یه نمونش همین چند روز بود که من امتحان آئین نامه دادم و با 6 غلط افتادم درحالی که تو کل فامیل ما کسی این امتحانو نیفتاده بود حتی اسکل ترین هاشون!!!!!!!!!!!!!!!!
وای یه پسری بود به من زنگ زده بود اسممو کلا همه مشخصاتمو میدونست ولم نمیکرد داداشمم فهمید مزاحم دارم کار خاصی انجام نداد
گفتم بذار یکم سرکارش بذارم گفت بیا فلان جا الکی گفتم باشه بد اونروز که باید میرفتم نرفتم گوشیمو گذاشتم تو اتاق خودمم تو اشپز خونه بودم از شانس من رفته بود اتو رو برداره دیده یارو داره زنگ میزنه
اومد صدام کرد گفت شماره اونی رو که مزاحمت شده بودو بده منم گفتم دیگه زنگ نمیزنه
برگشت گفت هم زنگ زده هم اس داده که :-[ :-[
مونده بودم چی بگم # #
نشست اسارو خوند حالا بیا براش توضیح بده بابا من فقط یارو رو اسکل کرده بودم مگه باور میکنه
تا دلت بخواد ضایع شدم مثلا همین الان یکی اسمشو عوض کرده بود هر دوتاشم در مورد مرگ بود گفت کلا سروکارم بامرگه منم زدم ازرائیلم میشناسی؟؟؟ فرد مورد نظر: منظورت عزرائیله؟؟؟ من: :-[ نه :-[این یکی دیگه اس حالا ازرائیلو میشناسی؟؟؟ فرد مورد نظر: نه والا!! من : از دنیا عقبی
اوووووووووووووووف تا جایی که دلت بخواد
اومدم پیش پسرخالم کلاس بزارم که بگم منم هستم خونمون پر مهمون بود صبح بلند شدم به همه سلام و صبح بخیر گفتم تو این جمع یکی بود که سر اون میخواستم واسه پسرخالم کلاس بزارم که لعنتی حواب نداد
من اینطوری شدم X-( X-(
پسرخالم اینطوری
یه بار داشتم توی خیابون میرفتم یه دفعه یه گله پسر دیدم.بعد با خودم گفتم اصلا محلشون نذارم.جلوشون جذبه گرفتم. ^-^ ^-^اونقدر ضایع جذبه گرفتم که همشون فهمیدن یه دفعه با این جذبه جلوی چشممو ندیدم پرت شدم تو دل پسره.نمیدونید چقدر به من خندیدن.از خجالت سرخ شدم :-[ بعد مامانم گفت:تا تو باشی دیگه کلاس نذاری اینطوری ضایع میشی ...
تولد یکی از فامیلامون بود... بعد یکی بود اونجا همسن من بود اسمشم مریم بود ، تازه باهم آشنا شده بودیم... اومدیم باهم نشستیم رو مبل اون سمت چپم بود ، چندتا خانم هم نشسته بودن سمت راست اونور تر رو یه مبل دیگه! بعد یکی از خانما گفت : مریم سیب میخوری؟ من : نه مرسی ممنون خانمه: حالا مریم میخوری؟ من: نه دستتون درد نکنه ممنون!! بعد دیدم مریم کناریم که تا الآن روش اونور بود برگشت گفت : نه مامان فعلا نمیخورم!
میگم چرا هرچی میگم نه ، باز میگه!! یعنی میخواستم آب شم برم تو فرش با اون تعارفم!
بچه بودم یه بار با مامانم رفته بودیم سوپر مارکت بعد مامانم برام خوراکی خریده بود منم کلی شاد بودم.بعد یه خانم دیگه ای داشت از مغازه می رفت بیرون منم نگاش نکردم فک کردم مامانمه آخه مشمایی که دستش بود شبیه همونی بود که دست مامانم بود منم دنبالش رفتم.اونم با تعجب منو نگا می کرد ولی هیچی نمی گفت.بعد برگشتم بش گفتم مامان خوراکیمو میدی بخورم اونم گف نه چون من مامانت نیستم!منم تازه برگشتم نگاش کردم دیدم مامانم نیست بعد دیدم مامانم داره دنبالمون میدوید خلاصه رفتم پیش مامانم و کلی خجالت کشیدم. :-[دیگه اصلا دلم نمی خواست خوراکی بخورم.
