خاطره ای از اعلام نتایج کنکور...

[ISO9002]

با یک فرایند جادویی آشنا شوید ------> تلقین

مشکلش اینه که اگه مثلا من بشم 2000 ذهنم واسه انتخاب رشته و دانشگاه هنگ میکنه،چون یه سال با رویای رتبه 119 زیستم و واسه خودم کلی راه انتخاب کردم و هزارتا آرزو دارم با رتبه م.ولی الان میترسم که 4000 بشم بعد همه ی زحماتم ... !

کاری نداره. می ترسی 4000 بشی؟ خیلی خب. حالا کاملا همه چیز رو از ذهنت دور کن. فکر کن که الان نتایج اومده و رتبت 6000 شده. حالا هرچی غصه میخوای بخوری بخور. همین الانا! فردا دیره. بعد بشید کلی بزن تو سر خودت و فکر کن که با این رتبه ای که به دست آوری یعنی 6000 چه کار باید بکنی. کاملا خودت رو در این شرایط قرار بده که رتبت شده 6000 و به تمام جوانبش و مشکلات احتمالیش فکر کن. مثلا کاملا خودت رو در مقابل حرفها و رفتار خانواده و دیگران نسبت به رتبه 6000 خودت قرار بده. بعد بشین کلی فکر کن که چه رشته هایی رو در چه دانشگاههایی با رتبه 6000 که به دست آوردی میتونی بری. و بعد کلی در اون رشته ها و دانشگاهها برای خودت رویا پردازی کن.

این یعنی یکی از بهترین و کارامدترین فرایند هایی که من در زندگیم در مواقعی که کنترلی دیگه روی نتایج و اوضاع ندارم استفاده میکنم.

بعد از این فرایند، رتبت میاد و اگر رتبه تو حتی 4000 هم شده باشه، تو کلی ذوق زده خواهی شد! چرا؟ چون تو خودتو کاملا برای رتبه 6000 آماده کرده بودی. با این اوصاف اگر رتبت زیر 2000 بشه، احتمالا از فرط خوشحالی خواهی مُرد!

 

[tiberium]

پاسخ : خاطره ای از اعلام نتایج کنکور...

یادمه با بچه ها قرار گذاشته بودیم بریم بیرون شام
رفته بودیم دم رستورانه که یهو یکی از بچه هایی که قرار هم بود بیاد زنگ زد گفت نتایج اومده!
حالا 15 نفر دم رستوران همه پراکنده شدن!
یه سری زنگ زدن خونه که براشون رتبشونو اینارو بگن
یه سری رفت کافی نت.
ساعت 10 اینا بود که دیگه جو خوابید .دوباره بچه ها به هم زنگ زدن و رفتیم همون رستورانه شام! واقعا با خیال راحت اون شام از گلومون رفت پایین

 

[meli]

پاسخ : خاطره ای از اعلام نتایج کنکور...

خاطره بگم یا الان بحث عوض شده؟


*داداش بنده پارسال سر کنکور عینکشو جا میزاره بعد به علت اینکه چشاشون آستیگماته دو تا درسو جا به جا میزنن (البته الان امیر کبیر قبول شده )


*دوست داداش بنده رتبشون دو رقمی شده بوده بعد سر وارد کردن کد انتخاب رشته انتخاب رشته یه عدد جا به میزنه دانشگاهش به جای شریف میفته نا کجا آباد(شهرش یادم نیست!) فقط شانس میاره قبل از اعلام نتایج متوجه سوتیه خودش میشه یه هفته ی کامل دمبالش بوده او انتخاب رشته رو واسش حذف کنن اصن!

 

[nastaran1r]

پاسخ : خاطره ای از اعلام نتایج کنکور...

این کنکور90 یه درس بزرگی به من داد این که همه چی کنکور نیست.

 

[LOLLIPOP]

ﭘﺎﺳﺦ : ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺍﻋﻼﻡ ﻧﺘﺎﯾﺞ ﮐﻨﮑﻮﺭ...

ﺍﯾﻦ ﺑﻪ ﺍﻋﻼﻡ ﻧﺘﺎﯾﺞ ﺭﺑﻄﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﻣﯿﮕﻢ

ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻣﻦ ﻋﯿﻨﮑﯿﻪ, ﺑﻌﺪ ﺳﺮ ﮐﻨﮑﻮﺭ ~ﺷﺖ ﺳﺮ ﺍﯾﻦ ~ﻧﺠﺮﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻧﻮﺭ ﻣﯿﻮﻓﺘﺎﺩﻩ ﺭﻭ ﻋﯿﻨﮑﺶ ﺭﻭ ﻭﺭﻗﺶ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﻮﻥ ﻣﯿﺪﯾﺪﻩ

ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﻧﺘﯿﺠﺶ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﻧﺘﯿﺠﺶ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻩ

 

[marlik]

پاسخ : خاطره ای از اعلام نتایج کنکور...

