خدا رحمتش کنه! جاش خالیه...

  • شروع کننده موضوع HHH
  • تاریخ شروع

kimiafb

کاربر فعال
ارسال‌ها
28
امتیاز
132
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
12
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

مامان بزرگم....
جاش خالیه....
اومده بود سیرجان خونه ی ما و اینجا فوت کرد...
اون روز دق کردم...
دیگه وقتی بهم گفتن تیزهوشان قبول شدی خوشحال نبودم =(( :(( :(( :((
اون خیلی دوست داشت تیزهوشان قبول شدنمو ببینه اما همون سال از پیشمون رفت :-< :(( :(( :(( :((
 

barani

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
222
امتیاز
3,968
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو ^.^
شهر
تهرانـــ
مدال المپیاد
ادبـــی
دانشگاه
امیرکبیر
رشته دانشگاه
مهندسی تکنولوژی نساجی
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...


از سال 85 همیشه با صدای تلفن تنم میلرزید..
از شبی که عموم سکته کرد و گفتن سه ماه زنده میمونه..سه ماه گذشت ولی خدا بهش فرصت دوباره داد!
فرصت دوباره ای که این دوشنبه تموم شد..

خیلی از دوستام هستن که نمیتونن شرایط فعلی خانواده مُ درک کنن،چون وابستگی ها،رفت و آمدای فامیلی ،رسم و رسوم و آداب عزاداریِ همه جا
،با هم فرق داره!
توی خانواده ی ما "احساس"و"وابستگی"حرف زیادی برای گفتن دارن..
من با خیلی از اقوامم فرق دارم..با مرگ خیلی راحت تر از اطرافیانم کنار میام..خیلی صبورتر میتونم برای عزیزی که از دست دادم عزاداری کنم!ولی حرفم اصلا به این معنا نیست که ناراحت و دلتنگ نیستم!..
از نظر من حتما لباس سیاه،جیغ زدن و از حال رفتن،زخمی کردن صورت و کشیدن مو(کارایی که این مدت، شبانه روز شاهدشون بودم) نشانه ی غم و اندوهِ از دست دادنِ عزیز نیست!
این چندروزه به یقین اندازه ی چندسال پیر شدم..اثراتشم مث ـه این تیکای عصبی جدیدُ،لرزش یهویی ـه همه ی بدنم مطمئنا تا مدت زیادی از بین نمیره..
شکنجه شدم چون نمیتونستم آدمای اطرافمُ آروم کنم..حتی نمیتونستم خیلیاشونُ به درستی درک کنم!
الان میدونم و ایمان دارم که جای عموم خیلی خوب و راحت ـه
قلب مهربونش به آرامش ابدی رسیده..
وقتی میخواستن خاکُ بریزن روی جنازه زن عموم میگفت:دردش نیاد؟..ولی من میدونم که دیگه دردی نداره..

هیچ کس نمیدونه توی تاریکی جاده ی اراک به تهران،توی یه ماشین که با سرعت وحشتناکی حرکت میکرد،چی به سر من و بابا مامانم اومد تا رسیدیم بیمارستان..هیچکس نمیدونه بابام وقتی تلفنی،وسط جاده فهمید عموم رفت ـه چه جوری تا تهران رانندگی کرد..

عموم رفت و ما موندیم و کمر شکسته ی بابام که راست نمیشه..
هیچ وقت گریه ـشُ ندیده بودم ولی این چند روزه تو بغل من گریه میکنه..به شونه های کوچیک و ضعیف من تکیه میده..میگه دیگه پشت و پناهم رفت.
ما موندیم و ضجّه ی عمه هام..اشکای آروم و صبور دختر عموم..
و مادربزرگی که عزای پسرِ بزرگش داره آروم آروم مچاله ـش مبکنه..
تنها حسرت نوشین شده این که چرا آخرین شب قبل از خواب باباشُ نبوسیده..

ما موندیم و یه قاب عکس که کنارش روبان مشکی ـه!

تو که غم میدی خودت صبرشم بده!
بگذرون این روزا رُ!تموم کن این همه کابوسُ..
 
ارسال‌ها
446
امتیاز
663
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 2
شهر
زنجان
سال فارغ التحصیلی
98
دانشگاه
علوم پزشکی زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

جای دایی من خالیه 2 سال پیش از دنیا رفت خدا رحمتش کنه :(( :(
 

Aramesh_Z

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
8,245
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امام رضا (ع)
شهر
لاهیجان
سال فارغ التحصیلی
96
رشته دانشگاه
دامپزشکی
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

