خیالات دوران اولیه سمپاد

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Admin2
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

Admin2

لنگر انداخته
عضو کادر مدیریت
مدیر کل
ارسال‌ها
7,654
امتیاز
37,456
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1389
روزهای اولی که وارد سمپاد شدین چه خیالاتی در سر داشتین؟ چه ایده هایی تو ذهنتون بود؟

خیلی ها رو دیدم که وقتی وارد سمپاد شدند خیالات خاصی تو ذهنشون داشتند و کلی نقشه کشیده بودند. برخیشون به اون چیزی که میخواستند رسیدند اما خیلی هاشون نرسیدند.
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

من كلي راه براي شكوفا كردن مدرسمون درنظر داشتم كه مثلا" جو مدرسه فعال شه از اين حرفا!
الآن به اين نتيجه رسيدم كه با بچه ها بريم توي حياط هفت سنگ بازي كنيم! ;D
من خودم در نظر دارم حداقلش از امكانات مدرسمون حداكثر استفاده رو بكنم..
ولي كلا" بيش تر تلاشاييم كه به نتيجه نمي رسه مربوط به فعال كردن مدرسه س... :|
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

من می خواستم دندونپـزشک شَم می خواسـتم رتبه تک کنکور شـَم می خواستم از همه بهتر باشم . به سومی رسیدم اما از دومی که کُلَن و از سومی یه نود در صدی گذشتَم .
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

منکه خیلی خیالا دارم...
تا حالا به بعضیاشون رسیدم...
امیدوارم به همشون برسم...
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

هیچ خیال خاصی نداشتم! ;D
اصلا اون اولی که قبول شدم حالیم نبود چیه سمپاد! =))
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

من همیشه دوست داشتم از راهنمایی بیام دبیرستان
حالا 3 ساله که اومدم ...
:) :) :)
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

اول راهنمایی ک ِ بودم اوج ِ شکوفایی ِ هری پاتر بود ، منم که همه میگفتن شبیه هرمیونم با همون قیافه ُ درسخوندنش! تو مدرسه اَم همیشه ی ِ کتاب دستم بود اینوَر اونوَر میرفتم...! اولین باری ک ِ با دوستام رفتیم کتابخونه ی مدرسه رو دیدیم گفتم دیگه همیشه باید تو این کتابخونه پــِلاس باشم ُ خفن درس بخونم...! بـــِش رسیدم ، تنها جــَو ِ خوبه مدرسمون کتابخونـــَس...
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

فکر کنم یه عالمه آرزو داشتم و دارم
اولین آرزویی که داشتم این بود که یه آدم خیلی خارق العاده بشم!پیش خودم تصور میکردم که یه روزی بزرگترین آدم دنیا میشم!و سمپاد اولین قدم بود× اولین قدمِ راهی که هیچوقت نرفتم!!!×
فک کنم برای یه بچه توی سن و سال اونموقعِ من المپیادی شدن یا رتبه تک رقمی شدن توی کنکور همه چیزی بود که از دنیا میفهمید و میخواست-!
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

من میخواستم دانشمند هسته ای بشم اما الان سر کار گذاشتن معلم ها رو ترجیح میدم
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

من اولا قثط به شاگرد اول شدنو یک کنکورشدنو اینا فک میکردم فک میکردم چقدآسونه و اینا ولی بازیاد شدن تعداد عینکیای مدرسمون ، بیخیال شدم و وختی فمیدم المپیادچیه رفتم سراغش
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

آقا به ما گفتن.. یعنی ما فکر کردیم اگه وارد سمپاد بشیم دیگه درس خوندنی تو کار نیست......... همش عشق و حال به قول شاعر عید شمال نوئل کالیفرنیا.... همش پژوهشه و کتابا کمتر مورد توجهه...... بابا تو اینجا یه کاری کردن به آرزوهامون .......اینجا من با موجودات ناشناخته ای به اسم گاو خون(دکترای خر خونی) آشنا شدم ..... با آدمای نامرد زیر آب زنه تورو خدا خانوم امتحان بگیر بابا این کارارو نکنین با خودتون ... ما ها دوستیم رقیبم هسیم دیگه دشمن نیسیم که...
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

