- ارسالها
- 891
- امتیاز
- 10,180
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- بندرعباس
- سال فارغ التحصیلی
- 92
- دانشگاه
- -
- رشته دانشگاه
- sth
پاسخ : Expression (نوشته های پرنیان)
نمیدونم راستش
نمیدونم راستش

یعنی چی دقیقاً؟ :-sبه نقل از Master_BIO :فروغ نباید تورو بشناسه ..
تو اون پری نیستی
ینی کوچک و غمگین نباشبه نقل از ParNiaN.D :یعنی چی دقیقاً؟ :-s
اتفاقاً ته این نوشته گفتم که من اون پری نیستم که کوچک و غمگینه و الی آخر...به نقل از Master_BIO :ینی کوچک و غمگین نباش
هی نمیر زنده ام نشو :د
درکه ادبیه تو داری ؟؟؟؟!!!!:-s
![]()
![]()
ویرایشش کردم.به نقل از ParNiaN.D :چشم در چشم هم میچرخیم.
تو پاهایت را روی زمین میکوبی و خاک از حرکاتت رم میکند.
من با بی وزنی گام هایم را فرود می آورم و خوب میدانم که این سرزمین مقدّس، رام من است.
ساعت اولین ضربه اش را بر سر تو می نوازد و خلسه آغاز می شود.
فرشته ی تو منم...
فرشته ی عذاب تو، منم!
منی که سرزمین های مقدّسش، نه بارور از خوشه های طلایی گندم و درخت های سیب است.
جهنّمی ست در من...
خوش آواییِ مرگ غم انگیزمان منم!
که روزی سه وعده می میرم و
در هیچ سحرگاهی،
با هیچ بوسه ی بیهوده ای
زنده نمی شوم.*
من صدای شکسته شدنِ کائناتم،
زیر فشار دست های تو.
زیر آوار نگاه هایت.
زیر هزاران پنجره ی باران دیده ای،
که دروغ را به خوابگاهِ معصومیت دروغین دخترکان می برد.
من خیانت تاریخی هستم
که دست از سجده برداشت و
خیال عاشق بودن را با دست های مرده ی آرش به کمان کشید.
به کمان کشیده شده از خیال دست های زنده ی تو، منم...
قبرستانی ست بس تاریک، در من.
من آن پیرمردی ام، که بر سر مزار دختران زنده به گور شده قرآن می خواند.
مادر تمام جنین های سقط شده ی این خاک،
صاحبِ همه ی فرزندان حرام
حرمتِ دست به دست شده ی میوه ی های نارسِ بسیار گاز زده شده ی هستی، منم...
قلب خالی بچه هایی که دست هایشان در هوای بی آغوشی معلّق است،
تنِ دردناک پرنسس هایی که در آستانه ی پنجره ی برج های بلندشان، بوی بکر موهایشان به ترشیِ خون میگراید،
قرمزیِ لخته های خون حاصل از اصابت گلوله و دل،
قرمزیِ لب های تمام تن فروشانِ این شهر،
باعث تمام جنگ های کره ی زمینی،
منم...
من، فرشته ی عذابِ ساعت های مسخ شدگیِ بی اصالتم!
جهنمی ست، بس تاریک در من...
ساعت را بگو،
دوازدهمین ضربه اش را،
بر سر سنگین من بنوازد...
"در من" هم لطیف تر از نیازه و هم راوی رو از اطرافش میبُره. در حالی که راوی داره با اطرافش یکی میشه تو این نوشته.(مثلاً!)به نقل از Goli.G :وای خدای من
من عاشق این متنتم
چون عاشق ایمان بیاوریمم
پیشنهاد میکنم اسمشو بزاری "در من"
البته اگه اسم متن دیگه ایت بوده پیشاپیش عذر میخوام
آره خودش بودبه نقل از sahere :یه ذره گیج شدم(شاید با دقت نخوندم! )
این سربازه که خودشو کشت الان اونیه که از اون صد تا زنده مونده؟
درکل شبیه نوشته های دیگت نبود... جا داره که پخته تر از این شه!
این همینه یا از ش جا افتاده؟بزرگ تر خودمان.
باید دوباره Veronica Decides To Die را بخوانیم.
باید کمی نماز بخوانیم.
باید برویم جلوی آینه،
یک تیغ تیز را،
روی شقیقه ی وسوسه کننده مان بکشیم.
و خون مان را نگاه کنیم.
خون مان را،
باید نگاه کنیم...
خونِ گرم مان را...
این یه ذره تو ذوق(ذق؟!) میزد به نظرمیک جای بدی است.
اینجا یا درسته ینی به نظر منم جاش اینجاس ولی چون تو سطر قبل هم اومده یه جوری شدهیا هنوز لبخند می زند؟
:-ذوق زده و متشکرمعرکه ست واقعا...
