حقیقتش من به این واقعیت تلخ رسیدم که خانواده یعنی 3رفا عاطفه...اصلا نمیشه بحث عقیدتی رو وارد خونه کرد...حداقل خونه ی ما اینجوریه ...
من تا میگم"نیچه"...مادر میگم"هیچه"!
خیلیا میگن : مامان بابای من قلق دارن ، باید فلان جور باشون حرف بزنم که قبول کنن . یا مثلا : وقتی به مامانم با این لحن حرف می زنم بیشتر از وقتی که با یه لحن دیگه حرف میزنم جواب میده .
نمیخوام خیلی روانشناسیش کنم اما این قضیه به من واقعا کمک کرده توی روابطم !
فکر کنم اکثرمون نظریه والد - بالغ - کودک رو اسمش رو شنیده باشیم . خیلی سادهست . میگه هر انسانی توی وجودش سه تا شخصیت داره ، والد ، بالغ و کودک .
چیزی که من به شخصه تجربهش کردم اینه که مامان بابا ها دوست ندارن بچه ها با شخصیت " والد" ازشون چیزی بخوان ! یعنی موقع در خواست یه چیزی ، حالت امری به خودشون بگیرن .
یکی از مشکلات ما همینه که خیلی وقتا ناخودآگاه از در ِ شخصیت ِ والدمون وارد ِ قضیه میشیم نه " بالغ" ! لحن صحبتمون آمرانه میشه اون وقت .
بعد می بینیم که مامان باباهامون بامون مخالفت می کنن ! اما اگر همون خواسته رو با یه لحن دیگه و با شخصیت بالغمون میگفتیم شاید قبول می کردن ! یا راجع بش فکر می کردن !
من کاری به نظریات روانشناسیشُ اینا ندارم
اصن شما خودتون،وقتی چیزی از مامان باباتون بخواین، میرین باد عوا بشون میگن یا سعی میکنین با نهایت مهربونی باشون حرف بزنین؟
یه سری از پدر مادرا سر سختن، یعنی امکان نداره اون چیزی که بخواینُ بهتون ندن اما وقتی میدن که دیگه جونتون از زور التماس در اومده
یه سریام هنوز حرفشُ شرو نکردی بت میدن(نمونه بارز بابای من)
کاری به قلق ملقم نداره...یه پدر مادر همیشه دلسوز بچش ـه و هرچی بخواد بش میده،چه به سختی چه به اسونی.
من توخونمون خیلی راحتم خیلی خوبه.
چون بابام خیلی درمورد مسائل عقیدتی میحرفیم مامانم زیاد اهل این چیزا نیس
بابام تمام اسرارش اینا رو وا3 من میگه چون میدون همن درونگرام میخاد من نریزم تو خودم باهاش بحرفم
کلا خونمونو خیلی از بیرون بیشتر دوس دارم..
من که کلا مشکلی ندارم
چون من اصن خواسته ای بیان نمیکنم
پدرومادرم برام خواسته میسازن بعد خودشون انجام میدن برام
بم میگن واقعا دیوونه ای دخترای همسن تو الان اینو میخوان اونو میخوان ولی خو کلا من خواسته ای ندارم نمیدونم چرا؟
تا چند وقت پیش خاستمو میگفتم،همیشه هم مخالفت میشد :) کلا زبونشون گیره روی نه!هرنوع خاسته ای،چه مادی چه معنوی چه درسی چه اجتماعی و... ،برای همین تصمیم گرفتم هیچی نگم دگه!حالا جالبه بعضی دوستان اشاره کردن خانواده براشون خاسته میسازه و برآوردش میکنه،متاسفانه این حالتم وجود نداره برای من!
مشکلات باخانواده طبعا همه جا هست حالا هرجایی به یه نحوی وجود داره و بعضیا میتونن به یه نحوی حلش کنن...
تفاوت عصر ونسل ما و والدینمون عامل اصلیشه و باید سعی بشه یه جوری حل بشه و خونواده هایی میتونن اینو حل کنن که بخوان واقعا حلش کنن نه اینکه هرکسی حرف خودشو به کرسی بشونه...که این روش عمدتا در کشور ما وجود داره
نحوه بیانشونم هرچی نرم تر باشه قابل قبولتره برای نسل قبل.
