خوردن سر کلاس

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mamareza
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : خوردن سر کلاس

آخی یادش بخیر یادمه سر کلاس افخمی(ادبیات) میوه هامو در می آوردم می گفتم بفرمایید اصلا سال پیش ما همه چی سر کلاس می خوردیم راحت هم بودیم زهرا میوه زیاد می آورد سر کلاس سالاد میوه درست می کرد به کل کلاس می داد :D آخی یاد کلاس ریاضی که اون اولا بعد زنگ ناهار بود بخیر من همیشه زنگ های تفریح جاهای مختلف بودم واسه همین ناهارم رو توی زنگ بعد از زنگ ناهار می خوردم دبیر ریاضیمون دیگه می دونست! وقتایی که درس رو داده بود و می خواست تست بده می گفت فلانی شما میتونی مشغول غذا خوردن شی :D
 
ﭘﺎﺳﺦ : ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺳﺮ ﮐﻠﺎﺱ

آخ آخ...گفتي خوردن يادم افتاد...
داشتم کيک و آب پرتقال ميخوردم،بعد ي دف دبير ازم سوال پرسيد،منم حواسم نبود،پريد تو گلوم!!!!حالا هي سرفه کن،مگه در مياد؟!
فقط شانس آوردم يکي از دوستام گف حتما آب دهنش پريده تو گلوش و گرنه...!!!
خواهرم ميگه تو کلاسشون هرکي خوراکي ميخوره يکي ازون ور داد ميزنه:خوش مززززسسسس؟؟؟!!!
 
پاسخ : خوردن سر کلاس

با این تعاریفی که اینجا ارائه دادن تصویری از یه کافه تریا به جای کلاس درس در ذهن من نقش بست :D
والا ما که بچه‌های خوبی بودیم چیزی نمی‌خوردیم. حداقل من نمی‌خوردم. فقط یه بار ٬ اونم چهارم ابتدایی بود که گرسنه شده بودم و ساندویچمُ سرکلاس خوردم ٬ زنگ تفریح معلمم بردم یه گوشه و گفت اگه خیلی گرسنه‌ت بود می‌تونستی اجازه بگیری بری بیرون و بخوری . معلممُ دوست داشتم برای همین خیلی خجالت کشیدم و دیگه چیزی نخوردم سر کلاس.
 
پاسخ : خوردن سر کلاس

آقا دوست ما یه روز زنگ تفریحو کلا داشت والیبال بازی میکرد نرسید چیزی بخوره بعد وقتی معلم اومد سرکلاس یه گاز بزرگ (یکم بزرگتر از بزرگ :D) به ساندویچش زد همون موقع معلمه صداش زد درس جواب بده ولی خب معلم دینی بود درک میکرد بچه ها رو کاریش نداشت ولی لامصب لقمه تموم نمیشد :-"
 
پاسخ : خوردن سر کلاس

خیلی شده!
با این که میز اول میشینم
از پسته و شکلات بگیر تا بستنی و نارگی و...! :D
 
پاسخ : خوردن سر کلاس

:D :D شاید بهترین تفریح دوران دبیرستانم همین بوده....سال اول دبیرستان ازین گندمک ها میخریدیم وقتی دبیر پشتش بهمون بود ی مشت میذاشتیم دهنمون /m\

سال دوم دبیرستان سر کلاس فیزیک من همیشه میخوردم :-" این اواخرم فهمیده بود ولی حرفی نمیزد چون همه بچه ها به نحوه تدریسش اعتراض داشتن..ردیف دوم بودیم بعد کیف هارو آویزون میکردیم رو صندلی های ردیف جلو چیپس و پفیلا میخوردیم!
بیسکوییت های باغ وحش هم خوب بود تو دهن آب میشد :-" وسط کلاس اگه تموم میشد به بهونه های مختلف یه نفر میرفت بوفه خوراکی میخرید...چون جیبای مانتو خیلی بزرگ بود همه چی توش جا میشد! /m\

سر همون کلاس فیزیک ی روز هم ی بسته تمبر هندی خوردیم!
 
