خاطرات جالب نوروز 91

وضعیت
موضوع بسته شده است.
  • شروع کننده موضوع
  • #1

Ham!D ShojaE

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
882
امتیاز
12,239
نام مرکز سمپاد
دبیرستان جابرابن‌حیان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی آی‌تی
سلام دوستان ! از چند دقیقه پیش عید رسما شروع شد (من که هنوز باورم نمیشه ! :D)
خاطرات جالب و خوبتون رو تو این 13 روز عید اینجا بنویسید که ما هم فیضی ببریم ! 8->
بعدا نوشت : در مورد عیدی هاتون هم بنویسین ! فک کنم جالب باشه x:
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

Ham!D ShojaE

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
882
امتیاز
12,239
نام مرکز سمپاد
دبیرستان جابرابن‌حیان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی آی‌تی
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

این گوشه شبکه 5 اسم امسال رو نوشته ، من هی دارم میخونم " تولید ملی ، حمایت از گاز و سرمایه ملی "
این چند دقیقه رو داشتم فک میکردم مگه گاز نیاز به حمایت داره !؟‌ نکنه گاز داره منقرض (!) میشه !؟ که الان متوجه شدم این کلمه " کار " هست نه " گاز " !!!!!!
سال جدید رو هم با سوتی شروع کردیم ! :D
 

Neg!n

کاربر فعال
ارسال‌ها
37
امتیاز
92
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد(با افتخار)
مدال المپیاد
کانگورو..الاق...اَیین جور چیزا :دی
دانشگاه
از الان؟!شاید مُردَم:پ
رشته دانشگاه
:|
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

بالاخره عید شد و اینا دیگه.... P:>
مام لباس نو بپوش هی عکس بگیر و اینا ;;) :-"
حالا بگذریم...من پاشنه 7 سانت پام بود بعد داییم صدام زده میگه نگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــین بدو بیا کارت دارم،منم با اون 7 سانتا دوییدم رسیدم بش میگم چیه دایی؟
دیدم میگه بیا اینم عیدیت :D (;
حالا منم عصبانییییییییییییییییییییییییییییییییی ~X(
میگم دایی خب خوب بود با این 7 سانتا بخورم زمین،گفتم نکنه چیزی شده.... [-(
دقیقا قیافش به این حالت شد==> :D :-s بد هلم داد :O میگه بیا اینم واسه اینکه کارت بیخود نبوده باشه... L-:
هنوزم پام میدرده :(
پ.ن:داییم 26 سالشه ;;)
 

mohammadpasan1373

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
754
امتیاز
4,430
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بیرجند
مدال المپیاد
آقا ما نخوندیم ولی تو برو!!!!خداییش ضرر نمیکنی!
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

چشمتون روز بد نبینه
آقا من ی تسمه کمر نو خریده بودم ی سوراخش ی کم تنگ بود و نمیتونستم خودم بازو بستش کنم واسه همین میدادمش بابام برام ببنده.
سر صب که رفتیم خونه مامان بزرگه ،بعد تبریک گفنت سال نو و احوال پرسی با دایی و خاله و...
چایی و شیرینی و میوه و...آوردن ک تا تونستیم خوردیم.
ی دفه اوضاع فیزیولوژیم ی کم ب هم ریخت ک باعث شد تا دستشویی بگیره.
با خودم گفتم جلسه رسمیه ضایس برم دسشویی.
ی نیم ساعتی صبر کردم،دیدم نه نمیشه تحمل کرد.کار خیلی سختیه.
بلند شدم رفتم دستتویی تو حیاط.
رفتم تو دسشویی،حالا هر چی میخام شلواررو بکشم پایین...
ای دل غافل،کمربند محکم چسبیده،مگه باز میشه.
حالا هی زور میزنم،نه را نداره.
زیپو میکشم پایین شاید فرجی شد،نه بابا ، درس بشو نیس
هر راهی ب فکرم رسید امتحان کردم.نشد ک نشد.
حالا با خودم چیکار کنم.ضایس برم ب مامانم بگم ،مامان جیش دارم!
واویلا...
خدا رو شکر ب خیر گذشت...اما ب چ قیمتی.
تجربه ای شد واسه
 

ariadne

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,059
امتیاز
5,014
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهار
شهر
تهـــــران .
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

هوچ دیه ما هنوز هوچ جا نرفتیم ~X(
اومدم زنبیلمو بذارم اینجا تا یه وقت تا مابریم مسافرت اینجا پرنشه!


