خاطره هامون با معلم ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع ستی
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
خب با معلما خاطره خیلییییییی داریم
وقتی رفتیم اردو
توی پارک
همه دبیرا رو بلند کردیم برقصن
خانم قطبی(دبیر شیمی)واسمون باباکرم رقصید
چ رقصییییی

ی بارم پارسال منو انیتا و ملیکا و لینا و نیوشا پنج نفری با لگد زدیم در یکی از کلاسا رو باز کردیم
با جیغ و داد رفتیم تو
یهو دیدیم اقای سروری ...
دبیر ادبیات سر کلاس
خیلی رمانتیک بیرونمون کرد
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:
نمیدونم چرا یهو یادش افتادم
دبیرستان بودم
رفته بودیم مسابقات هوافضای دانشگاه امیرکبیر
کلی هم تمرین کرده بودیم و سازه‌هامون خوب بود و اینا
بعد استادمون(پسر) اونجا همکلاسی دوران دانشجوییشو(دختر) دید!
ما رو کلاً ول کرد رفت پیش اون با هم حرف زدن!!!!
بعد از مدرسه ما چندتا تیم بودیم،
من و دو تا از دوستام گلایدر
چند نفر دیگه نجات تخم مرغ
محل برگزاری اینام دو تا ساختمون جدا بود
ما زنگ میزدیم ب استادمون ک کجایی؟
میگفت پیش نجات‌تخم‌مرغیام
اونا زنگ میزدن
میگفت پیش گلایدریام!!!
خلاصه ک گند زد ب مسابقه‌ی ما،
بدون مربی پشت هم پرتابامونو انجام دادیم،
و خب اونایی ک هوافضا خوندن یا مسابقه‌شو شرکت کردن میدونن ک چی میگم،
وقتی ی پرتاب گلایدر میکنی و مثلاً کج میره، باید بالانسش کنی تا ایرادش برطرف شه، کی باید راهنماییت کنه حالا توو اونهمه استرس؟ مربیت، مربی ما کجا بود؟ درحال چرت و پرت گفتن با همکلاسیش...

یادش افتادم اعصابم خورد شد، اَه!
 
تقریبا همه معلم هارو دوست داشتم
بجز معلم ریاضی اول راهنمایی...هیچ وقت ازش نمیگذرم...با رفتارای زشتش باعث شد ریشه اعتماد به نفس در من خشک بشه...
معلم فیزیک اول راهنمایی هم خیلی ایکبیری بود و خودشو میگرفت
معلم هنر هرسه سال راهنمایی هم خیلی اذیتم کرد!:/

از معلمای دبیرستان؛فقط فیزیک پیش دانشگاهی یکبار خیلی ناراحتم کرد!:/

دانشگاه هم از استاد آلی۲ و ش.ف۳ متنفرم!میخواستم بعد فارغ التحصیلی تُف بندازم تو صورتشون
 
نیم ساعت به پایان آزمون سمپاد هفتم مرحله اول مونده بود و من درحال حل اخرین سوال فیزیک.

دبیر فیزیکمون اومد بالای سرم گفت: فیزیکا تموم شد؟

گفتم نه خانوم
زد تو سرم گف : خاک تو سرت!





دبیر فیزیکمون بهترین دبیر دنیاست. قبلا تعریف کردم ازش...
 
یادمه آنفولانزا گرفته بودم یک هفته مدرسه نرفتم
بعد از یک هفته که اومدم، زنگ اول شیمی داشتیم
به دبیرمون گفتم من آنفولانزا داشتم مدرسه نیومدم
اونم گفت باشه
همین که نشست ، اولین نفر اسم منو صدا زد برای پرسش درس جلسه پیش!
منو آورد جلو! منم با کمال خونسردی به تک تک سوالاش جواب دادم!(کلاس بیرون میرفتم و کلی از مدرسه جلوتر بودم)
 
Back
بالا