پاسخ : خوردن سر کلاس

یه دبیر فیزیک لاولی ای هست بنام اقای قاضی :x :x
یبار سر کلاسش یکی رانی باز کرد، برگشت سمت دختره با اشاره دست گفت بده ش
رانی رو گرفت یه نفسسس سر کشید از دور پرت کرد تو سطل اشغال
حالا بچه ها همه:
هوووووووووراااا :x :x :x :x
 
پاسخ : خوردن سر کلاس

سال سوم راهنمایی پنج شنبه ها میرفتیم مدرسه ولی کلاس تست بود یه دبیر داشتیم زیست و شیمی با هم بود سر کلاس ایشون یه اکیپ بزرگ آخر کلاس لواشک میخوردیم بعد یکی یکی پوستاشو میکندیم تو سکوت کلاس یهو این صدا میومد =)) =))
خیلی صداش بلند بود همه میخندیدیم باز نفر بعد :D :D :D
 
پاسخ : خوردن سر کلاس

امروز از باشگاه(زنگ ورزش) که برگشتیم زنگ اخر جغرافی داشتیم بعد خعــــــــــلی خسته بودیم... :D :D
جرئت حقیقت هم بازی کرده بودیم در حد لالیگا :-" :-" :-"
بعد برای رفع خستگی و ... ابتدا رفتیم دفتر دو تا دو تا به بهونه ی دل درد و سر درد و ... پنج شش تا چای گرفتیم B-) B-)
بغدشم رفتیم تو آی تی(کلاس جغرافیامون اونجا تشکیل میشه!)با نون پنیرایی که یه سری از صبح براشون باقی مونده بود با چای و بیسکوئیت میزدیم که یهو دبیر محترم دید و گفت:
اینجا کافه تریا نیستا X-( X-( X-(
ما هم سری از روی ندامت تکون دادیم و همین که چراغا رو خاموش کردن برای درس دان به کار خود ادامه دادیم و علاوه بر خوراکی هایی که میخوردیم سه تا پرتقال و دو تا سیب و نون خشک هم زدیم :-[ :-[ :-[
 
پاسخ : خوردن سر کلاس

با این که همیشه میز اول یا دوم میشستیم ولی من و هم میزیم بستی خوردیم یه بار داشتیم خفه میشدیم :))))
یا بسته حتی :))))
کیک و اینا هم که عادیه :))))
 
پاسخ : خوردن سر کلاس

سال سوم دبیرستان یکی از معلمامون گفت که من خیلی رو صدای خوردن حساسم و کسی حق نداره سر کلاس چیزی به جز آب بخوره و خداییش خیلی حساس بود ولی من و هم میزیم با میز پشتی هر جلسه هویج میبردیم و سر کلاس میخوردیم و تا آخر سال هم نفهمید کیا سر کلاسش خرت خرت هویج میخورن
 
پاسخ : خوردن سر کلاس

خوردن که فعالیت عادی بود ولی بدترینش مربوط به کلاس دینی بود که یه استاد باحال داشتیم میومد داستان های پند آموز تعریف می کردن (خدا حفظشون کنه انشالله هر جا که هستن) که شاید یکی از بین ما ها عبرت بگیره دگرگون بشه
دوستان مشتاق هدایت ما هم دیگه یه جلسه رفتن یه چیپس از این خیلی گنده ها گرفتن وسط کلاس باز کردن
حالا سیل کتاب و جزون بود که روانه می شد سمت این دوست ما که بین صفحات چیپس بذاره برای بچه ها
جدا از اون این چیپسه خیلی ترد بود یعنی شما اگه حتی اراده هم می کردی که بخوری صداش درمیومد ما هم از سر اجبار می ذاشتیم تو دهنمون با یه حرکت ملایم و خیلی غیر شک برانگیز یه کاغذی ورق می زدیم که به حساب خودمون صدای چیپسه با کاغذا قاطی بشه
اما دبیرمون فهمید اخرش گفت لعنتیا بو چیپس کل کلاس رو برداشته خب یه ذره هم به من بدید منم دل دارم . .
 
