• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خیالات دوران اولیه سمپاد

anahid_30s

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,029
امتیاز
1,985
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1392
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

لازمه پست قبلیم توی این تاپیک رو اصلاح کنم.
اولش گفتم بریم تو کار پژوهش و پروژه های دانش آموزی و ... بعد گفتم برم المپیاد. ولی بعد از یه مدت کلا بی خیال شدم به خاله زنک بازی های رایج مدرسه ای رو آوردم. ولی بعدا از اینم پشیمون شدم و بیشتر وقت آزادم رو واسه مطالعات غیر درسی گذاشتم.
در کل کار خاصی نکردم که مثلا بخوام بهش افتخار کنم. اما دوره ای رو که گذروندم خیلی دوست دارم.
 
ارسال‌ها
446
امتیاز
663
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 2
شهر
زنجان
سال فارغ التحصیلی
98
دانشگاه
علوم پزشکی زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

من قبل از ورود به سمپاد هم هدف های زیادی مثل شرکت در المپیاد جشنواره خوارزمی و... داشتم واز بچگی آرزوی من این بود که یکی از نفرات اول کنکور بشم ولی عمرا که بشم نه :-ss

من معتقدم همه ی این اهداف اگه دنبالشون بریم آینده ی روشنی را برای خودمون خواهیم ساخت
 

brano

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
421
امتیاز
1,054
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

من زیاد به اختراع فکر میکردم
ولی بعدن طی حوادثی از کاردستی فهمیدم کوچکترین استعدادی در این زمینه ندارم

تا اینکه یانگوم شروع شد و حسابی بردم تو رویا
هنوزم تو خیالم
تموم نشده
یعنی اصلا نمیزارم تموم بشه
تنها چیزی که نمی تونن ازم بگیرن همین فکره!
 

نگار

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
381
امتیاز
2,756
نام مرکز سمپاد
فرزانگان جامع(سه)
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژِی
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

الان من تو شرايط اوليه ام نااميدم كذديد
 

r.gh

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
10
امتیاز
26
نام مرکز سمپاد
فرزانگان8
شهر
تهران
رشته دانشگاه
ایشالا میریم وکیل میشیم پول
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

من وقتی داشتم ازمون وروردی میدادم ارزوم این بود که برم تو یه مدرسه که همه دانش اموزاش درسخون باشن تا تو کلاس وقتم الکی نگذره و همه در سطح خودم باشن بعدشم دلم میخواست خانوادم بهم افتخار کنن دلم میخواست و هنوزم میخواد که وقتی بزرگتر شدم حسرت این روزا رو نخورم وخوب از این قدرت یادگیری الانم استفاده کنم تو فکرم میدیدم که در اینده یه جراح معروف میشم کلا بیشتر چیزایی ک بخاطرشون ازمون دادم مادی نبودن بیشتر دلم میخواست به بقیه ثابت کنم که اگه چیزی رو بخوام میتونم بدستش بیارم چون هیچکس فکرنمیکرد که تو ازمون قبول بشم
 

NiXi

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
137
امتیاز
534
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
آمل
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
روزی روزگاری زیست..
دانشگاه
بابل
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

من سمپاد رو دوست نداشتم،اصلا و ابدا...طوریکه تو دوران راهنمایی که نمونه و سمپاد هر دو رو قبول شدم رفتم نمونه... بعد سر دبیرستان خانواده م منو مجبور کردن که برم و الان واقعا ممنونم که مجبورم کردن، حداقلش جایی که همه ی بچه ها یه چیزی سرشون میشه و فکر اصلیشون درسه، معلما هم تو کلاس کم نمی زارن(جز بعضیا که امسال نیستن) :D
من دوست داشتم برم المپیاد زیست،شرکت کردم اما همه ی برنامه هام بهم خورد،امسالم که دیگه وقت نمی کنم، همیشه دوست داشتم پزشکی تهران قبول شم...(البته بعید نیست پزشکی نرم،خون ترسی گرفتم!)... اما سمپاد بهم فهموند که مهم نیست تو یه محیط که همه متوسط و ضعیفن تو نابغه باشی،مهم اینه که تو محیطی که همه دارن تلاش می کنن و قوی هستن یه کسی باشی... 8->
 

sh.kh1377

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
732
امتیاز
2,445
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
تهران
مدال المپیاد
نقره ی زیست دوره هجده و طلای دوره نوزده
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

تصورات من که عالی بودن یه جایی که فقط تو آزمایشگاه به سر میبریم و همش کار عملیه :D :-"
برنامه های من هم این بود کلا روش تدریس مدرسه رو از بیخ و بم تغییر بدم 8->
 

Passenger.

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
112
امتیاز
1,534
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1394
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

تا بعد از ظهر مدرسه ایم و هوا تاریک میشه..یه لامپ کم نور توی کلاسه و معلم شیمی داره کلی فرمول های هراس انگیز و درس های سخت بهمون یاد میده :-" :-"
 

sh.kh1377

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
732
امتیاز
2,445
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1
شهر
تهران
مدال المپیاد
نقره ی زیست دوره هجده و طلای دوره نوزده
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

الان یکی از فانتزی هام هم اینه آقای اصلاح پذیر این انسان شاخ و خفن معلممون بشن که حیف...! دیگه درس نمیدن
 

Snow ball

کاربر فعال
ارسال‌ها
66
امتیاز
53
نام مرکز سمپاد
علامه طباطبائی
شهر
اهواز
مدال المپیاد
من اصولاٌ خیلی واقع بینم...
دانشگاه
هر جا که خدا بخواد.
رشته دانشگاه
ببینم ژنتیک درمیام یا که نه.
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

