ساعت 9 شب رفتیم بیرون دیگه برنگشتیم منظورم اینه که فرداش برگشتیم ساعت 10 صبح [nb]فراموش نشود که دستگیر شده بودیم تو کلانتری. به دلیل خواندن سرود تحریف شده "خمینی ای امام ... " جلوی حراست سازمان صنایع و معادن ... [/nb]
تولد من بهمن ماهه
جدیدا ک برف یا نمیاد یا کم میاد اما یادمه چن سال پیش شب تولدم برف اومد و فردای تولدم + n روز بعدش تعطیل شد(دقیقا n روز تعطیلیا طول کشید و ما بسی ذوق کردیم )
اون سال یادمه مامانای دوستام بهشون گفته بودن تکالیفتون رو انجام بدید و برید تولد ولی اونا ک نخونده بودن!!!برف ک اومد ذوق مرگ شدن...
اما حالا چن ساله ک تولدای بزرگ و پر مهمون دیگه تعطیل شده ک البته این موضوع از سالی شرو شد ک محرم و صفر تو بهمن می افتاد و هنوزم ادامه داره،ولی هیچ وقت ب کلی فراموش نمیشه ها...بابام از ی هفته قبل آلارم میده و هی تبریک میگه (قربونش برم )
تهِ تهش خالهَ م میاد جشنم ک امسال اونم نیومد و تولد 18 سالگی من با خانواده برگزار شد! خیلی مختصر ولی گرم و صمیمی و جالب
اها...یادم اومد ی چیزی
بابای من کلا ادمو خوشگل سورپرایز میکنه
2-3 سال پیش همه در جنب و جوش بودن و منم سرم تو گوشیم بود داشتم ب sms ِ دوستام جواب میدادم،اصن حواسم نبود
ولی بابام خیلی خوشگل داشت دور میزو با پول تزیین میکرد
من ِ خنگ اصن نگا نمیکردم ببینم اسکناسا چندیه!!!
بعد...موقع کادوها شرو کردم ب شمردن پولا
همه شون 10 هزار تومنی بود
بسی ذوق کردم باز...!
# بدترینش: یه بار تصمیم گرفدم خونوادگی تولد بگیرم بعد کلی غذا و اینا درست کردیم و کلی تدارک دیدیم بعد از قبلشم به دایی و خاله ــم گفده بودیم بریم بیرون شب.. بعد رفتیم بیرون و همه چیزارو آماده کردیم و اینا بعد هم خاله ــم زنگ زد که نمیان هم داییم... تنهایی تولد گرفدیم
# بهترینش؟! 2سال پیش عالی بود دوستامو دعوت کرده بودم خونه.. کلی خوش گذشت
دو سال پیش بلاخره بعد از چندین سال که روز تولدم تو ماه صفر بود یه تولد بزرگ گرفتم و حدوده 70 نفر مهمون بود. حالا هی من چشم انتظار کادو بودم دیدم همه اومدن ولی رو میز فقط 3 تا کادو هست. خیلی ناراحت شدم اون موقع ولی موقه کادو دادن فهمیدم همه برا کادو پول آوردن و من خییییلی خوش حال شدم ! حدوده 1.5 میلیون شده بود. ! B-)
من بگم تا حالا تولد نگرفتم کسی باور میکنه؟
باو بچه بازیه
برام کادو مادو میگرین
منم کیک میخرم
ولی اینکه شعر و جشن و ... باشه نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــع
خودم خوشم نمیادش
بابا به ما نمیخوری...! نه بابا اصلا به من این خرخونیامیاد؟؟
دانشگاه
مشهد
رشته دانشگاه
مهندسی ژنتیک
پاسخ : روز تولد
من خاطره خیلی ویزه ای از تولدم ندارم.ولی یادمه تولد5سالگیم از کیک به اون بزرگی حتی 1قسمتشم نخوردم.کلا منو یادشون شده بود! آخره جشن به مامی گفتم:مامان؟ چرا به من کیک ندادین؟ مامانمم گفت:ااا...!ببخشید یادمون شده بود ازت! ومن:
و اینکه هنوز حسرت همون کیکه رو میخورم.
