تاثیر گذار ترین صحنه ای که توی زندگیتون دیدین رو تعریف کنین
تاثیر گذار ترین صحنه ای که من دیدم یه آقایی بود ازینا که کارتون جمع میکنه خیلی فقیر به نظر میرسید دو تا بچه 4 ، 5ساله هم پشت سرش بودن داشتن پچ پچ میکردن بعد یکیشون اومد جلو گفت آقا ببخشید این 5 هزاری از جیبتون افتاد مرده که داشت شاخ درمیورد پولو گرفت متعجب شدو رفت بعد بچه دومیه با اولیه دعواش شد که پول توجیبیشونو الکی هدر داده خیلی از بچه هه خوشم اومد!چون خودم وقتی 4 5 سالم بود جز به چیپس و پفک به چیزی فکر نمیکردم و همچین کاری رو هم اونموقع،هیچوقت انجام نمیدادم!
يه يارو تو جاده داشت رانندگي مي كرد! احتمالا يچيزيش مي شد!!! كل جاده رو بهم ريخته بود. يهو پيچيد جلو ما و رفت كسي هم كه رانندگي مي كرد تو ماشين ما اگه سرعتش ميومد پايين 150 km/h به نظرش رانندگي نبود!!! يهو داشتيم ميكوبيديم به ماشين جلوييه كه ترمز كرديم!!!!! مث فيلما شده بود!!!! خاك بلند شد و ما مماس با جلويي بوديم!!!! تاثيرش خيييييييييييييييلي زياد بود تا حدي كه ديگه جايي مي خوايم بريم سوار اون ماشين نميشم!!
به جرئت می تونَم بگم هیچی !
و فقر ِ هیشکیم تا حالا آزارَم نداده ! ایران کشور ِ کم ثروتی نیس !
هرکیَم ولخرجی نکنه فقیر نمی شه !
همین آقاهه که بچه هم داشته ، ینی از اول فقیر بوده و اینقد تونسته با همین وضع زندگی کنه ؟
همش از شیوه ِ غلط ِ زندگیه ، و الا لا اقل اینجا هیشکی فقیر نمی شه
و شاید همین دلیل باعث شده هیچ وقت از دیدن ِ فقر ِ کسی تحت ِ تاثیر قرار نگیرَم
شاید تاثیر گذارترین صحنه ای که تا حالا دیدَم همون صحنه هَس که تلویزیون هَر وخ برنامشون ایراد تو پخشش بوجود میاد میذاره !
یکی از اوناس !
همونکه چار تا جوجه سرشونو از تو لونه آوردن بیرون اُو وَخ مامان ِ داره غذا می ذاره دهنشون ! همین !
یا بار از کلاس زبان بر میگشتم داشتم از خیابون رد میشدم جلو پام یه موتوریه چپ کرد موتورش رفت اونور خیابون خودشم پرت شد و کلش خورد لب جدول...
من یه حالی شده بودم وسط خیابون خشکم زده بود مونده بودم رد شم یا وایسم...
خیلی صحنه ی بدی بود... :-ss
یه بار با مامیم رفتیم خیابون یه بنده خدا کنار خیابون سبزی میفروخت اصن یه وضعی بود ...طفلک معلول بود قطر پاهاش اندازه قطر انگشتای من بود دستاشم نمیتونست تکون بده فقط یکیش انگشتاش کار میکرد ...با همون وضعیت اومده بود کار میکرد ...اصن تا دوروز تو فکرش بودم ...
صحنه تصادفا نمیدونم چرا هیچوقت واسم تاثیرگذار نبوده ...نمونش تصادف خودم
به جرئت می تونَم بگم هیچی !
و فقر ِ هیشکیم تا حالا آزارَم نداده ! ایران کشور ِ کم ثروتی نیس !
هرکیَم ولخرجی نکنه فقیر نمی شه !
همین آقاهه که بچه هم داشته ، ینی از اول فقیر بوده و اینقد تونسته با همین وضع زندگی کنه ؟
همش از شیوه ِ غلط ِ زندگیه ، و الا لا اقل اینجا هیشکی فقیر نمی شه
و شاید همین دلیل باعث شده هیچ وقت از دیدن ِ فقر ِ کسی تحت ِ تاثیر قرار نگیرَم
بابا تو کوتاه بیا ! یه دختر 15 ساله با بچش.....زیر بارون نشتن ! دختر بددخت داشت از خستگی میمرد...داشت گریه میکرد...معلوم بود جایی رو نداره......به خدا وقتی دیدم نزدیک بود گریم بگیره ! ببین به هر حال دست خود دختره بوده که به این وضع افتاده..؟ معلوم بود که به زور شوهرش دادن و حالا.......! حتی بازم اگه اینجوری نبوده.....خود دختره که نمیخواسته خودشو بد بخت کنه !
کسی ام نبود بهش کمک کنه...مملکت هم که هیچی !
البته حرف های شما هم کاملا درست ان
این صحنه را خیلی وقته که میبینم و درکش واقعأ برام سخته و روم تأثیر شدید گذاشته ... باعث شد به آدم بودن خودمون شک کنم
این که بدون هیچ دلیل منطقی ... نه یه نفر ... نه دو نفر ... بلکه خیلی ها ... خیلی از آدم ها ... چراغ قرمز را رد میکنن
در کمال از خود راضی بودن و غرور و خودکامگی محض ... هممون قانون را زیر پا میذاریم ... اونم خیلی راحت
واقعأ متأسفم [-( [-( [-( [-( [-(
یکیو می شناختم 60و اندی ساله.یه دفعه یه فراموشی نسبی موقت(در حد یکی دو ساعت)گرفته بود و صب که از خواب بلند شده بود به زنش گفته بود ساعت چن باید برم سرکار؟دیرم نشده؟!
