یه بار معلم برنامه نویسیمون گفت یه برنامه بنویسید . ما هم تا تمومش کردیم . به کناریمون گفتیم . :کوش این .کجایه . بگین بیایه . اینم برنامش
یهو دیدیم معلمه بالا سرمون بود ....
یه معلم زیست مرد داریم میشه گفت 40 سالشه و مجرده
یه روز داشت میگفت بچه ها شما اگه پزشکی قبول بشین واسه من چی میخرین
یکی گفت جوراب یکی پیراهن هرکی یه چی گفت پررو بلند شده میگه میخواین دامادم کنین؟
یه نفر از اخر کلاس گفت اقا من میخوایم دندونپزشک بشم دندون مصنوعیاتونو مفتی براتون میذارم
ما:
گوینده:
معلم :
تا اخر کلاس مثل بچه ادم درسشو داد
سر کلاس فیزیک بودیم طبق معمول داشتیم به معلم گچ پرت می کردیم معلمه برگشت فهمید گفت: من دیگه این حرکتو ندیده بودم یکی بره ادامه سوالو حل کنه :
همه گفتن فلانی بره بعد اون گفت من بلد نیستم بعد به من گفت تو برو منم گفتم به یه روش دیگه حل کردم به بغل دستیم گفتم بنده خدا داش با گوشیش بازی میکرد به پشت سری م گفتن خواب بود بیچاره ....
خلاصه خود معلم مجبور شه بره حل کنه !!
.
.
یه خاطزه دیگم از گچ پرت کردن بگم
سر کلاس هندسه معلممون همش به بچه ها گچ پرت میکرد
مام بهش گچ پرت میکردیم یه بار دیدم پشت سری داره گچ بهش پرت میکنه که دیدم افتاد تو یقه معلم بعد گفت:ببخشید عاقا افتاد تو یقتون!
معلم هندسه پشت سریم من
با یکی از فارغ التحصیلای پسر تیزهوشان بحث میکردیم
اون : دخترا همشون خنگن البته استثنا های کمی دارن که باهوشن
ولی پسرا عمدتا باهوشن و لابه لاشون چند تایی خنگ میزنن
من: شمام جز اون استثنا هایی؟
دیروز ایرانسل اومده بود تو دانشگاه و این قضیه سیم کارت دانشجویی و این حرفا! سیم کارت مجانی بود و ما عم که دیگه نمیتونیم رو رگ مَشَدیمون پا بذاریم
خلاصه طرف اسممو یادداشت کرد و منم فرم گرفتم و با کلی زور و زحمت پرش کردم و رفتم فرم و کارت ملیمو دادم به مسئولش. دیدم این مسئولش هی یه نگاه به کارت ملیم و یه نگاه به من بعدِ چند ثانیه گفت خانوم به شما نمیتونیم بدیم 17سالتونه و هنوز به سن قانونی نرسیدین برین سال دیگه بیاین به جرئت میتونم بگم یکی از بدترین ضایع شدنای عمرم بود
ضایعه ک اوووففف زیاد.....
ضایع کردنم بازم اووووووف زیاددد....
ولی امروز تو سرویس نشسته بودم....یه دوستامم بیرون ماشین ایستاده بود...نگاهش ب سمت من بود...بعد من فک کردم حواسش هس...دقیقا 2دقیقه دستمو تکون میدادم و بای بای میکردم...ولی بیشعور اصن حواسش نبود....یعنی فک کنم تا قاره آفریقا بای بای کردنه منو دیدن و فهمیدن و اون نفهمید....
واقعا ب افق نیاز داشتم در اون لحظه...
یه بار خیلی خسته بودم همین که از مدرسه رسیدم خوابیدم ،
ساعت ۶:۳۰ بعد ازظهر بیدار شده بودم فکر
میکردم ساعت ۶:۳۰ صبحه !
میخواستم لباس بپوشم برم مدرسه!!!!
حالا شاید گفتنش اینجا مناسب نباشه اما،
آقا من یکبار عکس یک انگشت رو پیدا کرده بودم که شبیه یه چیز دیگه(!) بود، بعد برداشتم واس همه فرستادم تا مثلاً بهشون بگم وای چقدر منحرفید و این حرفا.
بعد اینکه به همه فرستادم تقریبا، فهمیدم که واقعاً اون یه چیز دیگه بوده و نه انگشت
همین امروز زنگ اخر دینی داشتیم..بعد بحث سر سیدا شد!
