع
خنده بر هر درد بی درمان دوا باشد نه عار
با فراغت فکر کن در حسن های این عمل
با سیاست باش همراه جماعت رهسپار
گر رسد پولی به دولت در قبال این عمل
مزد نبود ناروا بر دولت خدمت گذار
شکر یزدان این عمل در عصر ما آمد پدید
جور شد پول عروسی و عزا و کار و بار
 

panther

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,428
امتیاز
1,120
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
دانشگاه
علوم پزشکی هرمزگان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : دامادنامه(دفترچه شعر حضرت داماد)

شرمنده دخالت میکنما
اگه میشه پست هاتون رو یکی کنید
اینجری خیلی بد جور میشه کلی پست پشت سر هم. (;
 
  • شروع کننده موضوع
  • #14

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : دامادنامه(دفترچه شعر حضرت داماد)

تعریف از خود نباشه این یکیش خیلی خوب شد! :D


رمق از ذهن برفته است و هنوزم هیچم
امتحان را چه کنم بنده ی بی دانش و زار
بستن خازن و یخچال و قوانین سقوط
شارش بار و خود القایی و جریان و مدار
گشت قطبیده سرم بس که ز القا خواندم
دل من خازن درد است و دوو چشمم بیمار
من فرآیند بدون در و پیکر هستم
نفسم حبس شده ، جسم من افتاده ز کار
چون که بر هم کنشی نیست در این دانش من
گاز کامل بودم در سر رنجور و ندار
عملم در به درون بردن دانش عبث است
چون که وارد شود عکس العمل از خیل فشار
گشته بردار ندانستن و سختی همسو
می شوم من ز برآیند ، بس افتاده و خوار
هر چه دانش بمکم ، جمع کنم ، می ترکد
می شوم تخلیه من لیک نیفزایم کار
مغز من زیر فشارات فرو می شکند
سببش تیزی درس است و فراوانی بار
بهتر آن بود که جای زدن حرف زیاد
درس می خواندم و این وقت نمی گشت بخار
 
  • شروع کننده موضوع
  • #16

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : دامادنامه(دفترچه شعر حضرت داماد)

حالا آخرین شعرام
هنوز نمیدونم ع داره یا نه :D


چه گویم که ناگفتنش بهتر است
که من را نباشد گریزی از این
در این تنگ راه گذر از حیات
گدا یا شهنشه خورد بر زمین
چو مردن بود سهم هر زنده ای
چرا بایدم بود از این غمین
نمردن مهم نیست ناممکن است
به سان چه مردن بود بس ثمین
اگر موج باشی در آن اوج خود
از آنجا که باشی تو چاق و سمین
ز وزن خودت بر زمین می خوری
افول از بلندی بود بدترین
چو امواج زی لیک چون آن نمیر
عروج خودت تاب آور ، همین
اگر شعله باشی به بالا روی
برقصی ، بپیچی ، یسار و یمین
ولی چون ز آتش جدا آمدی
شوی محو و نابود و تنهاترین
چو بالا روی ریشه را یاد کن
که گمنام مردن بود در کمین
اگر باد باشی نگیری تو اوج
به سوی افق ، تا ابد ، بی طنین
اگر خانه ی باد گردد سرت
شوی بر تواناییت بس ظنین
چنان بی هوا گستری دست خویش
که چاکی گران کوبدت بر زمین
حکایت همین است در هر کجا
چه باشد مرا مسلک و راه و دین ؟
محبت ، خداترس بودن ، نماز
خشونت ، اراده ; قوی ، آهنین
ز باقی به فانی بشر آمدی
ز فانی به باقی برو این چنین
سرودم بسی خوش نوای سکوت
خموشی بود مسلکم بعد از این :D





تیر بگذشت ز میدان و سپس چله رسید
تف آتشکده تا گرم ترین پله رسید
برگ سبزی بمکید از رخ هر میوه به خود
سرخ شد روی دماسنج و بشد زرد نخود
جویباری خنک و سایه ی انبوه و سیاه
نغمه ی بلبل و کف پوش گل و سنگ و گیاه ،
مامن محفل گردشگر یک ایل بگشت
کودکان در پی تفریح برفتند به دشت
کودکی کند هویجی به مشقت از خاک
برد آن را لب چشمه ، بنمود آن را پاک
داد آن را به پدر گفت : من این را کندم
پدرش گفت به او :مرد شدی دلبندم !
داد پاسخ به پدر راست بگفتی ، بس راست
مردی و زور من از قدرت بازو پیداست
زور من بود فزون از همه ی قدرت دشت
دشت از قدرت من ذله و مغلوب بگشت
من ته بوته و او آن سر دیگر بکشید
عاقبت مزه ی مغلوب شدن را بچشید
گاه در کندن یک بوته نبردی است نهان
بینش شخص مشخص کندش شکل جهان
 
  • شروع کننده موضوع
  • #17

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : دامادنامه(دفترچه شعر حضرت داماد)

اولین رباعیم!(البته فعلا فقط همین یکیه!)

