elahe s
کاربر فعال
- ارسالها
- 25
- امتیاز
- 139
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- رفسنجان
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس
ما یه معلم پرورشی داریم که خیلی پرته بچه ها هم خیلی اذیتش میکنن... یه روز هوا ابری بود و نم نم بارون میومد من عاشق این هوام ولی اون زنگ پرورشی داشتیم و میدونستم که خانم "ش" نمیزاره بریم بیرون! کنار میز معلم تو کلاسمون یه پنجره ی بزرگ هست من رفتم بالا کنار پنجره نشستم و پرده رو هم کشیدم! خانم "ش" اومد سر کلاس نشست رو صندلیش دید جای من خالیه هرچی به بچه ها میگفت الهه کجاست؟ بچه ها اونم دیگه نپرسید بچه ها هی میگفتن خانم کلاس تاریکه کلاس تاریکه تا بلکه خانم پرده رو بزنه کنار ولی خانم اهمیتی نمیداد منم که داشتم بیرون رو نیگا میکردم و تو افکار خودم بودم اینقد بچه ها گیر دادن تا اینکه خانم بلند شد پرده رو زد کنار... منم همون موقع با سرعت پریدم پایین... خانم "ش" از ترس نزدیک بود سکته کنه :-ss :-ss :-ss بعدش که دید منم منم اینجوری بچه ها هم
ما یه معلم پرورشی داریم که خیلی پرته بچه ها هم خیلی اذیتش میکنن... یه روز هوا ابری بود و نم نم بارون میومد من عاشق این هوام ولی اون زنگ پرورشی داشتیم و میدونستم که خانم "ش" نمیزاره بریم بیرون! کنار میز معلم تو کلاسمون یه پنجره ی بزرگ هست من رفتم بالا کنار پنجره نشستم و پرده رو هم کشیدم! خانم "ش" اومد سر کلاس نشست رو صندلیش دید جای من خالیه هرچی به بچه ها میگفت الهه کجاست؟ بچه ها اونم دیگه نپرسید بچه ها هی میگفتن خانم کلاس تاریکه کلاس تاریکه تا بلکه خانم پرده رو بزنه کنار ولی خانم اهمیتی نمیداد منم که داشتم بیرون رو نیگا میکردم و تو افکار خودم بودم اینقد بچه ها گیر دادن تا اینکه خانم بلند شد پرده رو زد کنار... منم همون موقع با سرعت پریدم پایین... خانم "ش" از ترس نزدیک بود سکته کنه :-ss :-ss :-ss بعدش که دید منم منم اینجوری بچه ها هم