در حالی که 20سالی بود بازنشسته شده بود.
خیلی حالمو گرفت...اینکه این آدم بعدِ اینهمه سال تو ناخودآگاهش هنوز مهم ترین دغدغه ش شغلیه که جوونیشو صرفش کرده...
تاثیر گذار ترین صحنه ای که دیدم ایمان من رو چند برابر کرد
واسه مسابقات رفته بودیم اندونزی یه جزیره ش بود که هندو بودن
رفتیم باغ وحش دیدیم یه جعبه اونجاس یه میمون هم اونجا بود که به نظر گشنه بود محتویات جعبه کوچیکه هم به نظر خوردنی میرسید خواستیم پرتش کنیم واسه میمونه...
یارو اومد گفت:"don't touch it , it's for the gods!!!!!"
صحنه ای که تازگی تو نت دیدم...
یه بچه ی سومالی یایی که از شدت گرسنگی شده یه تیکه استخون
بعد اونجا افتاده داره میمیره ولاشخورا اون ور تر منتظرن تا این بمیره بخورنش..
خدایا ینی چی؟!!!
این انسانیته...
؟!!!!
نه حیوانیته....
پارسال یه شب با مامانم دم مجتمع پارک بودیم ( مکانی واسه خرید کردن ) اومدیم بیرون دیدیم سر کوچه ای که بغلشه خیلی شلوغه رفتیم جلوتر ببینیم چه خبره، رو به رو کوچه وایساده بودیم
یه پسر جوون افتاده بود رو زمین بلوزش پاره پاره، خونی، شلوارش خونی، سر و صورت و دستا و گردنش کامل خونی افتاده بود رو زمین داشت خودشو میکشید عقب، یه پسر دیگه هم رو به روش یه قمه به طول 40 سانتی متر گرفته بود دستش هوار میکشید و هی میومد جلو که بزنه
دو نفر اون پسره که قمه دستش بود رو گرفته بودن که جلو نیاد یکی هم جلوی اون پسره که رو زمین افتاده بود وایساده بود که اونی که قمه داره اگه اومد جلو نتونه بزنه
من تا حالا ندیده بودم کسی تا این حد خونی باشه طرف به گردن و بازو ها و ساعد و کمرش قمه زده بود بعد اون مرده که جلوش بود کمکش کرد بلند شه، شروع کرد اومدن سمت اول کوچه
اون که قمه داشت هم داشت میدوید دنبالش یه سکانس رسید بش، گرفتش، قمه رو هم با شدت آورد پائین، 3 تا ریختن جداشون کنن من نفس نمیکشیدم اینجا بعد هم یه موتوری اومد اونی که قمه داشت سوار شد رفتن
پسره داشت میلرزید خون فواره میزد قشنگ آوردنش یه گوشه یکی بش آب داد، خودشم با تیکه ها بلوزش رو گردنش داشت فشار میداد که خون بند بیاد بعد هم یه تاکسی گرفتن چند تا باش رفتن که ببرنش بیمارستان
من به معنای واقعی ترسیده بودم تا یه 6-7 دقیقه بعدش یکی در میون نفس میکشیدم
تاثیر گذار ترینش رو دقیق نمیتونم بگم اما یکی از تاثیر گذار ترین هاش تو یه مستند افغانی بود؛توی عروسی یه سری مرد ها لباس زنانه پوشیده بودن و برای مرد هایی که تو عروسی بودن میرقصیدن چون هیچ زنی تو عروسی نبود و بد تر از اون بعد از عروسی این گروهی که خودشون رو شبیه زن ها کرده بودن پول میگرفتن و در ازاش مثل یه زن با اون مرد های توی عروسی رابطه ی جنسی برقرار میکردن...
تاثیر گذارترین صحنه وقتی بود که دیدم چندتا جونو داشتن میکشن فقط به خاطر نظری که داشتن هیچ وقت فراموش نمیکنم اون صحنه رو واقعا متاسفم ما ادمیم وای یه ادم دیگه رو بخاطر داشتن عقاید متفاوت عذاب میدیم
از نزدیک تاحالا اینجور صحنه ها رو تجربه نکردم ..
اما هفته پیش تو تلویزیون یه چیزی دیدم که واقعا گریم در اومد ..ما هممون میدونیم پدر مادرامون چقدر برامون زحمت میکشن تا برامون یه زندگی خوب درست میکننن ..اما این یکی که من دیدم واقعا یه چیز دیگه بود..
تو برنامه ماه عسل یه مامانه رو آورده بود که دو تا دختر داشتن . چون ازدواج مامان و بابا ا ِ فامیلی بود ..هر دو تا دخترشون کلیه هاشون کم کار بودن ..یه دخترشون کلیه اش 20 درصد کار میکرد ..اون یکی دخترشون 25 درصد....مامانه گفت من یه کلیه امو دادم به یکی دخترم ..باباشونم یه کلیه اشو داد به اون یکی دخترمون ...یه لحظه تو دلم گفتم اسم شما دو تا پدر و مادر باید با آب طلا نوشت رو همه جا ....واقعا یه لحظه گریم دراومد .....من فقط اوایل برنامه اشو دیدم بعد رفتم بیرون نتونستم ببینم ...