*داداش بنده پارسال سر کنکور عینکشو جا میزاره بعد به علت اینکه چشاشون آستیگماته دو تا درسو جا به جا میزنن (البته الان امیر کبیر قبول شده )

دو تا درس جابجا میدونین ینی چی ؟!!!!!!!!!!!
چیه امیرکبیر البته ؟!

 

[fzgm]

پاسخ : خاطره ای از اعلام نتایج کنکور...

بر خلاف من که اونقدر استرسی و تو هول و ولا بودم برادرم نقطه ی مقابل من!
طبق شنیده های من،نشسته بود فیلم میدید.خاله م زنگ زده که نتایج اومده.پا میشه میره چک میکنه .دوباره خاله م زنگ میزنه بپرسه.نتیجه رو میگه.خدافظ. میشینه ادامه فیلم!اصلا به روش نیاورد.چه قبل وچه بعدش!

 

[SOUL KEEPER]

پاسخ : خاطره ای از اعلام نتایج کنکور...

کاملا" با SAEED.A موافقم ، خب تصمیم بر اینه که چند خطی بنویسیم
متأسفانه من از اسفند ماه اینجوری شدم ، یعنی فهمیدم کنکور خیلی ساده تر از اون چیزیه که من فک می کنم، به قولی کنکور هم یه جور مسخره بازیه ، فقط گذروندنه وقته ( فعلو برم ! )
همین باعث شد من اصلا" درس نخونم ، من تو دوران راهنمایی شاگرد خیلی زرنگی بودم ، معدلم 19.77 بود وقتی راهنمایی رو تموم کردم ، تازه همش به خاطر جغرافیایی لعنتی کم میشد ، ولی دبیرستان خیلی افت کردم، سال اول ، معدلم (ترم یک 15) شد 17، تا اون موقع کمترین معدلم 19.40 بود ، اونم ترم یک سال دوم راهنمایی ( انقد که کانتر بازی میکردیم )
خونواده به من گیر ندادند ، جالب بود ، خونواده ای که به خاطر 19.40 کلی باهام دعوا کردند ، به خاطر 17 هیچی نگفتند ( انقد که سر مامان بابام شلوغ و گرمه کار بود ) ، منم هیچی نخوندم ، تا سال پیش دانشگاهی ، معدلم روی 16-17 میچرخید ،(بگذریم که ترم یک ها معمولا" همون 15 بود) ، سال چهارم ،یکم بهتر شد ترم یک ، اما از اسفند دوباره دچار یه حس خیلی بد شدم که نذاشت درس بخونم ، کل اسفند شاید 20 ساعت درس خوندم ، عید فقط 10 ساعت خوندم ، بعد عید هم تا 1 خرداد ، خیلی کم بود ، البته عادت داشتم روزی که درس می خونمو بنویسم ، هنوزم اون برگه ها هست ، مثلا" :
یک شنبه 14 فروردین ، 2 ساعت شیمی 2 تست فصل 3 (6تا8)
دوشنبه سه شنبه هیچی ، چهارشنبه 1.5 دینی 3
پنج شنبه 1 ساعت دینی 3
جمعه 1.5 شیمی 2 فصل 4
شنبه هیچی و ....
تقریبا" روزا همینجوری میگذشت
به این نتیجه رسیده بودم که کنکور یه چیز خیلی مسخرس ، اصلا" معیاری بر سنجش انسانها نیست ، بعد من دوستای دانشجو خیلی داشتم و دارم ، همشون می گفتن امیر بخون ، ولی خودکشی نکن ، باور کن بعدا" انقد میخندی به خودت و افسوس میخوری که چرا حرص میخوردی به خاطر یه نمره ی 18 یا 1 روز درس نخوندن
من دیگه کلا" احساس میکردم کنکور تموم شده ، واقعا" هفته ای بود که فقط 1یا2 ساعت درس میخوندم (اونم بعد عید که همه خودکشی میکنن روزی 17-18 ساعت میخونن)
از طرفی انقد درسا تلمبار(؟) شده بود ، من اصلا" سردرگم بودم کدومو بخونم ، اصلا" مگه اینا تموم میشه تا کنکور ؟ بعضی وقتا می گفتم سال دیگه ، از یه طرف تحمل دوباره ی این کتابا به مدت 13 ماه عذاب آور بود برام ، رفتم مشاوره (خیلی کمکم کرد) ، به این نتیجه رسیدم که من ، مزد زحمات خودم رو میگیرم نه بغل دستیم که شاگرد دومه کلاسه !
خیلی خوب بود ، با این دید پیش میرفتم که درسته این همه درس مونده و من قطعا" نمی تونم تموم کنم ، ولی میتونم تا اونجایی وقت هست بخونم ، روزی 7-6 ساعت میخوندم ، چند روز هم به 9 ساعت رسید ، از 30تا کتابی که بود ، خیلیاشو حذف کردم ، گفتم من اینارو دوس ندارم ، پس نمیخونم ، پس تو کنکور نمیزنم ، ولی بقیه رو میخونم و هر چی اومد میزنم ، همین کارم کردم ، دیگه سردرگم نبودم ، حداقل خیالم راحت بود ، اگه دیفرانسیل بلد نیستم ، فیزیک خوب بلدم ، اگه عربی هیچی نمیدونم ، دینی رو خوب حفظم ، یا ...
آزمونارم هیچکدوم شرکت نکردم کتاب کنکورای سالای قبلو گرفتم ، نشستم از خودم درس درس تست گرفتم ...

