چهار شنبه سوری

  • شروع کننده موضوع TMNT
  • تاریخ شروع

BRX

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
97
امتیاز
419
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
96
پاسخ : چهار شنبه سوری

چهارشنبه سوری امسال باچن تا از بچه هامون رفتیم تو آبدراخونه که سیگارت روشن کنیم از پنچرش بندازیم بیرون حالا هرچی کبریتو میزنیم روشن نمیشه که :D :D :-wناگهان دیدیم معاونمون واستاده داره نگاه میکنه :-w :-wمنم سریع سیگارتا رو انداختم رو زمین گفتم ااااخانم میبینین دخترای این دوره زمونه چیکاره که نمیکنن؟ :-?? :-??
معاونمون:آره جون خودتون برین برین بعد عید درستتون میکنم (< (<
ما در تمام طول عید [-o< [-o< [-o<
البته بعد عید نمیدونم یادش رف یا به روی خودش نیاورد :D :D :D
 

mahnegar

کاربر جدید
ارسال‌ها
3
امتیاز
16
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1 مشهد
شهر
مشهد
دانشگاه
انشاالله فردوسی مشهد
رشته دانشگاه
انشاالله پزشکی
پاسخ : چهار شنبه سوری

چهارشنبه سوری 3 سال پیش کلی آتیش سوزوندم و همه رو اذیت کردم! :D
آخرش پام سر خورد افتادم وسط آتیش!خدا میدونه چطوری همه رو دق مرگ کردم! :D
لحظه ای که افتادم از هر طرف که نگاه میکردم یکی میدوید سمتم!بابام،عموم،پسر عموم و ....
تازه این وسط پسر عموی بدبختم خودش خورد زمین!!!! (<
 

arvin.a

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
956
امتیاز
10,946
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 7
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : چهار شنبه سوری

بابا چهارشنبه گذشته ما دیگه محله رو عاصی کردیم اولش رفتیم تو پارک اونجا دیگه ترقه نمیزدن بیشتر شبیه خمپاره بود :D

هیچی جهت حفظ جان اومدیم بیرون تو خیابون رفتیم حالا یه وعضی هر چی مینداختیم یا میرفت رو سر پیر مردها یا زیر ماشین ها :))

آخرش هم یکی تو پارک رو شلنگ انداختم فک پاره شد :-[ :D
 

1tA

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
670
امتیاز
4,592
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1397
پاسخ : چهار شنبه سوری

بچه که بودم، یه روز چارشنبه سوری رفتیم قاشق‌زنی. :D
من و خواهرم و همسایه‌هامون همه یه چادر سرمون کردیم، بعد می‌رفتیم جلو خونه‌های همسایه‌ها، زنگ ـشونو می‌زدیم، بعد یه کاسه می‌گرفتیم دستمون، با قاشق هی می‌زدیم روش، بعد همسایه ـا که درو باز می‌کردن غششش می‌کردن از خنده. :))
کلّی شوکولات و شیرینی و حتی پول هم گیرمون اومد. :-"
 

Miraneh

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
813
امتیاز
3,959
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
97
پاسخ : چهار شنبه سوری

چهارشنبه سوري سال پيش ما رفتيم مشهد بعد با عموم و دختر پسر عموها و عمه و همه كلا رفتيم يجايي شبم بود جلو چشتو نميديدي بعد آتيشو اينا روشن كرديم حالا اين پسرعمو پسرعمه هاي ما با عموم ترقه آورده بودن.ميومدن ميذاشتن كنار ما بعد ميرفتن كنار.بعد مثلا عموم بم ميگفت: اِ مهرانه اين چيه كنار خودت گذاشتي؟؟برميگشتي نگاه كني يهو ترق...ميتركيد و تو عموتو ميديدي كه با همكارانش قاه قاه بتو ميخندن..يبارم عموم خواست تو كلاه كاپشن خواهرم يدونه ازين ترقه كوچولوها بذاره...(اون موقع هوا سرد بود!) ولي بنده عين آژير اخطار دادم و خواهرم كشيد كنار و باهم نقشه دشمنان را از بين برديم!