بهترینشم تولد12 سالگیم بود.اونم خوب بود خوب گذشت.فقط بمب شادی رو برعکس گرفته بودم به جای اینکه به طرف بقیه بترکه محکم خورد تو صورتم!!
خوب بود تولد 18 سالگی امسال خیلی خوب بود
با دختر عمم رفتیم بیرون که خعلی توپ بود بعدش
اومدم خونه خانوادگی رفتیم یه رستورانی تو اصفهان هس (در واقع بیرونه یکم ) بعد خیلی جای فانیه
بعد تولدو اینارم میگه تو بلندگو
من نمیدونستم خانواده از قبل برنامه ریختن بودن دیگه خیلی سوپرایز شد
تولد 7سالگيم بود همه بودن!!!همه بچه ها اومدن وسط رقصيديم!!!من با پسر خالم مي رقصيدم!!
خيلي خوش گذش اما اخرش..
داييم دستمو گرفت منم مي خواستم در برم! دستم مهرش(؟)در رفت!!!رفتيم بيمارستان جا بندازيم!!!
یه بار بعد روز عاشورا بود و دوستان فراموش کرده بودن.منم صبر کردم تا غروب!غروب که شد گوشی رو برداشتم به تک تکشون اس زدم، "امروز تولدم بوده،مبارکم باشه" (سال 90)
سال 88 هم روز تولدم امتحان زیست داشتیم.جزوه هم که تازه اومده بود و دبیر حدودای 200 صفحه رو میخواست امتحان بگیره.اولین بار و بدون مطالعه قبلی.حالا ما یه نکاتی تو جزوه پیدا کردیم و ... بعد با معلمه دعوام شد! دعوای حسابی! اونروزو تا غروب و فرداش گریه کردم!
سال دوم ابتدایی بودم که یک دوست خیلی حسود داشتم.هرچی من داشتم باید اونم میداشت. منم روز تولدم خیلی حساسم . نباید کسی لباسش یا حتی رنگ لاکش مث من باشه.
اومد دیدم لباسش مث منه. نشستم گریه کردم همونجا
سال چهارم ابتدایی م که بودم تولدم فامیلا اومده بودن.ی زندایی دارم که خیلی رک حرف میزنه. رو اعصابه!
ما داشتیم شادی میکردیم که گیر داده بود : کیک بیاریم.
منم میگفتم نیم ساعت دیگه. انقد ول نکرد تا اینکه گستاخانه گفتم: میخواستی نیای!
اونم به مامانم گفت و مامانم رفت رو اعصابم که برم عذر خواهی... اه! هنوز ازش بدم میاد!
بهترینش تولد سال پنجمم بود. همه ی دوستام بودن. منم بچه بودم و از هر فرصتی استفاده میکردم که خوشحال باشم. :)
بدترینش پارسال بود. هیچ کس یادش نبود تولدمه. حتی مامان و بابام. حتی دوستای نزدیکم که خیلی دم از معرفت میزدن. [-( باز به معرفت یکی از دوستام که با 2،3 روز تاخیر یادش افتاد.
پارسال یکی از دوستام تاریخ تولدمو میدونست و اون روز اومد تبریک گفت و کادو آورده بود برام؛ بعد منم تعجب کردم چون تازه 4-5 ماه بود باهاشون دوست بودم و حافظه ی بسیار قویم( ) یاری نمیداد که تاریخ تولدمو کِی بهش گفته بودم!
بعد یکی دیگه دید فهمید تولدمه اونم تبریک گفت بعد دیدم فرداش کادو داد بهم این روند هی ادامه یافت هرروز دو سه نفر دیگه پی میبردن که تولدمه خلاصه تا یه هفته تولد داشتم
..
فک کنم عصر روز تولدم خالم اینا اومدن خونمون یا ما رفتیم اونجا #-o بخش خارج از مدرسشو یادم نیست ..!