قتل

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع amirali
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پشه خیلی کشتم البته اونام به خدمتم رسیدن
یبارم یه مارمولک رو گرفتم کردمش تو لیوان بردمش تو اب رودخونه بندازم ببینم میتونه شنا کنه یانه که مرد
 
نوزاد ماهی کشتم یبار =‌((
میخواستم برش دارم بندازم تو آب دیگه، کردمش تو یه ظرف فلزی فک کنم سکته کرد مرد.=‌((
 
انتظار روبه رو شدن با این همه قتل رو نداشتم
واقعا اسم خودتونو می تونین انسان بذارین ؟:((:-s
تازه خیلیاش غیرقابل اجرا بوده خخخخ:|
نترس
ولی خداییش هرکدوممون تو مخمون یکی رو حداقل یه بار کشتیم اونم با روشهای بسیار مختلف:-?
 
پارک چیتگر میلیون ها غورباقه رو له کردم :/
عذاب وجدان دارم
 
اهم
در طفولیت مورچه میکشتم میزاشتم لای فرش ( قشنگ قبرستونی شده بود برای خودش :)))
پشه، مگس،حشره هم کشتیم و می کشیم :)
 
بچه بودم
یروز خیلی بارون اومد و وقتی بند اومد دیدم داخل باغچمون پره آبه.تقریبا شده بود حوض. منم دیدم حیفه همش ماهی قرمزم داخل تنگه حوصلش سر میره.خلاصه ما اومدیم اینو ول کردیم داخل باغچهه تا یکم بازی کنه |:
منم بعد ربع ساعت اومدم دیدم ماهیم مرده=((
حتما با خودتون میگید آب باغچمون خشک شده و...
نه!
( <-----flash back )

من علاوه بر ماهی، ی جوجه اردک هم داشتم و از اون غافل بودم و جوجم ، ماهیه رو گرفته بوده داخل دهنش و میخاسته تلاش کنه قورتش بده ولی نمیتونسته هی تفش میکرده بیرون. منم وقتی رسیدم دیدم کار از کار گذشته و ماهی کوچولوم ب دیار باقی پیوسته بوده:(=((:-<:((:((:((
قاتل مستقیمش نبودم ولی باعث و بانی این اتفاق شوم شدم |:
 
بچه بودم دوتا جوجه نارنجی خریدم گذاشتم تو حیاط بازی کنن گلی شدن منم رفتم صابون اوردم شستمشون و براشون سشوار کشیدم تا سرما نخورن ولی خب گویا در همان لحضات اول جان به جان افرین تسلیم کردن :-" قسمت نبود حتما زندگی کنن دیگه تقصیر من چیه؟؟:-"
 
من مجذوب بخش "یا انسانی" شدم‌. اره من ده نفرو با ساطور کشتم الان دارم از بالای چوبه دار باهاتون صحبت میکنم:)

به صورت اصولی تفریح بنده در باغ مامامبزرگم این بود که بشینم لب حوض و (نه گذر عمر نه) رو مورچه سواره ها ریکا بریزم لیز بشن بعد یه خرده بیسکوییت میزاشتم جلوشون دستو پا زدنشونو تماشا میکردم تا می مردن:)
 
حشره و اینا حسابش از دستم در رفته...
پرنده‌ها هم چند وقت یکبار با بچه ها میریم میزنیم( در حد یه وعده غذا) :-"
یه بار ۲۰ تا تیر برنو گیرم اومد دقیق بیست تا گربه رو انداختم...
همین چند روز پیش هم پیش یه قصاب سر یه گوسفند رو بریدم پوستشو کندم و تکه تکش کردم وچون کار باحالی بود تصمیم گرفتم ادامه بدم :-"
همین دیگه...
فقط آزارشون نمیدادم سریع میکشتمشون زجر نکشن :BlueHeart:D
 
حالا پشه و مورچه که هیچ
ولی یه بار زدم یه جوجه رنگی رو کشتم
بیچاره:( الان اصلا درک نمیکنم چرا کشتمشون
در مورد انسان هم که من زودیاک نیستم
 