پ.ن: کلی نوشته بودم پاک کردم !
 
  • شروع کننده موضوع
  • #6

Ham!D ShojaE

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
882
امتیاز
12,239
نام مرکز سمپاد
دبیرستان جابرابن‌حیان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی آی‌تی
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

همش تقصیر فردوسی پوره :-w
پریشب نود تا 3 نیم نصفه شب طول کشید ، بعدش هم تا 5 نتونستم بخوابم ! دیروز هم که نتونستم جبران کنم تصمیم گرفتم امروز بخوابم :-? ساعت حول و حوش 2 خوابیدم الان بیدار شدم . دیدم اهل بیت (!)‌ دارن چپ چپ بهم نگاه می کنن . میگم چی شده ؟! مامانم میگه هیچی ! داییت اومده بود عید دیدنی شما از خواب پا نشدی‌ :D میگم حالا عیب نداره ! عیدی چی آورده بود !؟ :| گفت : کتاب :-\ اول فک کردم رمانی ، چیزیه ! بعد که روشو دیدم حالم اینجوری شد : :-& :-& :(( :(( ~X( ~X( آخه رو کتابه نوشته شده بود : ریاضیات 1 - انتشارات خوشخوان ....
( یعنی داییم چی فک کرده در مورد من !؟ :)) زیادی فک کرده خرخونم !!!)
پ.ن 1 : آخه واسه عیدی متاب تست میدن به آدم !؟ :-w
پ.ن 2 : داییه ما داریم !؟ :D
 

ariadne

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,059
امتیاز
5,014
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهار
شهر
تهـــــران .
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

امروز رفتیم خونه خالم بعد همه اونجا بودن
بعد یه هو داداش م(برای Nامین بار=> 6 سالشه!!)بلند شد گف:
یه لحظه ساکت:
دخترخاله های گرامی لطفا انقد به ویدا(من)اس ام اس ندین!
بابا ما نمیتونیم صبحا از خواب بلندش کنیم
آخه من خودم دیدم شبا تا کی با گوشیش کارمیکنه بعد صبح بلند نمیشه!
همه =))
البته اولین بارش نی ماشاله در بردن آبروی من استاده!
 

Intelligenz

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
466
امتیاز
3,147
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان3
شهر
مشهد
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

امروز خونه مامان بزرگم بودیم . همه اومده بودن دوره هم بودیم من داشتم میوه پوست میکردم همینجور تو خودم بودم( از بدی های اینه که بچه تک باشی یهو میری تو خودت!!! روان پریش شدیم به خدا!! :-") بعد یهو سرمو بلند کردم دیدم همه دارن به من نگاه میکنن. خیلی لحظه جالبی بود . فک کنم جایی که نشسته بودم خیلی تو دید بود اصن ضایع جمع شدیم به خدا!!!! :D :-" :-"
 

fatima !!!!!

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
711
امتیاز
2,573
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

آقا ما این عمومون زنگ زد حال و احوال بعد منم نگران ! :D گوشیو دادم بابام ! حواسم نبود بلند گفتم وای نکنه میخان بیان اینجا ؟ :D :-"

خب خونه شلوغ بود و اینا ! وگرنه قدم مهمان رو چشم ماست ! >:D<


پ.ن : خدا من سنگ کنه اگه دروغ بگم ! :D
 

Amir Hossein

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
581
امتیاز
859
نام مرکز سمپاد
شهیدهاشمی نژاد2
شهر
مشهد
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

تو مهمونی جلو اون همه آدم،پسرداییم ازاین نمک دونا که شبیه تخم مرغن دیده
داد زد،اِه تخم مرغ رنگی
شانس گندش مه ساکت شن همون لحظه
بچه دِپ شد تا آخرمجلس حرف نزد
 

s.pegasus

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
825
امتیاز
3,937
نام مرکز سمپاد
علامه حلی ۲
شهر
تـهـران
دانشگاه
تهران غرب
رشته دانشگاه
معماری
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

پسر عموی ما از شانسش سرما خورده
بعد یه عالمه امپول داره
دیشب رفته بود تو اتاق امپول بزنه
من اینقدر ای و وای کردم همه هی میومدن اونجا ببینن چه شده
یه تیکه ای هم مینداختن
خلاصه خیلی بهش خندیدیم
 

fa.z

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
544
امتیاز
1,467
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
كرمان
سال فارغ التحصیلی
94
رشته دانشگاه
ژنتیک
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