هیچی دیگه من داشتم از درون میسوختم یهو دستم رفت بالا گفتم میشه من ی چیز بگم
برگشتم عین بلبل سیر تحولی سید ها رو گفتم...در اون حین فقط مات شد گفت نه این چیه اینارو از کجا اوردی؟برو منبع بیار
نیم ساعت بعد من داشتم به یه پاراگراف کتاب دینی میخندیدم برگشته میگه خانم....چرا الکی خوشی؟چی میخوری؟
ملت واس خودشون میخندن!بعد از من پرسید چرا میخندی گفتم به این پاراگراف..:/
طوری به من گفت الکی خوش احساس کردم باید خودمو برم معرفی کنم دارالجنون:/
یه دفعه ضایع شدم بد جور
سر صبح بود بابام بردم مدرسه بعد کبفم صندلی پشت بود من خداحافظی کردم از ماشین پیاده شدم و اومدم که برم کیفمو بردارم که بابام گازشو گرفت رفت حالا کجا رفت ؟؟؟؟ مدرسه ی تیزهوشان پسرونه بغل مدرسه ما بود بابای منم از دبیرای اونجا بود رفت اونجا منم بدو و بدو میخواستم خودمو برسونم بهش حالا من هر چی داد میزدم و میدویدم انگار نه انگار
تا اینکه خدارو شکر رسید در مدرسه و یه نیش ترمزی زد که سریع خودمو رسوندم بش هیچی دیگه من در همون حال که به صورتی بسیار ضایع میدویدم یکی از سرویسای پسرونه پشت ماشین بابام وایساده بود منم از بس هول کره بودم سریع کیفمو برداشتمو جیم زدم بعدش اومدم برم تو مدرسه ی خودمون که اشتباهی از در پسرونه سر در اوردم یکی از پسرا هم با دهن باز داشت نگا میکرد تازه فهمیده بودم چه سوتی دادم
یکی رو بدجور ضایع کردم
داشتیم درمورد یه موضوعی بحث میکردیم یه دفعه طرف مقابلم گف اصن تو از کجا میدونی برو از وکلا بپرس بهت میگن، منم با یه چهره خونسرد گفتم بابام وکیله. هیچی دیگه، کلا سمت من نمیاد.
بچه ها هم از اون موقع دارن مسخرش میکنن. خیلی حال داد به خودم.
دوم راهنمایی اینا بودم فک کنم
یه بازه ای مارو مجبور کرده بودن چادر سرکنیم، من کلا مشکل دارم با چادر نمیتونم جمع و جورش کنم
یه روز صب رفتم از مغازه کنار مدرسه خرید کنم بعد دوتا پسر جوونم اونجا ایستاده بودن من از کنار اینا که رد میشدم چادرم پیچید به پام قشنگ شوت شدم بغل اینا
دیگه اصلا یادم نیس چجوری برگشتم مدرسه
ولی انگار اونام فهمیده بودن چقد خجالت کشیدم کیف پولمو ک افتاده بود زمین دادن یه نفر دگ برام بیاره
خدا نصیب هیچکس نکنه
یکی از همکلاسیام همیشه در تلاشه خودشو خاص نشون بده حتی با در نیاوردن سویشرت اونم تو یه روز گرم
یه روز سویشرت شخمیش تنش بود منم همین طوری گفتم فلانی گرمت نیس سویشرتت رو در نمیاری؟
خیلی شیک گف به تو چ؟
(I fucking hate you)
به بار سر کلاس ساعت 8 تو دانشگاه ده دقیقه دیر رسیدم
استاد ازم خواست وایستم دم دیوار دست به سینه وایستادم و یه پامو تکیه دادم به دیوار و با قیافه حق به جانب و کلافه منتظر موندم تا ببینم چیکارم داره
گفت : خانوم فلانی نه اینکه منظورم شما باشیدا ... نه نه خدایی نکرده اهانت نشه و اینا ... فقط میخوایم من و دوستاتون نظرتونو بدونیم . منظور بدی از حرفامون نداریم
+ بفرمایید استاد
- به نظرتون چجوری میتونیم یک دانشجوی مرتب و منظم و وقت شناس باشیم ... صبحا به موقع بتونیم بیدار شیم و کار هامون رو با برنامه انجام بدیم ؟ مثلا شب زود بخوابیم و صبح زود بیدار شیم و صبحونه بخوریم و قبل از استاد کلاس باشیم ؟
+ استاد نظرمو بگم ؟
- بله بله حتما ما منتظریم
+ خب استاد من اگه جواب اینارو میدونستم که خواب نمیموندم -_-
(کلاس منفجر میشود)
الانم اگه نمیزارید سر کلاس که برگردم برم بخوابم ، اگرم که اجازه میدید برم بشینم سر جام
- (استاد با قیافه ای شوکه ) قطعا اجازه میدم ... بفرمایید بشینید !