بدترین بار کلاس چهارم بود...
سرکلاس معلم داشت درس شش و نایژک از این جور چیزا می داد منم اومدم خود شیرینی کنم دستم رو بردم بالا می گم بعد از نایژه به نایژک می رسیم...
معلممون هم یه لبخند مصنوعی زدو شروع کردن به دست زدن و گفت آفرین! حالا اجازه می فرمایین تدریسم رو ادامه بدم؟؟؟ X-(
یک روز داشتم می رفتم کلاس گروه قبلی ما دخترا بودن دیدم از دست یکیشون یک 5 تومانی افتاد گفتم احتمالا این می خواد با من دوست شه که این کارو جلوم انجام داده رفتم پولو بهش دادم خودمم معرفی کردم بعد اون جلوی دوستام منو ضایع کرد بدجور
یه بارم شدته بود تو کلاس ریاضی 36 تقسیم بر 13 رو نوشتم 3
داشتم با یه دختره چت میکردم.بعد این هی میگفت تو دختری؟قسم بخور و این حرفا!!...
من هم هر بار میگفتم آره.مشکلی داری؟!
آخرشم برگشته میگه =تو پسری.بای!!
من=
ینی.............
تو خونه بودیم ، بابام اومد. وقتی خستگیشو گرفت اومد کنار من نشست تا کشتی صادقو نگا کنیم . بعد از بازی من شروع کردم که یه جک براش بگم تا وسطش که تعریف کردم بابام پا شد بدون هیچ معذرت خواهی رفت .
منم :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ :-[ یعنی موندم چی کار کنم .
تو فراز هشتادم دعاى جوشن كبير هست :اى جوش دهنده ى استخوانان شكسته،....(به جون خودم هس)
بعد من معنى شو كه خوندم مامانم پشت سرم رو كاناپه خواب بود(كه تازگيا دچار حادثه ى شكستگيم شده)بعد منم جيغ كشيدم اين جمله هرو
بعد مامانم از خواب پريد يه لبخند مليح زد منم كه واسم اون لب خنده از ١٠٠فوش بد تر بود :-[...
راهنمایی که بودیم ، رفتیم کتاب خونه با دبیرمون ، می خواست رو دیتا بهمون چیزی نشون بده ، ولی هر چه تلاش کردیم کامپیوتر روشن نمی شد. یه پسری تو مدرسمون بود که مهندس کامپیوتر بود برا همین جور کارا ، رفتیم اوردیمش تا ببینه کامپیوتر چه مرگشه . یکم واستاد بر و بر به کامپیوتر زل زد ، بعد رفت دوشاخه کامپیوتر رو از رو زمین برداشت زد به پریز.........
نمی دونین چه ضایع بازیی شد....
---------------------------------------------------------------
چند وقت پیش ، از مدرسه وامدم خونه ، مامانم بیرون بود ، منم کلید نداشتم ، پسر همسایمون رفت پیچگوشتی انبردست اورد که در رو برام باز کنه ، بنده خدا کلی تلاش کرد ، همش ازم می پرسید : مطمئنی که در قفل نیست؟؟؟؟
منم با اطمینان بهش جواب می دادم: اره بابا ، مامانم عادت نداره در رو قفل کنه........
این بد بخت نیم ساعت داشت مثه چی زور می زد ، عرقش در اومده بود....... وقتی مامانم اومد فهمیدیم در قفل بوده......
من...
پسر همسایمون...
من کلهم زیاد نمی تونم با پسرا راحت باشم اخه اصلا تو فامیلامون پسرم نیست تا طرز برخورد باهاشونو بدونم به خاطر همین وقتی میان سمتم از زور اضطراب کاذب صداشونو درست نمی شنوم یه روز از کلاس نقاشی می رفتم خونه تابلومم که استادم قاب کرده بود دستم بود یه پسره اومد سمتم اول گفت کلاس قاشی میرید منم گفتم اره و قدممو تندتر کردم حالا مگه ول کن بود بازم اومد یه سوال دیگه پرسید منم فکر کردم می گه می خواید برسونمتون سرع گفتم نه مرسی حالا داشتم می دوییدم دوباره پرسید چی نه! من گفتم کلاس برای مردا هم داره منم دیدم چه ضایع شدم سریع گفتم نه نداره دیگه سریع پیچیدم سمت یه فرعی
حیلی سیرسش بود