و تالار را ترک کرد داش بارون میومد...رفتم دنبالشو....به نقل از لیندا :گفتم عیبی نداره !غصه نخور!اتفاق بود دیگه پیش اومد!ولی یک چیزی میگم ناراحت نشیا!چقدر تو بدبختی! چقدر تو بیچاره ای! :P
بیچاره!بدبخت!چه خانواده بیخودی!چه عروسی ! :P
عروس با چشمهایی خیس پاشد....
هماهنگ باشید مال منو ادامه بدهبه نقل از لیندا :مریم تو ماشین نیست!!! :-ss
رفتم دنبالش بگردم که دیدم رفته بالای پشت بوم و میگه یا........
قاطی شدبه نقل از HaniieH :یا همین الان طلاقم می دی یا خودمو پرت می کنم پایین
خوب درسته دیگهبه نقل از დ¸.•M๑ტր!Ֆ๑Иუ•.¸დ :قاطی شد
مال منو ادامه بدید دیگه
ای بابا!به نقل از დ¸.•M๑ტր!Ֆ๑Иუ•.¸დ :دستاشو گرفتمو بهش گفتم مریم عزیزم گریه نکن...مهم اینه الان پیش همیم در اون موقع بود که فهمیدم.....
کوری؟؟؟؟منو مریم میبینی؟؟؟به نقل از لیندا :ای بابا!
دراین موقع بود که فهمیدم دست بابای مریم تو دستمه!1!
و قیافه باباش:
و درهمون لحظه بابای مریم گفت...
پودر همون لحظه بودکه مادربزرگ مریم اومد و(از بیمارستان! خوب شد!)و جلوماشین عروس واستاد و شروع کرد به رقصیدن!به نقل از დ¸.•M๑ტր!Ֆ๑Иუ•.¸დ :کوری؟؟؟؟منو مریم میبینی؟؟؟
دیدم رفته تویک اتاق تنها نشسته و داره با لپ تاپ کار میکنه!به نقل از დ¸.•M๑ტր!Ֆ๑Иუ•.¸დ :با خودم گفتم:وای ضربه مغزی شده،و با خودم میخندیدم که یادم اومد مریم نیس.رفتم دنبالش...
ودر همون لحظه چشمش به بالای صفحه افتاد و دید که نوشته پیغام خصوصی(12)ودر همون لحظه از شدت خوشحالی.....به نقل از დ¸.•M๑ტր!Ֆ๑Иუ•.¸დ :چیزی نگف...دیدم نوشته:چقد شانسم گنده روز عروسیم باید هزار تا بلا سرم بیاد...هیچکسم درک نمیکنه...ااااااااای خدا منو بکش و .....