من اصولا دوست ندارم کسی رو توی جمع ضایع کنم ولی اگه ببینم کسی زیادی پز میده و حرفای خیلی بزرگتر از چیزی که هست، میزنه نمیتونم جلوی خودمو بگیرم...پارسال توی مدرسه یکی از بچه ها گفت که من توی ششم خیلی زرنگ بودم و چند بار گفت توی آزمون بسیج اول کشور شدم و فلان دوستم تک رقمی آورد و هر دومون تبلت یا کمک هزینه حج گرفتیم،منم هیچی بهش نگفتم...بعدازظهر اون روز قشنگ رفتم لیست شانزده نفر برتر کشور در پایه ششم که جایزه تبلت یا کمک هزینه حج توی اون سالی که دوستم میگفت رو درآوردم و فرداش دادم دست خودش،اونم بعد از مقداری مکث گفت که ببخشید لابد من توی استان اول شده بودم!حیف که نفرات برتر استان رو توی سایت نذاشته بودن...
من ی بار می خواستم به دبیرمون بگم خانم ببخشید اون سوالی که پای تخته نوشتین اشتباهه
برگشتم گفتم خاله ببخشید اون سوال.......... به اینجا که رسیدم بغل دستیم از خنده منفجر شد
اما خب کلاس شلوغ بود معلم و بقیه نشنیدن ولی بدجور پیش اون دوستم ضایع شدم
دبیر فیزیک-برم با دبیر فیزیکتون حرف بزنم که امتحانشو راحت بگیره؟خعلی دبیر خوبیه من-خعلیییییییی دبیر فیزیک-یعنی دبیر بدیم؟ کناریم-نه،دبیر بدی که نیستین من-ولی خوبم نیستین بچه ها-
...............................................
دوباره همون دبیر فیزیک(خودشیفته)-من خعلی دبیر خوبیم من-خعلیییییییی دبیر فیزیک-دبیر خوبیم دیگه،میاید پای تخته راهنماییتون میکنم من-خسته نباشید،به ازای راهنماییتون نمره هم کم میکنید بچیا- دبیر فیزیک-چقد بدجنسی تو...
..............................................
سرکلاس دبیر فیزیک... بچیا-اقای فلانی،میشه این سوالو حل کنین؟ دبیر یه نگاه به سوال انداخت-این که خیلی سادست بچیا-خب حلش کنید
حالا این دبیر با اعتماد به نفس رفته پای تخته که حل کنه...میلی متر مکعبو خواست تبدیل به متر مکعب کنه...به توان سه نرسوند
یه جا هم بجا 0/7 نوشت 0/07 بعد اینکه حل کرد-خب،سوال خیلی راحتی بود،کجاشو مشکل داشتین؟ من-همونجاهایی که شما مشکل داشتین... بچیا-
من امسال با دوستام توی حیاط مدرسه وایستاده بودیم ، زنگ تفریح آخرمون هم بود که نیم ساعتیه (می گن نیم ساعت ولی بیست دقیقه هم نیست ) خلاصه حاج آقایی که میومد برای نماز جماعت داشت از جلوی من رد می شد منم پیش دوستام بودم آروم گفتم حاج آقا تبارک الله (می خاستم بگم تقبل الله ) بعد اون حاج آقاهه با لبخند رد شد( می گن خوشگلم هست والا من که نه قبلش دیده بودمش نه بعد دیگه روم شد ببینمش ) بعد دوستام بهم خندیدن منم حواسم نبود فکر می کردم به حاج آقاهه گفتم مبارک باشه ، بعد فرداش دوستم برام توضیح داد که غیر مستقیم بهش گفتی جووون ||| اون یکی دوستمم گفت خوب شد حالا احسن و الخالقین ادامش رو نگفتی