خلاصه کنکور خیلی بده ، ولی میگذره ، تازه بعدش می فهمید که پشت دیوار کنکور ، زندگی هست و ادامه داره ، باید دیوار رو بشکنید تا خیلی چیزارو ببینید و به این برسید که زندگی کنکور و رتبه نیست

البته توصیه ی دوستانه می کنم کنکوری های عزیز ، هیچ وقت مثه من نباشید ، قسمته ، ما هم کردیم گاهی اشتباه ، شما درستونو بخونید ، ایشالا که دانشگاه مورد علاقه تون قبول شد ، اما هدفتون کنکور نباشه ، بدونید که گذارست و زندگی ورای کنکوره شماست

 

[meli]

پاسخ : خاطره ای از اعلام نتایج کنکور...

دو تا درس جابجا میدونین ینی چی ؟!!!!!!!!!!!
چیه امیرکبیر البته ؟!

صفر درصد یا منفی که نزده!

فقط فیزیکو دینیشو جابه جا زده اونم از وسطاش درصداش تقریبا 45 درصد بود!(دقیق یادم نیست البته!)

 

[marlik]

پاسخ : خاطره ای از اعلام نتایج کنکور...

قصد کل کل ندارم
اما خب تو پاسخ برگ دینی کنار ریاضی قرار میگیره نه فیزیک ...

 

[ISO9002]

پاسخ : خاطره ای از اعلام نتایج کنکور...

قصد کل کل ندارم
اما خب تو پاسخ برگ دینی کنار ریاضی قرار میگیره نه فیزیک ...

من که درست یادم نیس. ولی مگه پاسخنامه عمومی و اختصاصی جدا نبود کلا؟؟

 

[marlik]

پاسخ : خاطره ای از اعلام نتایج کنکور...

من که درست یادم نیس. ولی مگه پاسخنامه عمومی و اختصاصی جدا نبود کلا؟؟

دیگه بدتر سعید
اره ، اون پاسخ برگ قلم چی بود
نمیدونم ، قاطی کردم الان بالاخره اگه یکی هم باشه کنار ریاضی قرار میگیره :دال

 

[SOUL KEEPER]

پاسخ : خاطره ای از اعلام نتایج کنکور...

من که درست یادم نیس. ولی مگه پاسخنامه عمومی و اختصاصی جدا نبود کلا؟؟

چرا ، برا ما که جدا بود

(گیر ندین باو ، این بنده خدا گفت که دقیق یادش نیست ، حالا چنتا تست جابه جا زده دیگه )

 

[ISO9002]

پاسخ : خاطره ای از اعلام نتایج کنکور...

بابا شاید این بنده خدا منظورش این بوده که توی دو تا درس، یه تست رو نزده بقیه جابه جا شدن. این منطقیه. یه بار توی دینی و یه بارم تو فیزیک. همش که اینطور نشده مثلا چند تا تستش اینطوری شده.

مام که چیزی نمیدونیم که اینقدر گیر بیخودی میدیم.

 

[minasamiei]

پاسخ : خاطره ای از اعلام نتایج کنکور...

صفر درصد یا منفی که نزده!

فقط فیزیکو دینیشو جابه جا زده اونم از وسطاش درصداش تقریبا 45 درصد بود!(دقیق یادم نیست البته!)

مارلیـــــــــــــــک #-o ول کن باو ! ملیکا 1 چی گفت حالا...
2تا درسو جابه جا بزنه منفی میشه ها بعدشم 45% ؟؟!!! مردم خودشونو میکشن فیزیک 45 میزنن(با کمی اغراق حالا )
میگم مارلیک حسودیت میشه داداشش جابه جا زده و این شده؟ ما هم بریم جابه جا بزنیم به قرعان ! (البته از شما که گذشت.خودمو میگم !)

 

[minasamiei]

پاسخ : خاطره ای از اعلام نتایج کنکور...

بابا شاید این بنده خدا منظورش این بوده که توی دو تا درس، یه تست رو نزده بقیه جابه جا شدن. این منطقیه. یه بار توی دینی و یه بارم تو فیزیک. همش که اینطور نشده مثلا چند تا تستش اینطوری شده.