بعد از سر اين آتيشا ميپريديم.يبار من خواستم بپرم بعد ازونور پسرعمم هم خواست بپره ..بچه بي تربيت اگه واي نميستادم ميخورديم بهم پرت ميشديم تو آتيش بعدم خدافظـــــــــ... آدم بايد بدونه حق تقدم با خانوماس....
حالا يكي ازين پسرعموهام كه كوچولوئه جوگير شد خواست بپره بره از رو آتيش رد شه.آتيششم بزرگ كردمه بوديم خودمون بزور ميپريديم از روش .اين اگه ميپريد صاف ميرفت تو آتيش خودم نجاتش دادم نذاشتم بره...(حس ناجي بودن!)
بعد گراز ديديم(آخه گراز اونجا چه غلطي ميكرد ديگه؟!)
ديگه حدودا ساعت دوازده اينا مراسم تموم شد جم كرديم رفتيم.
 
ارسال‌ها
446
امتیاز
663
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 2
شهر
زنجان
سال فارغ التحصیلی
98
دانشگاه
علوم پزشکی زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : چهار شنبه سوری

تو چهارشنبه سوری پارسال من یه دینامیت رو انداختم توجوب بعد ترکید و آب رفت و آتیش همسایه رو خاموش کرد ولی به اتیش ما هیچی نشد =)) =)) =)) =))
 

arvin.a

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
956
امتیاز
10,946
نام مرکز سمپاد
علامه حلی 7
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
عمران
یکم جوونتر بودیم و هنوز شور و شوق زندگی در رگ هایمان جاری بود (چیزناله بسه : ))) ) چارشنبه سوریا میرفتم کلی ترقه میخریدم (سیگارت و زنبوری و کپسولی و بمبک و منور و آبشار و ...) البته هیچوقت سمت اکلیل سرنج و دست ساز و ... نرفتم
خلاصه هوا که تاریک میشد میزدیم بیرون ترق تروق : ))))
یه سال یادمه با همه بچه ها محلا یه آتیش بزرگ روشن کردیم
خوش گذشت انصافا
الان دیگه چندسالیه تو خونم
همین ...
 

Nemesys

کاربر انجمن خاک‌خورده
ارسال‌ها
688
امتیاز
9,183
نام مرکز سمپاد
Sh.HiddenHand
شهر
MD
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبیات و شیمی
خونه نشین بودم همیشه
از صدای بلند غیرمنتظره میترسم
ولی عاشق آتیش و انفجارم
یکی از رشته های رویاییم "مهندسی انفجار" بود اگه وجود داشت تو ایران
این اواخر میریم توی جاده تخت جمشید و آتیش روشن میکنیم
یجورایی دورهمی خونوادگیه
 

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,377
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
پاسخ : چهار شنبه سوری

بابا چهارشنبه گذشته ما دیگه محله رو عاصی کردیم اولش رفتیم تو پارک اونجا دیگه ترقه نمیزدن بیشتر شبیه خمپاره بود :D

هیچی جهت حفظ جان اومدیم بیرون تو خیابون رفتیم حالا یه وعضی هر چی مینداختیم یا میرفت رو سر پیر مردها یا زیر ماشین ها :))

آخرش هم یکی تو پارک رو شلنگ انداختم فک پاره شد :-[ :D
یکم جوونتر بودیم و هنوز شور و شوق زندگی در رگ هایمان جاری بود (چیزناله بسه : ))) ) چارشنبه سوریا میرفتم کلی ترقه میخریدم (سیگارت و زنبوری و کپسولی و بمبک و منور و آبشار و ...) البته هیچوقت سمت اکلیل سرنج و دست ساز و ... نرفتم
خلاصه هوا که تاریک میشد میزدیم بیرون ترق تروق : ))))
یه سال یادمه با همه بچه ها محلا یه آتیش بزرگ روشن کردیم
خوش گذشت انصافا
الان دیگه چندسالیه تو خونم
همین ...
فقط پنج سال گذشت و چقدر تغییر...!
آینده چه غیرقابل پیش‌بینیه‌ها! :))
 

Mo

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
388
امتیاز
2,543
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 2
شهر
اسفراین
سال فارغ التحصیلی
1399
تا یکی دو سال پیش که شور و اشتیاق زیاد بود انواع و اقسام ترقه رو میگرفتم‌و به شدت مردم‌آزار بودم:Dو تخصص اصلیمم کپسولی و بمبک و اسپری بود (اسپریُ مینداختیم تو آتیش) اما یکی دوسالیه دیگه ترقه نمیگیرم و هر جا بریم واسه چهارشنبه سوری فرقی نداره
 
بالا