دیروز پسرخالم گفت چقد تو بی عرضه ای... بلد نیستی یه بچه نگه داری حداقل کمک من باشی... منم با کلی غرور گفتم بده من بچـــــــــتو :> ^-^ خلاصه بچهه رو گرفته بودم و دراین حالت ^-^ وایساده بودم.... که دیدم درخت گیلاس (مصنوعی :D) توسط نی نی محترم داره چپه میشه رومون :O همه جیــــــــــــــغ منم فقط چشامو بستم :-s و این باران فحش بود که بر سر ما روان شد #-o
 
ارسال‌ها
2,779
امتیاز
11,298
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان امین
شهر
اصفهان
مدال المپیاد
یه زمانی واسه شیمی/ نجوم میخوندم
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

اول کامپیوتر گند زد به برنامه های من. حتی کتبی تو برنامه ام نوشته بودم که از 7:30 تا 10:30 نت واسه تبریک گفتن و اینا نشد! مانیتور روشن نمیشد ضدحال بدی بود :|

خب، خاطره های خوبش: من فقط سالی دو بار با بابام روبوسی میکنم، لحظه تحویل سال و تولدم بعد این دفعه نمیدونم چرا سیبیلای بابام خیلی محسوس تر از دفعه های پیش رو لپ هام احساس میشد! :))

دیگه اینکه هر جا رفتیم ( 2 جا در واقع، 2 تا مادربزرگا) همه تا منو میدیدن شروع میکردن پـگــــــــاه!! وااااااای خیلی وقت بود ندیده بودیمت! ! حسابی داری واسه کنکور میخونیا! ... بیشتر خانواده پدری حالا انگار قبلا سالی چند بار منو میدیدن :D و یه حس خیلی گندی بود که انگار یه جمعیت زیادی منتظرن ببینن من کنکور چیکار میکنم


بالش بازی ، رفتیم خونه مادربزرگم واسه ناهار بعد ِ ناهار من داشتم از شدت خواب خفه میشدم رفتم تو اتاق مادربزرگم بخوابم فکر کنم یه نیم ساعت گذشت بعد یهو یکی محکم با بالش زد تو سرم! پسرخالم با بالش کتکم میزد رسما! ( بچه نیست! :-" ) محکم! اولش خواستم محل نذارم سعی کنم بخوابم بعد دیدم دارم له میشم دیگه :D بلند شدم منم یه بالش برداشتم دعوا با بالش شد :D من میزدم اون نامرد جاخالی میداد خودش محکم تر میزد! :)) خیلی محکم میزد جدی :-" بالش های مادربزرگم هم سفت تر از بالش های عادی بود بعد دخترداییم هم اضافه شد یکی هم اون برداشت 3 تایی میزدیم به هم سکانس های 2 نفر به 1 نفر :-" من و پسرخالم با هم دخترداییمو میزدیم تسلیم شد :D بعد دیدیم مثل اینکه بالش ها نابود شد :-" انگار از وسط شکسته / تا شده باشه پنبه هاش دو طرف جمع شده بود یکیش که خیلی داغون تر بود رو پسرخالم برداشت تو کمد قایم کرد که مادر بزرگم نبینه :-" با بقیه اش ادامه دادیم :D خیــــــــلی حال داد :D

و یه تیکه هم حرف زدنمون با خاله ام ( اینجا نیست) با اُووو بودیم خانواده داشتن خیلی جدی با خالمو دختر خالم حرف میزدن سال نو تبریک میگفتن من و پسرخالم رو به رو لپتاپ نشسته بودیم تصویر خودمون رو صفحه بود هی مسخره بازی و شکلک درمیوردیم بینی هامونو اندازه میزدیم مدل میدادیم واسه عمل :))


خونه اون یکی مادر بزرگم هم اتفاق جدیدش این بود که دختر دایی بابام - 20 سالشه- اومده بود با مامانش و نامزدش! چند هفته پیش نامزد کرده بودن بعد من اصلا این دو کبوتر عاشق رو میدیدم 8-> میشدم :D

بعد عید دیدنی ها هم خونه ما اینطوریه که عیدی رو که به بابام و مامانم میدن ( مادر بزرگ ها و پدر بزرگم ) مامانم مال خودشو میده برادرم بابام میده من این دفعه بابام نمیداد :|
بابام: ای بابا عیدی منه! دادن به من! نخوام بدم باید کیو ببینم؟ :-"
من: بده من پولو :-w