خب در مورد حشرات و مورچه ها زیاد یادم نمیومد مودم هرروز تغییر میکرد یه روز میرفتم به شون میکردم یه روز نون و آب میزاشتم جلوی همه خونه هاشون
ولی خب یادمه بچه بودیم بابام رفته بود چهارتا جوجه رنگی خریده بود سه تاش شد نصیب منو غزل و دخترعموم یکیشم شد نصیب پسرعموی کوچیکم
یکم که گذشت دیدیم که جوجه پسرعمومون پاهاش لنگ میزنه و نمیتونه خوب راه بره
اونم از روی کینه که چرا جوجه اون مثل ما سالم نیست با قصاوت قلب رفت جوجه غزلو به روشهای فجیع و نامعلومی کشتش سر ظهر که همه خواب بودن
ما بیدار که شدیم دیدیم یکیشون نیست اونم با افتخار اومد جلومون گفت من کشتمش
ماهم عصبانی تر از حالتی وقتی رفت خونه مادربزرگش رفتیم سراغ جوجش که لنگ میزد
اول تو خاک غلتوندیمش بعدشم با چوب زدیم(چه ترسناک بودیم) اخرشم تو خاک خفه ش کردیم در واقع چاله کندیم اخرشم از زیر خاک درش اوردیم و تو خاکستر آتیشی که ظهر باهاش جوجه درست کرده بودن انداختیمش
کل اون ناحیه بوی کباب میومد جوجه هه هنوز زنده بوده ظاهرا
اخرشم که خاکستره خاموش شد جوجه هرو بردیم خاکش کردیم
براش سنگ قبرم گذاشتیم
ولی خب انگار به پسرعموم گفته بودن جوجه ش رو گربه برده
چقدر خبیث بودیم=(
مطمئنم سر پل صراط یه جوجه سبزی نمیزاره ما سه تا رد بشیم .__.
 
وای چ دلی دارین شماها ! من خودم تا صد قدمی قصابی رد شم کلی گریه م میگیره
 
با دمپایی سوسک می کشتم
 
با ماشین گربه زیر کردم
اولین باری که گذاشتن بشینم پشت فرمون

حشره زیاد کشتم
ولی یه جوجه داشتم سردش بود مامانم نزاشت بیاریمش خونه
من اب گرم ریختم تو چهار لایه پلاستیک ولی اون احمق سوراخش کرد و خیس شد و از سرما خشک شد
فک کنم تقصیر من بود مرگش
یه بارم تو ی جراحی بعد از برداشتن نمونه ی کبد موش مجبورم کردن قطع نخاش کنم
ادمم هنوز نکشتم
 
عاقا ما تو محلمون یکی از همسایه ها ی خروسی داشت ک نمدونم چی شده بود وحشی شده بود..
بش فک کنم گوشت خامی چیزی داده بودن..
ب جز خود خونواده صاحبش ب همه نوک میزد..
بعدم اینقدر گنده بود ک همه ازش میترسیدن..
عاقا ما هی ب این صاحبش میگفتیم این خروسه شما همه رو زخمی کرده و اسیب میزنه و این داستانا ولی اصن محل نمیداد..
یبار تو کوچه داشتیم رد میشدیم یهو خروسه از رو دیوار خونه پرید بالا اومد تو کوچه پرید ب یکی از بچا ک داشت فوتبال بازی میکرد و شروع کرد ب صورتش نوک بزنه..
منم پریدم گرفتمش ی نوک زد ب رو ابروم ک هنوز جاش هس فک کنم..
دیدم نمیشه نیشستم روش ..
واقعن انتظار نداشتم ولی صدای خورد شدنشو شنیدم.. واسه این ک درد نکشه سریع پاشدم با پام کوبیدم رو کلش ک مغزش پاشید کف خیابون..
واقعن نمیخواستم اینقد بد بمیره ولی خب حقش بود :(
اون بچه هم کلی سر و صورتش زخم شد بنده خدا...
نمدونم سر گوسفندا رو تو عید قربون بریدن حساب میشه یا ن ولی خب اینم تجربه باحالیه واسه پسرا امتحان کنین حتمن :)
 
عموی من در کودکی میخواسته یه چیزیو از طاقچه برداره دستش نمیرسیده.دوتا از بچه های دایی شو که نوزاد بودن رو میزاره رو هم میره بالا اون شی رو برمیداره:))اون دوتا نوزاد همون روز میمیرن.و مامانبزرگ و ببابزرگمم صداشو درنمیارن:))
چطور به این میخندی انصافا ؟ :)):)) من پرام ریخت
 