مام که چیزی نمیدونیم که اینقدر گیر بیخودی میدیم.

راس میگـــــــــه ! خودشه... منظورش این بوده که توی 2تا درس 1 تستو نزده مثلا بعد ندیده همش جابه جا شده و از این حرفا

ویرایش:اوه اوه ! 2تا پست پشت سر هم ! پاک کنید آقا ! پاک کنید ! معذرت :-[ کلا جفتشو پاک کنید

 

[meli]

پاسخ : خاطره ای از اعلام نتایج کنکور...

آقا من چه ميدونم اصن!
داداشم از كنكور اومد اينا رو تحويل ما داد درصدشم اينا بود منم نه پاسخبرگشو ديدم نه ميدونم چن تا جا به جا زده!
بعدم همرو به ترتيب كه اشتباه نزده خودش برگشت گفت دينيو فيزيكمو از نصف جا به جا زدم!
حالا شانسش گزينه ها شبيه هم بوده يا از يه جايي درست شده بنده خبر ندارم!
بيخيال داداش من اصن خاطرتونو تعريف كنين!

 

[lof]

پاسخ : خاطره ای از اعلام نتایج کنکور...

من يه فرضيه ميتونم اين وسط بدم

شايد داداش مليكا ديده بعله اوضاع خيطه و ديگه ديگه!

بعد گفته چي بگم و اينا اومده گفته جا به جا و باقي قضايا!

البته اين در حد تنها يه فرضيس!

بگذريم!

 

[meli]

پاسخ : خاطره ای از اعلام نتایج کنکور...

بیخیال اصن ما یه چیزی گفتیم شما کوتاه بیاین!

الان هیشکی خاطره از کنکور و اینا نداره بحث داداش ما عوض شه؟

ما یه چیزی تعریف کردیم حالا شما هم هی گیر بدین و ایراد بگیرین!

حالا شانسم نداریم پس فردا داداشم میاد میگه ملیکا اینا رو چرا گفتی و داغ دل بنده خدا تا زه میشه...!

ممنون از بررسی همه و اهمیت والای همه به تستهای کنکور داداش من!

الان دیگه لطفا فرضیه ای برای این فاجعه ی بزرگ ندین به خاطراتتون ادامه بدین ممنون میشم!

 

[saeide]

پاسخ : با یک فرایند جادویی آشنا شوید ------> تلقین

کاری نداره. می ترسی 4000 بشی؟ خیلی خب. حالا کاملا همه چیز رو از ذهنت دور کن. فکر کن که الان نتایج اومده و رتبت 6000 شده. حالا هرچی غصه میخوای بخوری بخور. همین الانا! فردا دیره. بعد بشید کلی بزن تو سر خودت و فکر کن که با این رتبه ای که به دست آوری یعنی 6000 چه کار باید بکنی. کاملا خودت رو در این شرایط قرار بده که رتبت شده 6000 و به تمام جوانبش و مشکلات احتمالیش فکر کن. مثلا کاملا خودت رو در مقابل حرفها و رفتار خانواده و دیگران نسبت به رتبه 6000 خودت قرار بده. بعد بشین کلی فکر کن که چه رشته هایی رو در چه دانشگاههایی با رتبه 6000 که به دست آوردی میتونی بری. و بعد کلی در اون رشته ها و دانشگاهها برای خودت رویا پردازی کن.

این یعنی یکی از بهترین و کارامدترین فرایند هایی که من در زندگیم در مواقعی که کنترلی دیگه روی نتایج و اوضاع ندارم استفاده میکنم.

بعد از این فرایند، رتبت میاد و اگر رتبه تو حتی 4000 هم شده باشه، تو کلی ذوق زده خواهی شد! چرا؟ چون تو خودتو کاملا برای رتبه 6000 آماده کرده بودی. با این اوصاف اگر رتبت زیر 2000 بشه، احتمالا از فرط خوشحالی خواهی مُرد!

6000!!! بازم نخبه فک و فامیل حساب میشم!!!
ولی خب بابام گناه دارن خیلی ناراحت میشن.
6000 هم رتبه خوبیه!!! میرم شهرستان زندگی میکنم. باید برم خوابگاه احتمالا سه ماه اول از زور گرسنگی می میرم بعدش دیگه مرد بار میام بابام به آرزوی چندین ساله شون که من مستقل بشم میرسن
حالا اگه 2000 بشم هم ذوق باید بکنم دیگه!!! چون شهرستان نمیرم و باز هم میتونم امیدوار باشم که صبح به صبح مامان یا بابام،یکیشون هست که برام لقمه بپیچند و کوله پشتیم رو پر از تنقلات کنن که تا شب بتونم تو دانشگا دووم بیارم.