خیلی مقاومت نکرد :D آخرش داد عیدی شو

روبوسی رو هم من مطمئن شدم 3 باره نه 2 بار :D همه هم تعداد رو رعایت میکردن درست :D

دیگه هم جایی نمیرم من :D فکر نکنم اتفاق جالب بیفته #-o تولدم هم که هیچی... :-< ایشالا سال دیگه جبران میکنن واسه ام ;;) :D
 

zahra yousefi

کاربر فعال
ارسال‌ها
62
امتیاز
151
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
مدال المپیاد
یه بار نزدیک بود برم المپیاد شیمی
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

الان که 3 روز از عید گذشته و هنوز اتفاقی نیافتاده.اتفاقی افتاد خبرتون میکنیم
 

mohammadpasan1373

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
754
امتیاز
4,430
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بیرجند
مدال المپیاد
آقا ما نخوندیم ولی تو برو!!!!خداییش ضرر نمیکنی!
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
عمران
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

یادش بخیر قدیمـا رو عیدی فک و فامیل حســـــاب باز میکردیم

امسال خیلـــی بهمون لطف کنن ماچمون میکنن
خاطره خوبیه مگه نه؟
 

آرام

کاربر فعال
ارسال‌ها
47
امتیاز
238
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

دیروز رفته بودیم عیدی دوست بابام بعد این پسرشون خیلی تو خودشه منم تا حالا ندیده بودمش با مامانش و باباش خیلی خوبم ولی پسرشونو تا حالا زیارت نکرده بودم....مامانش ب من گفت ی ذره با این حرف بزن خیلی تو خودشه هیچ جا نمیاد با ما الانم تو اتاقشه برو ببین میتونی بیاریش پیش مهمونا هر جوری شده بیارش.....آقا ما هم رفتیم تو اتاقش ایشونم سرش رو میزش بود.
من(با تصور اینکه ایشون فوقش دوم راهنماییه :-" خیلی کوچولو بود خب X_X):سلام اشکان جان X_X
اشکان:(اصن نگام نکرد)
من حرف زدم باهاش ی کم و گفتم اگه نیای همه مهمونا ناراحت میشنو اینا ولی دیدم افاقه نکرد(رفتم پیشش اومدم دستشو گرفتم بلندش کنم ک هر جوری شده ببرمش تو حال....بعد یهو نگام افتاد ب کتاب روی میزش: شیمی سوم دبیرستان X_X X_X X_X
بعد یهو قیافشو دیدم X_X
بعدشم اینطوری شد =)) =)) =)) =)) =))
من:(مامانش چرا به من گفت برم با این بحرفم این از منم بزرگتر بود ک نامرد هیچی ام نمیگفت بین حرفام :-??:(()
خیلی ضایع شدم و سریعا محل حادثه رو ترک کردم :-[ :-ss
 

dokhtar-e-tanha

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
263
امتیاز
4,609
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

آقا ما که از 28 عید حرکت کردیم به سمت چابهار ;;) از همون جا بدبختی ها شروع شد ;;)

سامانه آب و هوای وحشتناکی رو با خود همراه کردیم ;;)

شب اول که برف و بوران بود در حد تیم ملی :O جاده هم پر از برف بود همش هم گردنه بود و سربالایی :-"

زنجیر چرخ هم نداشتم :-" خیره هم بودیم به راه خود ادامه دادیم که یهو وحشتناک تر شد :-s

خاله م از ما یکم جلو تر بودن زنگ زدن گفتن به ما خبر دادن که جلو تر پلیس ماشینهایی که زنجیر چرخ ندارن رو نگه میداره شما سعی کنین فرار کنین :D

یکم رفتیم جلو تر دیدیم پلیسه یهو از کنار جاده رفتیم و پلیس رو رد کردیم بعد دیدیم خاله م شون رو گرفته :))

خلاصه به خیر گذشت اما ما تا بیرجند این برف رو باخودمون بردیم :D

فرداش که برف و بوران تمام شد و به سمت زاهدان به راه افتادیم با توفان شن و گرد و خاک مواجه شدیم :-" بدشانس تا چه حد؟ :-"

پلیس گفت چراغارو روشن کنین و به راهتون با سرعت 30 ادامه بدین :-" خوابم برد من :-"

خلاصه با همه ی مشکلاتش بعد از 2 روز در راه بودن رسیدیم 8->

حالا اونجا جایی رو که باید میرفتیم یاد نداشتیم ی تاکسی گرفتیم گفتیم برو به این مسیر مام دنبالت میایم :-"

