پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس
کلا" علاقه ی خاصی داشتیم دبیر جغرافی رو اذیت کنیم

آخه خیلی اذیتمون میکرد ماهم کم نمیاوردیم...
یه روز تصمیم گرفتیم حالشو بگیریم قبل ازینکه بیاد تخته رو پر از ترانه های عاشقانه کردیم(جواد یساری و عباس قادری و مازیار فلاحی و محسن یگانه و اندی و عاصف و شهرام کاشانی و ....

)پر قلب و اینجور چیزا هم بود ...بعد تخته پاک کنو قایم کردیم زیر میز (تو این جا میزی هامون)!
بعد قسمت نشیمنگاه صندلیش و قسمت روی میزش که کیفشو اینارو میذاره رو پر گچ کردیم بعدشم گچارو قایم کردیم کارتون خالی گچو گذاشتیم زیر میزش

خلاصه این اومد...عصبانی X-(میزشو دید سریع به من که میز اول بودم گفت کی اینو کثیف کرده؟منظورش میز و صندلیش بود !بعدش با طلب گفت بدو بیا تمیز کن اینجارو ...
منم یه نگاه عاقل اندر سفیه انداختم گفتم :خانوم بماچه مگه ما کثیف کردیم !
بعد اندکی غرش کرد گفت نماینده کلاس بیاد اینجارو تمیز کنه ...بعد یهو همه بچه ها باهم ...خانوم مگه نماینده گناه کرده که نماینده شده ؟اون کلاسیا کثیف کردن ...
بعد دیگه این هی بیشتر حرصش میگرفت

بعد به من گفت پاشو برو هر کی اینجارو کثیف کرده ازون کلاس وردار بیار تمیز کنه...منم گفتم من از کجا بدونم کی کثیف کرده !
بعد آخر دیگه دید حریف ما نمیشه گفت یه دستمال بدین خودم تمیزش میکنم

بعد همه کلاس شروع کردن به گشتن کیفشون بعد همه گفتن ما دستمال نداریم...
این معلمه هم هر لحظه بیتشر حرصش میگرفت...
گفت یکی بره از پایین یه دستمال بیاره خودم تمیزش کنم!

بعد نماینده کلاس رفت دستمال آورد چه دستمالی ...فک کنم دستشویی های مدرسه روباهاش میتمیزیدن

خلاصه این معلمه هم دستمالرو گرفت باعصبانیت تمیز کرد میزو صندلیشو(تمیز که چه عرض کنم کثیف تر کرد!)

بعد اومد نشست یهو من یه دستمال از تو کیفم در آوردم گفتم :اااا !من که دستمال داشتم ...بعد یهویی همه دستمالای بچه ها رو شد

بعد اینم بیشتر جوش آورد ...رفت تخته رو پاک کنه دید تخته پاک کن نیست،عصبانی برگشت گفت پس کجاست ؟ماهم همه اینجوری ^#^بعد نماینده رو فرستاد بره تخته پاک کن بگیره بعد از نیم ساعت نماینده کلاس با یه نصفه تخت پاک کن خیس برگشت!

اینم تخته رو پاک کرد ...بعد یهو کی از بچه ها از ته کلاس :ااااا ...خانوم تخته پاک کن زیر میز ما بود !

معلمه هم اینجوری

بعد اومد پای تخته چیزی بنویسه گفت یه کتاب به من بدین (هیچوقت خودش کتاب نداشت

)حالا همه کتابارو درآوردن سرا پایین شروع کردن به خوندن

دیگه این به زور اومد یه کتاب از زیر دست ما کشید رفت پای تخته بنویسه دید گچ نیست ...
گچ کجاست؟

خانم گچ نداریم ...زیر میزتون نیست؟
نه نیست...
برو از کلاس بغلی بیار...خانم هیچکدوم از کلاسا نداشتن ...تو دفترم گچ نبود ...اصن گچ تو مدرسه نیست

اون:

X-(

بعد یهو یکی از بچه ها گچ پیدا کرد تو کیفش داد بهش

خلاصه این داشت مینوشت ماهم هر پنج دقه یه بار بعد از کلی پچ پچ کل کلاس میزد زیر خنده

هر ده دقه یه بار هم همه غلاط گیرارو تکون میدادیم...
یکی میزد رو میز،اون یکی:کیه؟خانوم در میزنن

بعد همه با هم غش میکردیم

خلاصه که این معلمه عصبانی شد هر چی فحش بلد بود نثارمون کرد

و تا اخر کلاس یه 6-7 کیلویی کم کرد جا شما خالی
چه طولانی شد :-sشرط میبندم هیچکی نمیخونه 