خاطرات شیرین از کلاس درس

پاسخ : کلاس زبان!!!

من نوجوانان کانون که بودم ، یه تیچر داشتیم ، آقای عراقی نژاد بود اسمش.:-"

بعد جوون بود ، بعد کلا بچه هـا هی مسخرش میکردن همیشه .


× بعد یه جلسه نمیدونم چش شده بود ، دیوونه شده بود اصلن .داش درس میداد یه اِتود تو دستش بود ، بعد نوکِ اِتودرو کرد تو چشمش.=))

بعد ما برا احترام جلو خندمونو گرفتیم ، رف بیرون که بشوره چششو ترکیدیم از خنده .بعد دوباره اومد تو ، بعد پنج دقه دوباره نوک اتود رف تو

چشمش.=)).بعد ما دیگه داشتیم از درون میپکیدیم. بعد اومد بره بیرون چشمشو بشوره پاش رف تو سطل آشغال افتاد زمین .=))=))=))


×× خُلاصه از اون روز به بعد تصمیم گرفتم هرگز معلم نشم .:-":-" :)) :))
 
پاسخ : کلاس زبان!!!

من با دوتا از دوستام پارسال زمستون تعیین سطح دادیم که بریم بزرگسالان...نتایج که اومد من یه ترم بالاتر افتاده بودم
موقع ثبت نام به دفتردار گفتم من رو یه ترم پایین تر ثبت نام کنه پیش دوستام باشم همینطور که داشتم اصرار میکردم منو یه ترم پایین تر ثبت نام کنه مدیر موسسه اومد تو و بهم گفت چرا میخوای یه ترم پایین تر ثبت نام کنی منم گفتم خب چون میخوام پیش دوستام باشم... اونم گفت اسم دوستات چیه؟منم گفتم ایشون هم از تیچر ترم پیش مون پرسید درسشون خوبه اون هم گفت آره مدیر بهم گفت دوستات هم همون ترمی که تو افتادی ثبت نام میکنیم ولی اگه نمره میان ترم شون کم شه باید برگردن یه ترم پایین تر
 
پاسخ : کلاس زبان!!!

کلاس ما مخطلته :| . بعد بحث رو زیبایی و ... بود . خلاصه بحث به این جا کشیده شد که چرا پسرا آرایش نمی کنن .

یهو یکی از دوستان بلند شد گفت : ما خودمون خوشگلیم نیازی به آرایش نداریم .

پسرا : :> :> :> ... :)) :)) :))
دخترا : X-( L-: X-( L-:
 
پاسخ : کلاس زبان!!!

عاغا ی بار تو کلاس زبان معلم پرسید کی ازدواج کرده تو این کلاس؟ بعد دوسته منم اصن تو باغ نبود داش با بغل دستیش فک میزد! ;;) منم بش گفتم فرشته دستو بلن کن میگه کی بسکتبالیسته ;;) ( :))) اونم ک خیلی ب بسکتبالیست بودنه خودش مینازه زود گف خانوم من! ;;)
بعد کلاس رف رو هوا! :)) معلم: :-\ تو؟ :-? فرشته: بله خانوم مگه چیه؟ چرا میخندین؟ :-??
 
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

به نقل از ...8ooooo :
من نبودم کلاس وقتی برگشتم دیدم بچه هاکلاس نیستن خانمم تودفترداره گریه میکنه خیلی جالب بود :Dبچه هاانقدخانمواذیت کرده بودن ک نشسته بودگریه میکرد :))
امسالم میخواست این اتفاق بیوفته ک خانم خیلی خودشوکنترل کرد :D
بعد اونوقته مدرسه تنبیهتون نکرد؟؟؟؟
ما که فقط کافیه فقط معلم ازکلاسمون بیرون کنیم دیگه اون وقت ............................کان لم یکن شیئا مذکورا
 
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

وای سر کلاس زیست!!!! =))

معلمون انقدر صداش بلنده که نگووووو!!!!!

دفعه ی قبل بچه ها سر کلاس پنبه گذاشتن تو گوششون!!!!!!! =)) =))
 
پاسخ : خاطرات شیرین از کلاس درس

این رو هیچ وقت یادم نمیره :

راهنمایی بودیم ، سرکلاس علوم اجتماعی . . .
پسر رئیس اداره بوووق هم همکلاس ما بود !
بچه تصمیم گرفتن رو پشت این آقا بنویسن من خرم ؛ یکی
کاغذ رو داد ، یکی نوشت و من هم چسبش رو تهیه کردم . . .
آقا چسبوندن به پشتش ! بلند شد بره چیزی بندازه تو سطال آشغال ، کلاس ترکید !
معلم فهمید ، به پشت سریاش شک کرد.خودکار چند نفرشون رو گرفت و داشت یکی چیزهایی رو کاغذ مینوشت ؟
یکی از بچه های رفت پیشش . به نظرتون چی مینوشت؟! من خرم !
طفلک از شدت خنده همون جا ولو شد ...
8->
 