2 دور ، دور چابهار دور زدیم یهو رسیدیم همون ورودی شهرش :-?? تاکسیه گفت یاد ندارم X-(

بعد پلیس محترم به دادمون رسید و گفت خسته نباشین :D و خلاصه رسیدیم :-"

اونجا هم خوش گذشت و منو از جای تاب و سرسره نمیتونستن جمع کنن :-"

خونه بودا :-" اما تاب و سرسره داشت :-" یاد دوران طفولیت افتاده بودم :-"

در کل خوب بود فقط همین کمربند بستن سرنشینان عقب مشکل بود ;;)

هی مجبور بدم نگا کنیم تا پلیس دیدیم سریع کمربند رو ببندیم و بعدش باز کنیم :-" خسته میشدیم :-"

باز اگه چیزی یادم اومد میگم :D
 

kasra.m.g

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
75
امتیاز
222
نام مرکز سمپاد
shahid beheshti
شهر
sanandaj
مدال المپیاد
المپیاد ریاضی رفتیم فینال اما چون یه صهیونیصم رقیبم بود نرفتم روی صندلی
دانشگاه
حداقل تهران
رشته دانشگاه
100% مکانیک
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

ما كه هيچ جا نرفتيم
ولي 2 تا اتفاق مهم برام افتاد
1_تولد خواهر زادم بود كه اسمشو گذاشتيم ارتا :Dخيلي با مزس حسابي سرم گرم ميشه_ اذيت كردنش خيلي حال ميده :))
2_هر كسي اعم از دايي و خاله و... ميومد خونمون انتظار عيدي داشتم اما همه مي گفتن ماشاالله چقدربزرگ شدي سال چندمي(يعني عيديي در كار نيست) :(
منم هم هي نااميد ميشدم
اما بالاخره زن عموم خونمون اومد من هم حسابي دلم رو خوش كردم
ام يه 500 توماني بهم داد منم گفتم ممممممممممممنوووووووووووووووووووووووووووون =(( =(( =((
 

pucy cat

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
985
امتیاز
2,347
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 4
شهر
تهــران
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

اینو میگم بین خدمون بمونه تورو خدا
من ابرو دارم
با یکی از اشناهاون رفته بودیم شمال
بعد من تو اتاق مشغول تعویض شلوار
یهو در واشد پسرشون اومد تو(19سالشه) بعد تادید من دارم
شلوار عوض میکنم گفت ا ببخشید رفت بیرون
من: :-[
بعد یه ربع من درحال تعویض بلوز دوباره پسرشون اومد تو
گفت ای بابا دوباره رفت بیرون :| :-"
من :-[ به توان n
اخه مگه مجبوری دو دیقه صبرکن :-?
 

اردلان

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
781
امتیاز
1,501
نام مرکز سمپاد
شهید هاشمی نژاد2
شهر
مشهد
مدال المپیاد
زیادن حال ندارم بگم
دانشگاه
عباسقلی خان
رشته دانشگاه
نرفتم ک هنوز
پاسخ : خاطرات جالب نوروز 91

عید 91رو همه ی فامیل خونه ی ما بودن و خیلی خوش حال بودیم
آقا ما دختر دایی دو قلو داریم
بعد من در گیر و دار پذیرایی و اینا بودم و حواسم ب این ک اینا دوتان نبودش
رفتم خرت و پرتا رو تارف کردم و یکی شون برداشت
بعد اون یکیشون تو اتاق بودش با بقیه ی فامیل
بعد خواستم تو اتاقم برم تارف کنم ک دیدم اینجاست و فک کردم ک اونی ک برداشته
گفتم بذار حالشو بگیرم
آقا ما تارف کردیم یکی یکی و نوبت اون ک رسید از جلوش رد شدم و رفتم نفر بعدی
اون: X-( X-( X-(
من: (< (<
میخوای دوبار دوبار بگیری دیگه آره؟کور خوندی چاق میشی بدبخت
اون:من برنداشتم آیکیو آبجیم بودش
من: :-[ X_X
ا بفرمایید


عیدی هم ک قربونش برم بابام پیش ما نبودش و خونه ی مامان بزرگم اینا بودش
مامانم ک واسه فامیل خودش سنگ تموم میذاره انگار ن انگار ک ما بچه هاشیم
ب ما نفری 10ت داد
به بقیه 20ت :(( :(( :((
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا