پاسخ : تاسف نامه ها
حالا که یکم کمتر قراره بیام سایت یه سری حرفا توی دلم مونده بود که اگه نگم دق میکنم (
![Big Grin ;D ;D](/forum/styles/yahmas/smiles/big_grin.gif)
) . خیلیاش هموناییه که توی پستای بالا هم گفتن...
میشه گفت بدترین و بهترین اتفاق زندگیم عضویت تو سمپادیا بود . هردو باهم!از این نظر بهترین بود که واقعا ِ واقعا من اینجا خیلی چیزارو فهمیدم...خیلی بزرگ تر شدم...با خیلی چیزا بیشتر آشنا شدم.بهترین چیزی که اینجا بهم داد یه سری آدمای خوب بود که تو زندگیم کم داشتم .خیلی اتفاقای خوبی برام افتاد ولی اتفاقای بدم کم نبودن...از خیلی چیزای زندگیم زدم واسه این سایت . مهمترینش درسم بود . یا وقتی که با خانوادم میگذروندم .
بگذریم...
هنوزم که هنوزه جو فوق العاده سنگین سایت آزارم میده...گاهی میشد کلی میخندیدم ، گاهی میشد اینقدر ناراحت و عصبی میشدم که میخواستم مانیتورو تو سرم خورد کنم!
هنوز که هنوزه جرات ندارم ورود رو بزنم.چون میدونم وقتی بزنمش یه عالمه فکر های مختلفی میاد تو مغزم که تا آخر اون روز ولم نمیکنن...فکرمو خیلی مشغول میکنه اینجا . شاید یکی از دلایلی که میخوام کم بیام همین باشه .
هنوز با اکراه میام سایت . دیگه مثل قبل دوسش ندارم ولی هنوزم با خوندن تاپیک 5سال دیگه تو سمپادیا چه خبره؟ به فکر فرو میرم و گاهی اشک تو چشام جمع میشه...که آیا 5سال دیگه سمپادیایی هست؟کاربرایی که میشناختم کجان؟منو میشناسن هنوز؟خلاصه هنوزم به اینجا وابستم . به آدمای اینجا . مطمئنم که هیچوقت روزی نمیاد که اینجارو فراموش کنم .
این آخرا زیاد حال و حوصله ی پست دادن نداشتم...دیگه هیچی مثل قبل نبود . گاهی هست آدم دلش میخواد اون چیزی رو که دوسش داره همینطوری بمونه ولی نمیشه . دلم میخواست هیچ کدوممون بزرگ نمیشدیم و واسه همیشه اینجا با هم میموندیم .
اگه بزرگ نمیشدیم لازم نبود بخاطر کنکور بریم از سایت
هیچوقت به اونجایی که میخواستم توی سایت برسم ، نرسیدم .
اگه به کسی بدی کردم ، اذیتی چیزی... ( شاید گاهی رو اصاب بودم
![Big Grin :دی :دی](/forum/styles/yahmas/smiles/big_grin.gif)
) ازش عذر میخوام ; که خودم کسیو یادم نمیاد . تا جایی که تونستم سعی کردم کسی از من دلخور نشه...خیلی کارا میتونستم بکنم ولی بخاطر همین انجامشون ندادم . دوستیا خیلی مهمتر از چیزای دیگن .
خلاصه اگه کسی مشکلی چیزی هم داره باهام بگه که حلش کنیم با گفت و گو
![Big Grin ;D ;D](/forum/styles/yahmas/smiles/big_grin.gif)
خیلیا هم بودن که خیلی برام مهم بودن . شاید اصلا نشون نمیدادم اینو و خودشونم عمرا به ذهنشون نرسه که اینقدر برام مهم بودن . ولی بودن همچین افرادی که همچین حسی بهشون داشتم .
خیلی اوقاتم از خیلیا رنجیدم...خیلی...ولی آدمی نیستم که غم هامو بروز بدم ( ساینا میدونه
![Whistling :-" :-"](/forum/styles/yahmas/smiles/whistling.gif)
). خیلی اوقات گریه میکردم ولی فک کردن خوشحالم...مهم نیس...مهم اینه که همش تموم شد...
دلم میخواد سال دیگه بعد کنکور که خواستم بیشتر بیام وضعیت بهتر باشه...حداقل بدتر نشه . هنوز اونایی که الان هستن اون موقه هم باشن . یکی از دلایلی که از بزرگ شدن بدم میاد همینه...چیزایی که دوسشون داری عوض میشن
![Sigh :-< :-<](/forum/styles/yahmas/smiles/sigh.gif)
نرم ، بیام ببینم هیچکسو نمیشناسم!
![Sigh :-< :-<](/forum/styles/yahmas/smiles/sigh.gif)
همین الانشم خیلی از کاربرای جدید ترو نمیشناسم .نمیدونم بضیا چه فکری در مورد من میکنن...بضیا هم اصلا منو نمیشناسن . نفهمیدم جزء کدوم دسته از سایتم!جزء اون دسته که همه میگن اه اه باز این :-& یا جزء اونایی که...
سعی کردم حداقل شص منفوری نباشم
![Big Grin ;D ;D](/forum/styles/yahmas/smiles/big_grin.gif)
حالا اینکه تا چه حد تونستم نظر شماست .
ببخشید اگه تو پستام اسمایلی زیاد میزاشتم میرفت رو اعصابتون
دیگه...کم میام .
سمپادیا... home page میمونی برام همیشه و سمپادیایی ها همیشه تو قلبم هستین : )