ولی خب یه سری مساعل وجود داره که اختلافشون مربوط به نوع فکره و سطحش بر اساس تفکری که شکل گرفته است و چون اونا نال نسل قبلترن و تفکرشون اونجا شکل گرفته کاریش نمیشه کرد....
توی اینجور مساعلم باید ثابت کنیم که این خواسته مشکلی برای ما نداره......یکم حرف زدن یا اینکه کمکشون کردن که اینوتجربه کنن یا هرچیزی میتونه کارساز باشه....وگرنه کارنشد نداره
من خواستمو در قالب عمل انجام شده مطرح میکنم
فوقش یکم دعوام میکنن که 2 ساعت بعد حل میشه
البته من خیلی کارای بـــد و ... در قالب عمل انجام شده نمیکنما
مثلا من یهروز بعد از ظهر رفتم کلینیک و گربه خریدم اومدم خونه گربه تو دستم بود گفتم سلام گربه گرفتم
بعد مامانم تا آخر شب غر زد که کثیفه فلانه (بابام کلا نظر نمیده) ولی صب دیگه عادی شد الانم 4 ماهه گربه دارم مامانم خیلی هم دوسش داره
همین مکالمه با بابا:
من:بابا من فلان مانتورو میخوام.
بابا:مگه بقیه مانتوهات قابل پوشیدن نیستن دخترم؟میخرم ولی خب خوبه که از وسایلت درست استفاده کنی و ...
(
همین مکالمه با داداش:
من:آماده شو بریم برا تولدم یه مانتو بردار.
داداشم:تولدت کیه؟
من:امروز
داداشم:مبارکه آبجی
من:خب بریم کادو بخر برام
داداش:مگه چیکار شاخی کردی.به دنیا اومدی دیگه.کادو گرفتن نداره که
تو خونمون خواسته ای داشته باشم با مامانم راحت تر میتونم بیان کنم
اما اگه بخوام همون خواسته رو از بابام داشته باشم کلی شاخ و برگ میدم یا بعضی اوقات میرم سر اصل مطلب ( منظور زمانای پول خواستنه)
اما در کل وقتی چیزی میخوام با کسی تعارف ندارم اون چیزی که میخوامو تهیه می کنم حالا یا مامانم پیشم باشه یا بابام یا خواهرم و یا حتی همسر خواهرم
زیاد مخالفت نمیکنن بام
ولی خب بستگی داره
بعضی چیزا رو باید ب مامانم بگم بعضی چیزا رو ب بابام
تازه اگه قبولم نکنن با کلی چرب زبونی و لوس بازی و اینا (البته من اصولا لوس نیستما فقط در این مواقع یکم مهربون میشم!! ) ردیفش میکنم
مثلا همین چند وقت پیش :
من: بابامیشه امشب اون 3 تا لاکه رو واسم بخری؟؟؟
بابا: نه
من : (یه ماچش میکنم!)
بابا: نمیدونم
من: (یه ماچ دیگه!) خواهش.. لطفا!!!
بابا: روش فکر میکنم
من (یه ماچ محکم!)
بابا: باشه واست میخرم
کلا من ادم خبیثیم همیشه از محبت خانواده سوء استفاده میکنم
یا مثلا چند وقت پیش:
من: بابا میشه با فلانی برم خرید
بابا: نه نمیشه بعدا خودم میبرمت
من : اوکی
ولی از اونور رفتم پیش مامانم و ایشانم ک کلا پایه.. ب بابام گفت بابامم ک کلا همسر دووووست اوکی داد
با خنده ی مظلومانه ای!( یا به بابا یا به مامان )میگم.
دو حالت داره:
1.یا میگن نه و باید از رو زمین با کاردک جمم کنین.
2.یا میگن آره و حالا ببینم که جفتش ینی اکی و من برای چن ثانیه در افق و بعد تو آسمون محو میشم.
خب یه راهی هم هس که من ازش استفاده میکنم بعضی اوقات اونم تحریک کردنه خواهره کوچیکتر و رسیدن به خواسته از این طریقه
اون خودش میدونه چیکار کنه دیگه ازون به بعدش حل شدس
خواسته ای ک ب اون شکل ندارم منتها مواقع خواسته های کوچیک هم ی لبخند ژگوند فوق العاده مضحک میذارم رو لبم و شروع میکنم با منطق حرف زدن و وقتایی هم ک منطقی نیس حرفم با صحبت از لطف حرف زدن