من انقدر ترسیده بودم که اسم خودمم یادم نمیومد :-ss
حالا چه برسه که بخوام خیال پردازی کنم 8->
ولی خب،هیچ چیز اونطور که بنظر میرسید نبود!
 

moreda

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
128
امتیاز
438
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
مدال المپیاد
ریاضی
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
کامپیوتر نرم افزار
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

کلا توی فضای رویا پردازی بودم (هنوزم هستم) :D
و اون موقع فکر میکردم اولین گام واسه رسیدن به اهدافم رو برداشتم. P:>
واقعا نمیشه هیلبرت شد؟ :((
 
ارسال‌ها
2,126
امتیاز
23,682
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
97
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

کاشکی همه چی یه ذره بهتر بود.
به اندازه ای که ما امید و آرزو داشتیم بهمون بها می دادن.
من دوست دارم موفق باشم.خوب باشم....
 

nastaranmousavi

کاربر جدید
ارسال‌ها
3
امتیاز
7
نام مرکز سمپاد
فرزانگان آمل
شهر
امل
دانشگاه
شهید بهشتی.خدایا ینی میشه!
رشته دانشگاه
اگه خدا بخاد پزشکی
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

خودمونو کشتیم دبیرستان وارد سمپاد شیم.
وارد که شدیم معلمای مرد بردن.
معلمای زنمون هم که همه قهر کردن.
کتابای تکمیلی رو هم که برداشتن.
کلا ما سوختیم.نسل سوخته که میگن ماییم.
 

Liese

کاربر.
ارسال‌ها
884
امتیاز
4,434
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
97
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

هیچ رویـآ پردازی نداشتم فقط الان هدفم المپ شیمی و خوندن رشته مهندسی شیمی تو دانشگاس همین :-"
اون قدرام شاخ نیس فرزانگان :-<
 

Mahsa23f

مهتاب
ارسال‌ها
1
امتیاز
12
نام مرکز سمپاد
فرزانگان نجف آباد
شهر
نجف آباد
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

ما كه بچه بوديم.12 سالم بود چيزي حاليم نمشيد.فكر ميكردم مث آزمون رزمندگانه ميديم و خلاص ميشه ولي نه.الان چهار ساله در خدمتشون هستيم.ولي يادمه از اينكه مرحله دوم رو قبول شدم خعلي ذوق كردم.البته هنوزم خوشحالم كه سمپادي ام.
 

دختر باران

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
173
امتیاز
643
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 اهواز
شهر
اهواز
مدال المپیاد
ادبی-زیست
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

من که فکر میکردم مدرسه یجورایی با مدارس عادی فرق میکنه بجای کلاس سالن داره همه دور یه میز میشینن درس میخونن و....
بله مشاهده می کنید وقتی رفتم مدرسه همه ی آرزو هام نقش برآب شد.
بعدم میگفتم معلمای راهنمایی بدن میریم دبیرستان همش بازدید علمی همه معلما عالی اومدم دبیرستان روزی10000بار آرزو میکنم برگردم به دوران شیرین راهنمایییییییی
 
ارسال‌ها
599
امتیاز
6,845
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهر خشن
سال فارغ التحصیلی
98
مدال المپیاد
زیستی ناکام
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

فک می کردم قراره همه خر بزنیم، کار های پژوهشی بکنیم . تو رویام میدیدم ک نمیتونم برم حموم بس که درسام زیادن :D معلمامون هم قراره فرشته باشن :))
ولی اصن اینطوری نبود.
به امید روز های بهتر
 

shaylin

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
150
امتیاز
1,323
نام مرکز سمپاد
farzanegan
شهر
khorasan
پاسخ : خیالات دوران اولیه سمپاد

فک میکردم یا ی سری بچه دبیرستانی مهربون با هم تو ی مدرسه ایم...بعد اونا بهمون کمک میکنن مشاوره میدن... :D

ولی وقتی رفتم فرزانگان روز اول دبیرستانیا فقط مسخره میکردن...میگفتن مدرسه شده کودکستان... :-??

فک میکردم همه با هم متحدیمو دسته جمعی درس میخونیم ....ولی اینجا همه حسودن ...همه دروغ میگن...برا 0.25صدم حسودی میکنن... :|

فک میکردم معلما خیلی خوب درس میدن واقعن بفهمیم....ولی دیدم ی سری از معلما فقط برا رفع تکلیف درس میدن... ~X(

فک میکردم همه میرن زنگ تفربحا تو کتابخونه درس میخونن تو حیاط همه کتاب دستشونه(اینو قبول دارم خیلی ضایه بود...خب بچه بودم دیگه... ):|

فک میکردم 5 شنبه ها همیشه کلاس داریم...از ساعت 7 صبح میریم مدرسه تا وقتی هوا تاریک میشه...فقط برا ناهار استراحت میکنیم...سر ناهار همه با هم مهربون...ولی الان دیدم ی سری از بچه ها چشم دیدن همو ندارن.... L-: #S-:
 

Bk_201

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
714
امتیاز
9,495
نام مرکز سمپاد
دیگه سمپاد نیستم
شهر
به شما ربطی نداره
سال فارغ التحصیلی
1404
شیفته رفتن به اکسفورد و هاروارد بودم
بعد متوجه شدم اصلا به پزشکی علاقه ای ندارم
و با خودم گفتم
اصلا چرا هاروارد و اکسفور انقدر تو مخ من بوده؟ :/
 

....!...

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
755
امتیاز
2,972
نام مرکز سمپاد
........
شهر
.........
سال فارغ التحصیلی
0000
فکر می کردم یه سری آدم پیدا میشن که بتونم باهاشون گروه شم برای کار کردن رو یه سری از ایده هام که تکی نمیشد اجراییشون کرد...ولی با یه مشت #*@$%!& مواجه شدم...
 
بالا