سال سوم دبیرستان
کلاس جبر و احتمال

معلم بیخیالی داشتیم
کلاس خیلی شلوغ بود همیشه
حالا من درسشو بلد بودم ولی شلوغی بیش از حد کلاس رو اعصابم بود
تکلیف که اصن نمیداد که بخواد چک کنه : )))
کلاسم که کنترل نمیکرد برمیگشتم یه صحنه هایی میدیدم که ... (دبیرستان پسرونس دیگه فشار بود رو بچه ها : ))) )
خلاصه یه روز اعصابم خرد شد
کلاس که تموم شد رفتم بهش گفتم "من شنیدم سال بعد میخوان گسسته رو بدن بهت، اگه میخوای این شکلی کنترل کنی کلاسو اصن سال بعد نیا"
آقا چشمتون روز بد نبینه
از هفته بعد عین سگ شد
تکلیف چک میکرد : )))
مینداخت بیرون : |
داد و بیداد میکرد = )))
خلاصه بچه ها گفتن آروین بیا سر جدت برو ازش عذرخواهی کن داریم صاف میشیم
منم رفتم یه بسته شکلات خریدم
بسته شکلاتو گذاشتم تو جا میزی
سر کلاس دستمو بلند کردم
گفتم ببخشید میشه من یه چیزی بگم؟
گفت قبل اینکه چیزی بگی بذار من یه صحبتی بکنم
" بچه ها میدونم آروین رو مجبور کردین از من عذرخواهی کنه ولی میخوام بگم حق با آروینه من خوب مدیریت نکردم کلاسو"
منم که کرک و پرم ریخته بود
گفته استاد حالا فک کنم بد نباشه دهنمون رو شیرین کنیم
خلاصه شکلات رو پخش کردم و تامام
 
یکبار یه معلم شیمی خیلی ماهی داشتیم ک خیلی ماهه بعد داشت انتالپی درس میداد بعد هی میخاست شیرو بستنی رو با هم مقایسه کنه هی میگفت اگه یه لیوان شیر بخوریم اگه یه لیوان بستنی بخوریم بعد منم همه چیو ول کرده بودم و داشتم فک میکردم مگه بستنی رو با لیوان میخورند؟ بعد من آروم از دوستم پرسیدم تو بستنیو با لیوان میخوری؟ بعد نمیدونم چجوری شنید ک گفت بستنی لیوانی هم داریم بعد من :D
هیچی دیگه خفه خون گرفتم
 
کلاس شیشم یه معلمی داشتیم اسمش اقای مالمیر بود خیلی با ابهت و گنده @-)بعد عادت داشت همیشه صندلی اش رو کج میکرد اینجوری بعد یه روز با داد هوار وارد کلاس شد ماهم مثل موی گربه سیخ شده بودیم از ترس X_XX_X:-s:-sخلاصه یه سوال نوشت گفت حل کنید (:/خودشم مثل این وایستاد ولی همه وزنش رو صندلی بود
15.png
:O
یه هو صندلی در رفت با صورت ر فت رو زمین و ما هم از خنده داشتیم می ترکیدیم :)):)):D=))هعی می گفت زهر مار ما هم خنده مون بیشتر میشد :))تا اخرش با چشم گریون :-s:-s:-s:-sسه جلسه کلاس رو ترک کرد:((....=))
 
يه بار برنامه داشتيم وسطش منو دوستم خسته شديم رفتيم كلاس
ناظم اومد دفتر نمره رو برداره پاش گير كرد به سيم پروژكتور و پاشيد كف كلاس:))
بلند شد بره يهو مدير درو باز كرد خورد تو صورتش :)) به حالت اينايي كه تير خوردن از پشت افتاد:))

كلي بهمون رشوه داد به بچه ها نگيم:-"
 
دبستان بودم.
کلاس ما ( کلاس پنجم ) با کلاس چهارمیا مسابقه‌ی فوتبال داد و ما بردیم ولی اونا گیر دادن ک شماها، چون داور معلم خودتون بوده، طرفداریتون رو کرده و بعدش هم جنگ و دعوا و...

بمدت دو روز تو مدرسه حکومت نظامی بود |: خخخ یادش بخیر چه دوران خوبی داشتیم ;))
 
کلا زمانی که ما کلاس ششم بودیم, شلوغ ترین کلاس بودیم, یادمه چهارشنبه سوری بود بعد بچه ها همه نوع ترقه ای اورده بودن
بعد از حیاط چوب اوردن وسط کلاس اتش روشن کردن, چشمتون روز بد نبینه کلاس پر دود شده بود بچه ها با کفش اتش خاموش میکردن... کاشی ها هم سوخت که روشون کاغذ گذاشتیم دیده نشن :D بعد معلم اومد میگه بچه ها بوی دود میاد. ما هم میگیم از بیرون میاد در این حالت (;(;
 
Back
بالا