پاسخ : خوردن سر کلاس

ما یه معلم ریاضی داریم اینقد باحاله یه سوال پای تخته مینویسه میگه رو این فک کنین من الان میام :)) :)) هیچی دیگه مام میشینیم چیز میز میخوریم
 
  • لایک
امتیازات: Diyar
دوستم خیلی گشنش بود ومونده بودیم چی کار کنیم
ناگهان یاد انیمه ای به اسم شاهزاده تنیس افتادم
وبهش گفتم کتابتو یه جوری بذار رو میز که وایسته بعدش پشتش قایم شو و بخور
 
شیوا میرفت زیر میز نارنگی بخوره از همونجا با معلم‌چشم تو چشم میشد نمیومد بالا:))
همیشم کلاسای ساعت یک به بعدو شادونه میخوردیم هی اور دوز میکردیم مثلا هرهر میخندیدیم بعد دعوامون میکردن :))
یادش بخیر8->
 
ما تو کلاس استعداد خاصی تو خوردن قایمکی داریم بدون پنهان شدن:D یکی از بچه ها از اونایی هست که همیشه در تمامی حالات دهنش کار می کنه و می ریزه تو حلقش ولی یه گرم روش نمیاد معلم چقدرم تیزبین باشه اون سره کلاس میزنه به بدنo_O:eek:
من و دوستم علاقه ی خاصی داریم سره کلاس تفکر گرسنه بشیم :))بعدم ی چی درمیاریم می خوریم <o>
فقط سره کلاس شیمی هیچ اتفاقی نمیوفته علاوه بر تیزبینی خفن لب خوانیم بلده پدرمونو در میاره :|
 
واااای مگه میشه ادم سرکلاس چیزی نخوره ؟<o>;;)
خاطره ی یواشکی سر کلاس خوراکی خوردن زیاد داریم با دوستان :D
یکیش که بدجور لو رفتیم این بود که یه روز اخرین جلسه ی کلاس زبان بود معلممونم شدییید تیز بود ماهم با بچه ها دل و زدیم به دریا و یه چیپس خریدیم من نشستم بین دو تا از دوستان و شروع کردیم به خوردن که یهو معلم یه سوال پرسید منم جوابشو میدونستم نا خود اگاه خواستم جواب بدم همینکه دستمو بلند کردم جوابو بگم دیدم دوستان دارن نمیکتارو گاز میگیرن از خنده که همون لحظه متوجه شدم یه چیپس دستمه:O و همین که از ترس یه هععی گفتم یه تیکه از چیپسا دقییقا پرید گلوم و داشتم خفه میشدم عاغا حالا بچه ها گفتن که من برم بیرون چون داشتم خفه میشدم بلند شدنیم از اونجایی که بسته چیپس رو پاهای من بود اونم ریخت زمین و من الفراااار و تا نزدیکای اخر زنگ موندم حیاط دیگه روم نمیشد برگردم به محل حادثه :DX_X
 
آخرین ویرایش:
اصولا وقتی دبیرا میان چیزی نمی خورم ولی یه بار داشتم سیب گاز میزدم،یهو دبیرمون اومد...هیچی دیگه یه دور دور کلاس چرخیدم تا سیبم رو خوردم!...همش هم چپ چپ نگاهم میکرد دبیر گرامی!:D
امسالم آخر کلاس مینشستیم و بعضی اوقات که خیلی گشنگی اذیتمون میکرد،خوراکی میخوردیم! :D
 
ما سر زنگای آخر همیشه نارنگی میخوریم
زنگ آخرمون دینی بود معلم صدام کرد درس بپرسه
پاشدم رفتم اونجا وسطای پرسش بود دیدم دوستام دارن صدام میکنن برگشتم دیدم دارن نارنگی میخورن منم ی کوفتتون بشه ای نثارشون و کردم و برگشتم
دوستم اومد پوستای نارنگی رو بندازه آشغالی اومد بشینع سر جاش یهو دیدم ی چیز انداخت تو جیبم رفت دیدم نارنگیه آقا منو میگی تا معلم سرشو میکرد تو کتاب از بقیه بپرسه منم رومو برمیگردوندم اونور یکی نینداختم دهنم
آخریش بود برگشتم ک بخورم دره کلاس باز بود یهو دیدم معاون جلومه منم دستم سمت دهنم با نارنگی
بچه ها پوکیدن از خنده خیلی خاطره خوبی بود
 
Back
بالا