تقریبا 5 سال پیش ، موقعی که من کلاس چهارم بودم ، یه شب رفتیم خونه ی عمه کوچیکم . عمه ای که تقریبا نصف عمرمو تا اون موقع پیشش گذرونده بودم . یادمه پیتزا درست کرده بود . خیلی حالش خوب بود ، موقعیم که میخواستیم بریم ، بهم گفت " بازم بهمون سر بزن "
فرداش قرار گذاشته بودم بعد ازظهر از مدرسه برم خونه دوستم . ساعت تقربا 9 و اینا بود . خواستم به مامانم زنگ بزنم که بیاد دنبالم که مامان دوستم بهم گفت بهش زنگ زده و گفته امشب اونجا بخوابم . حدود نیم ساعت بعدشم عسل ( خواهرم ) که اونموقع سه سالش بود اومد اونجا . ازش پرسیدم چی شده ، گفت عمه گیتی مرده . تو اون لحظه مخم کار نمیکرد که مامان دوستم فورا گفت که بچه ها همشون همینطورین ، چیزی نشده اگه شده بود مامانت بهم میگفت .
ساعت 11 دوباره مامانم زنگ زد . صداهای گوش خراش جیغ و گریه میومد . مامانم هم با بغض حرف میزد . اون لحظه فقط تو شک بودم اما مامانم میگفت عمه گیتی سکته کرده و اعزامش کردن همدان . اونموقع نهاوند بودیم .
فرداش که رفتم مدرسه ، یه دختره که دختر عممو میشناخت گفت تسلیت میگم ، منم در کمال تعجب گفتم چیزی نشده که ، عمم سکته کرده . ته قلبم میدونستم موضوع جدی تر از ایناس ولی نمیخواستم باور کنم . جالب اینجاست تموم دوستام از این قضیه خبر داشتن ولی هیچکدومشون بهم نمیگفتن . میدونستت اون عمم همه ی زندگیمه .
بعد ازظهرش که رسیدم خونمون ، اعلامیه زده بودن پشت ماشینمون با این مضمون " مرحومه گیتی غلامی ذاکری "
بازم باور نمیکردم . گفتم شاید کسه دیگه ایه . رفتم بالا ، دیدم مامان بابام سیاه پوشیدن و چشماشون باد کردس و دارن آماده میشن . دیگه نتونستم طاقت بیارمو گریه کردم . اونقدری که نمیتونستم نفس بکشم ...
مرگ عمم زندگیمو کلا از این رو به اون رو کرد . کلا زندگیم عوض شد . کلا شد دلتنگی پشت دلتنگی ، سختی پشت سختی .
هنوزم که هنوزه وقتی میرم سر قبرش گریم میگیره . اما نتونستم به شاید آخرین وصیتش که گفته بود " بازم بهمون سر بزن " عمل کنم . یه ساله که نرفتم سر قبرش ولی بازم با فکر کردن بهش گریم میگیره : )
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,300
امتیاز
48,921
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

کلاس سوم بودم یه چند روز رفته بودم خونه ی بابابزرگم اینا...اون موقع فقط منو خالم خونه بودیم که تلفن زن زد
من برداشتم که یه آقایی از پشت تلفن گفت گوشی رو بده بزرگترت،منم دادم به خالم
بعد از چند کلمه دیدم خالم یهو از حال رفت و فقط اسم داییمو صدا میزد...
داییم فوت شده بود...اونموقع فقط بیست سالش بود!
دلم براش خیلی تنگ شده...
جاش خالی خیلی با هم خوش بودیم،همیشه باهام بازی میکرد...
 

ریحان خاتون

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
198
امتیاز
906
نام مرکز سمپاد
استعدادهای درخشان فرزانگان
دانشگاه
بیرجند
رشته دانشگاه
علوم ازمایشگاهی
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

یک معلم زبان دوره راهنمایی خوب تو شهرمون شب نوزدهم ماه رمضون مردن
خدا رحمتش کنه جاش خالیه
 

شاهکار خلقت

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
9
امتیاز
136
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

من یه عمو داشتم وقتی حالش خوب نبود میومد دنبال من میرفتیم بیرون وکلی مردم روفیلم میکردیم :D :D

یه روز اومد دنبالم گف من عاشق یه دختر شدم بیا بریم پیشش میخواد تورو ببینه منم ارزو دامادیش رو داشتم بهترین تیپ رو زدم کلی هم مخ دختره رو زدم که بابا بهتر از عموی من نیست و...
قرار خواستگاری گذاشتن غافل از اینکه عموم...
روز قبل از خواستگاری عموم تصادف کرد وبخاطروارد شدی چربی داخل خون فوت کرد و ازدواجشون.......
خدارحمتش کنه دلم واسش یه ذره شده :(( :(( :(( :((
 
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
19,970
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

خدا رحمتش کنه معلم ورزشه دوم دبیرستانم رو آخی روحش شاد واقعا! خیلی جوون بود. همیشه منو تشویق می کرد تحرک داشته باشم لاغر بشم(یکی از مشوق های اصلیم بود)
 

migmig109

کاربر فعال
ارسال‌ها
23
امتیاز
583
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
krmn
پاسخ : خدا رحمتش کنه! جاش خالیه ...

مامان بزرگم :)
خیلی خیلی زیاد دلم واسش تنگیده :((
همون موقعی که جلوی چشمام واسش نماز میت خوندنُ من داشتم می لرزیدمُ با تمام وجودم زار می زدم :((
همون موقعی که جلوی چشمام گذاشتنش تو قبر تنگ که من از اون بالا قبرُ می دیدم خفه می شدم :((
همون موقعی که با تمام وجودم می خواستم یه بار دیگه لالایاشُ واسم بخونه و نازم کنه و قربون صدقه نوش برهُ صورت ماهشُ ببینم :(( :((
با تمام وجودم به خدا التماس می کردم که برگرده :(( و من در عوضش بمـیرم :((
 
بالا