اصن گل از گلم میشکفه میبینم تاپیکت آپ شده
:ابراز شدید دوست داشتن
ممنون از دقت نظرتاین همینه یا از ش جا افتاده؟
من ترجیح میدم اسمشون شعر نباشه چون شعر مکلف میکنه نوشته هامُ. شعر قالب داره و باید یه سری فاکتورها توش رعایت شده باشه. میشه گفت اینو موج نو حساب کنیم اما اون وقت از نظر محتوا با موج نو همخونی نداره.(شایدم در نهایت مجبور شه بره تو موج نو!)بعد یه سوال ایجاد شد واسم(هر دفه که میام تاپیکت هی ایجاد میشه این سواله )
اینا شعر نیستن آیا؟ (یه جاهایی خیلی شبیه میشه )
اصن نیستن ...متن ادبی ان؟
خلاصه که توضیح بده چی محسوب میشن
همون ذوقاین یه ذره تو ذوق(ذق؟!) میزد به نظرم
فکر میکنم این یه جوری شدن عمدی بوده! آخه "یا هنوز لبخند میزند" خوب بود حالت طعنه آمیز آزاردهنده ای داشته باشه. اگه میگفتم می افتد یا هنوز لبخند میزند اون قدر آزاردهنده نمیشد.اینجا یا درسته ینی به نظر منم جاش اینجاس ولی چون تو سطر قبل هم اومده یه جوری شده
نوشته های منم فنی و ادبی نیستننظرام کاملا شخصی بود (نه چندان فنی و ادبی )!
این و واقعا دوست داشتم!پری تو هنرت همینه اینک با ابهامات آدم و خفه کنی ....به نقل از ParNiaN.D :به یک جایی رسیده ایم.
که کل زندگی قشنگ مان را تهدید می کند.
یک جای بدی است.
حتی خدایمان هم در خطر است.
_خدای عزیز نورانی مان.
یک حسی به ما می گوید:
"برو جلوی آینه،
دو تا انگشتت را فشار بده روی شقیقه ات،
_بــَنـــگ
بعد ببین، آنی که دست هایش توی جیبش است،
می افتد یا نه.
یا هنوز لبخند می زند؟"
حس ما می گوید کار ما از لگد خوشی به دل،
از بی هودگی،
از تفریح،
از بازی با کلمه ها گذشته است.
که گذشته است...
می گوید:
"تا جنون فاصله ای نیست از این جا که منم"
هوا حق نداشت انقدر زود تاریک شود...
امتحان ها هم هیچ مراعات حال لطیف ما را نمی کنند.
که نمی کنند...
کار ما از کلمه ها، از حسین پناهی بازی، از آنالیز الکی کردن،
گذشته است.
ما، عمیقاً، احساس، می کنیم، که، فاصله، گرفته ایم، از شما.
و انقدر به خودمان نزدیک شده ایم، که دیگر چیزی جز یک دافعه ی عمیق بین ما و خودمان نمانده است.
ببین،
بلد نیستیم توضیح بدهیمش.
این روزها ساز زدن مان هم، از روی عادتند.
موهایمان را کوتاه کردیم.
کوتاهِ کوتاه...
فقط به خاطر اینکه خوابِ راحتی داشته باشیم.
و اتاق مان را چند ساعت وقت گذاشتیم برای مرتب کردنش،
فقط برای اینکه حس خوبی داشته باشیم.
و بیش از 50تکّه لباس را دور ریختیم،
تا کمی آرام بگیریم...
اما نه خوابِ راحت، نه حسّ خوب، ...
این اسپرسو مزّه ی زهر می دهد.
باید دوباره Veronica Decides To Die را بخوانیم.
باید کمی نماز بخوانیم.
باید برویم جلوی آینه،
یک تیغ تیز را،
روی شقیقه ی وسوسه کننده مان بکشیم.
و خون مان را نگاه کنیم.
خون مان را،
باید نگاه کنیم...
خونِ گرم مان را...
ما اشتباه کردیم.
در حالیکه فکر می کردیم،
داریم به سختی و شرافتمندانه،
راه درست را طی می کنیم!
اشتباه کردیم که نوشتیم...
که سعی کردیم بنویسیم.
جنونِ ما، بحرانِ بلوغِ بچگانه ای بیش نبود.
اشتباه کردیم که بهش غذا دادیم،
و بزرگ شد...
بزرگ تر از خودمان.
ما بائوباب گرامی مان را،
با یک گل سرخ بی آزار اشتباه گرفتیم.
و حالا یک گوسفند می خواهیم،
که بائوباب گرامی را،
و گل سرخ طفلکی را،
و ما را،
با هم بخورد.
بهش شکلات هم می دهیم،
اگر به قهوه ی تلخ عادت ندارد.
عاقا اگه حوصله داری یه نگا به نوشته های منم بنداز کمن وبی تجربه اما نوشتن بالاخره. من انتقاد میخوام خوب. خودم که عرضه ندارم انتقاد کنم ملت پیشرفت کنن حداقل شماها از من انتقاد کنید خو. ممنونم .لایک.به نقل از ParNiaN.D :فش چرا؟ :) خوشحالم که خوشت اومده.