به به چقد قاتل داریم اینجا :/
دوتا جوجه داشتم موندن جلو آفتاب مردن :_)
سه تا جوجه بلدرچین هم داشتم که اندازه یه بند انگشت بودن افتادن تو ظرف آبشون سرما خوردن مردن
همشونو آبرومندانه خاک کردم براشون مراسم گرفتم :_) تازه بعضی وقتا هم میرفتم پیششون
یبار رفته بودیم مسافرت
رفتیم یه باغی که مال دوستمون بود
یه خانواده هم توش ساکن بودن
یه حشره ی عجیب (ترکیبی از جیرجیرک و سوسک) اون دوروبرا بود که بهش میگفتن "دِز دِز"
یه پسر عجیب غریب داشتن که این دز دز رو برداشت
با نخ وصل کرد به چوب
بعد اون بیرون آتیش روشن کرده بودیم
یه تیکه موکت برداشت پیچوند دور حشره هه
شعله ورش کرد :"
مث مشعل میگرف دستش :/
خیلی صحنه های عجیب دیدم اونروز که اصلا یادم نمیره نمیدونم چرا :"
tqnn_img_20210219_185015_783.jpg
 
بابام میگفت تو خونه دانشجوییشون یه گربه سیاهه میومده سوسیساشونو میخورده همه جا رو بهم میریخته همه جا رو پر مو میکرده. یه روز با چهار تا رفیقش تله میذارن گربه هه رو میگیرن و بر اساس جهالت و مشنگی، گربه هه رو محاکمه میکنن و در دادگاه محکومش میکنن به بیست ضربه سوزن و مرگ با آرسنیک:)
می بندنش و بیست ضربه سوزن بهش میزنن و میشمارن گربه هه هم هی میگفته:«ماو، مووو!»
بعدم از آزمایشگاه دانشگاه آرسنیک میدزدن و بهش تزریق میکنن گربه هه می میره:)

این بعدی قتل نیست ولی طرفو تا دم مرگ بردن:)


تو همون خونه دانشجویی یه شب دزد میاد، اینا بیدار میشن دزده رو میگیرن، می بندنش به درخت وسط حیاط و دور تا دورش آتیش روشن میکنن و تا صبح دورش رقص سرخپوستی انجام میدن:)
یاروهم فک میکرده میخوان بکشنش، تا صبح گریه میکرده میگفته بخدا من نامزد دارم:)=))=))
صبح هم به این نتیجه میرسن که به اندازه کافی تنبیه شده و ولش میکنن بره=))=))=))=))=))=))=))=))
 
پاسخ : قتل

حیوون تا دلت بخواد >)

اولیش مورچه ها بودن که وقتی تازه ید گرفته بودم راه برم میرفتم دستمو میکردم تو لونشون میودن بالا از دستم لهشون میکردم :D

حالا اون اگه حساب نشه 5 سالم که بود یه گنجشکه بالش شکسته بود افتاده بود زمین یه آجر زدم تو کلش مغزش پاشید درو دیوار :D

بعد یه کفتر کشتم یارو آب نمیخورد کلشو کردم تو آب هی سرفه میکرد نمیدونم چرا! بعدشم پرواز نمیکرد پرتش کردم خورد به دیوار دیگه رفت اون دنیا :-"

کلی هم حشره کشتم به روش های مختلف

دست و پاشونو میکنم و از این کارا

با چسب قطره ای یه بار ریختم رو یه سوسک قرمز شد بعد ترکید =))

یه بارم یه بچه گربه اومده بود تو حیاطمون لامسب هرچی پیشتش میکردم نمیرفت! با پا پرتش کردم بره رو دیوار خورد به دیوار بعد دیگه نمیدونم چی شد :|

ولی من نادمم :(( خیلی زیاد! واقعا کار بدی کردم!

حالا حشراتش مهم نیستن! ولی واقعا اون کبوتره و گنجشکه خیلی گناه داشتن!

حالا کبوتره هم واقعا زیاد از دستی نبود بچه بودم!

ولی گنجشکه چرا :((

به همین خاطر یه بچه گنجشک پیدا کردم تو مدمون آوردم خونمون ازش پرستاری کردم ولی مرد :(

این آخری رو خیلی دوس داشتم :(

دلم واسش تنگ شده ...
احیانا الان دیگه این کارو نمیکنی؛ درسته؟
 
Back
بالا