پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس
پارسال (ینی همین امسال

) یه معلم داشتیم جغرافیا درس میداد

ینی کلا درس نبود سر کلاسش میگفتیم میخندیدیم بعد این بدنشم نقص فنی داشت

همش که بر میگشت ما بش میخندیدیم

کلا سر کلاسش مسخره بازی بود ، یه بار یکی از بچه ها شده بود حاج اقا بعد مسخره بازی در میاورد اینم مثلا داش درس میداد، یه بار باد میومد در کلاس مام که از همون اول نابود بود میبستیش باز میشد یهو بچه ها شروع میکردن جیغ زدن و چرندیات گویی

محکم بسته میشد باز یه سری همین بود

، کلا هر جلسه فقط میخندیدیم
ولی نامرد اخر سر نمره دادن تلافی کرد

بحث در شد یه توضیحم در مورد در کلاسمون بدم((

) کلاسمون رو خیلی دوسش داشتم

) اول سال کلا دستگیره نداشت

بعد 1 ماه دستگیره گذاشتن براش بعد یه روز سر زنگ ریاضی دستگیره موند دست یکی از بچه ها بعد در باز نمیشد

نه از بیرون نه از تو

بعد من کشف کردم بااید به در لگد بزنی

خلاصه تا همین اخرین امتحانمون (

) میخواستی در رو باز کنی باید با لگد زحمتشو میکشیدی

یا یکی اگه بیرون کلاس بود باید در میزد یکی از این ور لگد میزد در باز شه

یه بار من همینطوری رفتم تو در یهو بغل معلم ریاضیمون پیاده شدم
