- شروع کننده موضوع
- #21
N.M
لنگر انداخته
- ارسالها
- 3,605
- امتیاز
- 13,362
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان یک
- شهر
- تهران
- مدال المپیاد
- طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
- دانشگاه
- دانشگاه تهران
- رشته دانشگاه
- ادبیات فارسی
ناتوردشت / جي.دي.سلينجر
ناتوردشت – خيلي وقت پيش!
۵ / ۵ ( رابطهي عاطفي. :دي )
شاهكارِ سلينجر!!!
هولدن كالفيلد، يه پسر 18 ساله كه از نظر جسمي بزرگه، امّا فكراش خيلي وقتا بچّهگونهس، از مدرسه اخراج ميشه. ناتوردشت داستان چن روزيه كه هولدن تو نيويورك و [...] ميگذرونه. كشمكشاي هولدن با خودش، روابطش با آدماي ديگه و رابطهي فوق العادهش با خواهرش فيبي ، دغدغههاش و همهچيش برام دوستداشتني بود. هولدن از بعضي رفتارا و اتفاقاي مسخرهي دور و برش شاكي بود. مثلاً اين كه چرا يكي پيدا شده كه رو ديوار مدرسهي فيبي يه فحش نوشته شده و كي به خودش اين اجازه رو داده. يا اين كه چرا كسي به اين توجّه نميكنه كه مرغابياي درياچه تو تابستون كجا ميرن؟
در جوابِ اونا كه به خاطر نثر كتاب و فحشاش نپسنديدنش بايد بگم كه براي يه پسر 18 ساله اخراحي از مدرسه، طبيعيترين نثر ممكنُ داشت كتاب. مخصوصاً تو فصلاي آخر، خيلي خيلي ميشد با هولدن احساس نزديكي كرد. كلاً به نظرم شخصيت پردازيش( از هولدن، تا شخصيتاي فرعي) خيلي خوب بودن.
دربارهي اسم كتاب؛ ناتور يعني نگهبان. ناتور دشت يعني نگهبان دشت كه بر ميگرده به اين جاي كتاب كه ميگه:
"ميدوني دوس دارم چي باشم؟ منظورم اينه كه اگه حق انتخاب داشته باشم، ميدوني دوس دارم چه كوفتي باشم؟"
"فحش نده. چي؟"
""اون ترانه رو بلدي "اگه يكي اوني رو كه از تو دشت ميآد بگيره"؟-دوس دارم..."
"اصلش "اگه يكي اوني رو كه از تو دشت ميآد ببينه"س. اصلش شعره، مال رابرت برنزه."
راس ميگفت. اصل شعره همونه، "اگه يكي اوني رو كه از تو دشت ميآد ببينه". ولي من اون موقع نميدونستم.
گفتم"فكر كردم "اگه يكي اوني رو كه از تو دشت ميآد بگيره"س به هرحال، همهش مجسّم ميكنم چن تا بچّهي كوچيك دارن تو يه دشت بزرگ بازي ميكنن.هزارْ هزار بچهي كوچيك؛ و هيشكي هم اون جا نيس، منظورم آدم بزرگه، غيزِ من. منم لبهي يه پرتگاه خطرناك وايسادهم و بايد هركسي رو كه ميآد طرف پرتگاه بگيرم-يعني اگه يكي داره داره ميدوئه و نميتونه داره كجا ميره من يه دفه پيدام ميشه و ميگيرمش. تمام روز كارم همينه. ناتورِ دشتم. ميدونم مضحكه ولي فقط دوس دارم همين كارو بكنم، بااين كه ميدونم مضحكه."
خلاعصه كه، جزو ده تا كتاب برترمه. خيلي خيلي توصيه ميشه، البته با ترجمه محمّد نجفي.
ناتوردشت – خيلي وقت پيش!
۵ / ۵ ( رابطهي عاطفي. :دي )
شاهكارِ سلينجر!!!
هولدن كالفيلد، يه پسر 18 ساله كه از نظر جسمي بزرگه، امّا فكراش خيلي وقتا بچّهگونهس، از مدرسه اخراج ميشه. ناتوردشت داستان چن روزيه كه هولدن تو نيويورك و [...] ميگذرونه. كشمكشاي هولدن با خودش، روابطش با آدماي ديگه و رابطهي فوق العادهش با خواهرش فيبي ، دغدغههاش و همهچيش برام دوستداشتني بود. هولدن از بعضي رفتارا و اتفاقاي مسخرهي دور و برش شاكي بود. مثلاً اين كه چرا يكي پيدا شده كه رو ديوار مدرسهي فيبي يه فحش نوشته شده و كي به خودش اين اجازه رو داده. يا اين كه چرا كسي به اين توجّه نميكنه كه مرغابياي درياچه تو تابستون كجا ميرن؟
در جوابِ اونا كه به خاطر نثر كتاب و فحشاش نپسنديدنش بايد بگم كه براي يه پسر 18 ساله اخراحي از مدرسه، طبيعيترين نثر ممكنُ داشت كتاب. مخصوصاً تو فصلاي آخر، خيلي خيلي ميشد با هولدن احساس نزديكي كرد. كلاً به نظرم شخصيت پردازيش( از هولدن، تا شخصيتاي فرعي) خيلي خوب بودن.
دربارهي اسم كتاب؛ ناتور يعني نگهبان. ناتور دشت يعني نگهبان دشت كه بر ميگرده به اين جاي كتاب كه ميگه:
"ميدوني دوس دارم چي باشم؟ منظورم اينه كه اگه حق انتخاب داشته باشم، ميدوني دوس دارم چه كوفتي باشم؟"
"فحش نده. چي؟"
""اون ترانه رو بلدي "اگه يكي اوني رو كه از تو دشت ميآد بگيره"؟-دوس دارم..."
"اصلش "اگه يكي اوني رو كه از تو دشت ميآد ببينه"س. اصلش شعره، مال رابرت برنزه."
راس ميگفت. اصل شعره همونه، "اگه يكي اوني رو كه از تو دشت ميآد ببينه". ولي من اون موقع نميدونستم.
گفتم"فكر كردم "اگه يكي اوني رو كه از تو دشت ميآد بگيره"س به هرحال، همهش مجسّم ميكنم چن تا بچّهي كوچيك دارن تو يه دشت بزرگ بازي ميكنن.هزارْ هزار بچهي كوچيك؛ و هيشكي هم اون جا نيس، منظورم آدم بزرگه، غيزِ من. منم لبهي يه پرتگاه خطرناك وايسادهم و بايد هركسي رو كه ميآد طرف پرتگاه بگيرم-يعني اگه يكي داره داره ميدوئه و نميتونه داره كجا ميره من يه دفه پيدام ميشه و ميگيرمش. تمام روز كارم همينه. ناتورِ دشتم. ميدونم مضحكه ولي فقط دوس دارم همين كارو بكنم، بااين كه ميدونم مضحكه."
خلاعصه كه، جزو ده تا كتاب برترمه. خيلي خيلي توصيه ميشه، البته با ترجمه محمّد نجفي.