مثل همه! بریم تو کار پژوهش و پروژه های دانش آموزی و ... . بعدا گفتم میرم المپیاد؛ اما الآن دلم میخواد زنگ تفریحا بشینم با دوستام غیبت معلما رو بکنم!!!
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

من نمیدونستم سمپاد چیه که بخوام خیال داشته باشم!!
فقط یادمه اول مهر هر سال میگم: ای ببخــــــــــــی هـــــــــــــــــــــــــــی!
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

اصولا خیال زیاد بود و ایده ها و تفکرات هم بسیار و افسوس بابت همه این ها که به هیچ جایی نرسید و فقط ما رو به تکاپو برداشت تا در جهت هدف های پوچ قدم هایی رو برداریم...
بسیاری از زمان ها و موقعیت های نوجوانی رو توی راهنمایی سمپاد پوچ کردیم فقط به خاطر نمره که الان داره توی پرونده های تو کارتون های بایگانیمون داره خاک میخوره..دریغ از اینکه 1 مبحث درسی اون دوران رو در یاد داشته باشیم..و دبیرستان همون ها تکرار شد و کنکور دوباره تکرار میشه..
سمپاد اصولا اون چیزی نیست که همه فکر میکنند و آرمان هاش یعنی پرورش استعداد های درخشان و موقعیت های فردی رو برای دانش آموزانش ایجاد نمیکنه، منی که وارد سمپاد شدم انتظار داشتم پرورش پیدا کنم نه اینکه به خاطر مسائل مسخره ای اعتماد به نفسم نابود بشه و در انتها پشتکارم رو از دست بدم..سمپاد اونچیزی نبود که میخواستیم..
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

روزی که اومدم تو هیچ دیدی نسبت به سمپاد نداشتم
البته بهتره بگم به مدرسه چون من سال دوم راهنمایی تازه فهمیدم سمپاد مخفف چیه!!! :دی

کلا تا آخرای سال سوم راهنمایی می دو نستم دارم تو یه مدرسه ای درس می خونم که یکم درساش بیشتر از بقیه جاهاس

هیچ حسی هم نداشتم ! غیرت سمپادی!!! :دی موضوع مسخره ای بود و ... خلاصه اوضاعه جالبی بود
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

روزی که وارد مدرسمون شدم فک میکردم الان باید بشینم روزی 10 ساعت درس بخونم دیگه بازیو تفریحو تلوزیون تعطیله(بس که ترسونده بودنم!)

وقتی اومدم فهمیدم که از دبستانمم کم تر باید درس بخونم!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بازیو تفریحمم بیشتر شده!)
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

من ميخواستم يه وسيله رو ( شبه سفينه :دي ) تا جو كره زمين بفرستم بالا
بصورت تئوري روش خيلي فكر كرده بودم ، به يه چند نفري هم گفتم ، از لحاظ تئوري چيزي كم نداشت و منطقي بود ولي هيچوقت نشد كه حتي يه LED هم براش دست و پا كنيم . . . ( چون هزينه طرح اصلي خيلي زياد بود )
خلاصه يكم به اواسط دبيرستان كه رسيديم ديگه نميدونم چي شد كه حس نجوم و روياهاي نجوميم يهو همش با هم خاك شد ! :(
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

ای بابا ارزوهایی داشتیم!!!!ولی یادم نمیاد چی بود!!! =)) =)) =)) :))
ولی مهمترینش این بوده و هست که دبیرستانم رو هم اینجا درس بخونم [-o< [-o<
اول که بودم اطرافیان منو خیلی خیلی ترسوندن گفتن اذیت میشی و کلی چرتو پرت دیگه ولی من به همه گفتم باید برم B-) B-)
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

فکر میکردم همه می مونن تو کف که آره ببابا این سمپادیه........... >)
دیدم هیچکس ریحون هم خورد نمی کنه برامون........... :-[
 
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

راستشو بخواين من تو دوران شيرين پنجم دبستان هيچ دركي از تيزهوشان نداشتم فقط اينكه فك ميكردم يه مشت آدم خوشبخت باهوش كه البته از مريخ هم اومدن(!)دارن تو اين مدرسه درس ميخونن و اولش كه قبول شدم فك ميكردم الان من رسما خوشبخت دو عالم شدم!هرچند الان ديگه اونجوري فك نميكنم اصلا
 
Back
بالا