گفتم از قرص بگو گفت هلالی شده است گفتم از عشق بگو گفت ملالی شده است
گفتم از علم بگو دکتر عالم چه کند ؟ او بخندید و بگفتا که بلالی شده است !




سوختم از بس که جبر آموختم
آسمان ها را به رسمان دوختم
از غم افراز و هم ارزی رمق
رفته از ذهنم شدم اکنون دمق
لانه ی مرغ و کبوتر ، رابطه
حاصل ضرب دکارتی ، ضابطه
هر کدامش اژدهای هفت سر
کنده از مرغ وجودم بال و پر
اشتراکم شد تهی با اجتماع
بس بخواندم لیک بد بی انتفاع
جبر در پیش حسابان هیچ شد
مغز من در پیچ تابع گیج شد
تابع جزء صحیح و زوج و فرد
کرد من را یک به یک با خیل درد
قدر مطلق بنده را عاجز نمود
دستگاه بی جواب عقلم ربود
چون که صد آید نود هم پیش ماست
هندسه در تست گودال بلاست
خط قاطع کرده مغزم را دونیم
من مماس دردم از اندوه و بیم
آن کمان درخور که حاوی نیز گشت
انتقالم داد از هجده به هشت
بی خیالش از فیزیکم بیم هست
ترس القا شد به من از سر به شست
خازن دردم سری با رنج ها
مانده در میدان به دور از گنج ها
افت ولتاژ آورد خونم به جوش
اهم چون شیر است من مانند موش
در فرآیندی به زیر هر فشار
له شوم ماند ز من تنها بخار
بی خیالش شو تو شیمی را بگو
برده من را در سیاهی ها فرو
حل شدم در این اسید پر جفا
هس بود با حس من بس بی وفا
سنتز تست بنفش و سبز و گاج
بس نمک پاشد به زخم لا علاج
مول به حجمم نیک پایین آمده
من شدم اکسید غم ها ، غم زده

بس سرودم لیک این ها را چه سود ؟
گرد شمع علم پر باشد ز دود
 
  • شروع کننده موضوع
  • #18

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : دامادنامه(دفترچه شعر حضرت داماد)

دوستان شست(حالا چه به بالا چه به پایین)کفاف نمیده
منتظرهرگونه انتقاد،پیشنهاد،تحسین،ترغیب،توهین!،تعریف و........هستم
 

reza-handsome

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
617
امتیاز
1,089
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شهرکرد
پاسخ : دامادنامه(دفترچه شعر حضرت داماد)

یه شعر غشقولانه هم بگو ببینیم چطور میگی؟ (; :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #20

stevendeljoo

داماد مسعودی
ارسال‌ها
1,351
امتیاز
2,642
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1391
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : دامادنامه(دفترچه شعر حضرت داماد)

بنا به درخواست فراوان دوستان اولین قطعه ی عاشقانه(البته اگه باشه)رو تقدیم می کنم :D
اولیشه خیلی خوب نیست لطفا خیلی تو ذوقم نزنین [-o<



در این شب های ظلمت عاقبت وصلت کند روشن
چراغ منزل تاریک تنها بودن من را
تن سردم هوا خواه شرارت های عشقن شد
بزن آتش به من جانا حرارت بخش این تن را
منم داماد افسرده تو داماد سرورم کن
بشو هم کاسه ی ما و بکش در روح من ظن را
اگر آن نوش لعلت را کنی رزاق ما آخر
گداواران کنم راهی غرور چون تهمتن را
بت عشقت هوس انگیز و بنیان کن بود زیرا
کند خاضع تکبرورز و بس کافر برهمن را
تو از جنس گل و برگی نه ای چون جسم من خاکی
وجودت نافی مرد است و پنهان کرده هر زن را
ظلام موی تو راهی به سوی نور بنماید
سرور خدمتت فخراست نوش مرد افکن را
بر آن سیمین قد و بالای چون سروت زنم بوسه
اگر با گوشه ی چشمت پذیری خدمت من را
گوارا باشدت امشب غمین داماد محنت کش
بکش کامی ز دلدارت ، بکن خدمت دل و تن را (;
 
بالا