Radikal
کاربر خاکانجمنخورده
پاسخ : مشاوره روانشناسی
برای تمرکز کردن چندین تا روش پیشنهاد میدم امیدوارم به دردتون بخوره
اولیش روش کِش هست
یک کش کوچیک رو دور دستتون ببندید و هر زمانی که فکری به سراغتون اومد کش رو یک بار بکشید و رها کنید و به خودتون یاد آوری کنید که باید روی کار اصلی تمرکز کنید شاید مسخره به نظر برسه اما کار آمده!
دومیش نوشتن : یک ورقه کوچولو بذارید بغل دستتون و روش تمامی افکاری که به ذهنتون میرسه رو بنویسید و بعد از اتمام درستون یا زمان استراحت بهشون فکر کنید
سومیش شمردنه ، هر وقت هر فکری اومد سریع از 5 تا 1 بر عکس میشمرید و به کار اصلی تمرکز کنید
با توجه به دو تا نقل قول بالا من نظرم رو بگم
احساس عدم امنیت وقتی توی تمامی خواب ها از کودکی تا الان حس بشه میتونه از یک ضربه ی روحی توی کودکی سرچشمه بگیره مثلاً گم شدن توی یک محیط بزرگ و ترسیدن از این که برای همیشه حامی هاتون رو از دست بدید ، یا یک چیزی شبیه به این ...
دانای کل بودن چیز عادی توی خواب ها هست ، چون خواب رو تا حدود زیادی ذهن ما میسازه و خوب روش تسلط هم داره و میشه گفت احساس دانای کل طبیعیه...
اما محیط های مشابهی که وصفشون کردید ، میتونه تلفیقی از چند محیط یا احساس باشه ، مثلاً این که در چاله ای بزرگ افتادید که برای خروج باید تلاش زیادی بکنید ممکنه سرمنشاعش مثلاً این باشه که احساس گرفتاری توی یک شرایط رو میکنید
در کل میتونم بگم شما انسان حساسی هستید و احساسات نسبتاً پایداری دارید و روی خودتون هم تسلط خوبی دارید
اگر میتونید سعی کنید یوگا کار کنید تاثیر خیلی خوبی داره روی بهبود خواب
+ ویژگی هایی که دارید بسیار بسیار خوبه برای زندگی
به نقل از `° ثمین °` :بچه ها به نظرتون برای اینکه از اتفاقات گذشته ای نزدیک مثه دیروزو حتی امروز اعم از رفتارو حرفای آدما بیرون اومد چیکار باید کرد؟ به شدت نیاز دارم متمرکز باشم رو درسم تا باسرعت پیش برم اما این مسءله نمیذاره
برای تمرکز کردن چندین تا روش پیشنهاد میدم امیدوارم به دردتون بخوره
اولیش روش کِش هست
یک کش کوچیک رو دور دستتون ببندید و هر زمانی که فکری به سراغتون اومد کش رو یک بار بکشید و رها کنید و به خودتون یاد آوری کنید که باید روی کار اصلی تمرکز کنید شاید مسخره به نظر برسه اما کار آمده!
دومیش نوشتن : یک ورقه کوچولو بذارید بغل دستتون و روش تمامی افکاری که به ذهنتون میرسه رو بنویسید و بعد از اتمام درستون یا زمان استراحت بهشون فکر کنید
سومیش شمردنه ، هر وقت هر فکری اومد سریع از 5 تا 1 بر عکس میشمرید و به کار اصلی تمرکز کنید
به نقل از بره ناقلا :من یه حس عجیبی تو همه خوابام دارم از همون بچگیم،
اولا که تقربا همیشه تو خواب میدونم خوابه و اگر اتفاق بدی بیفته میگم جدیش نگیر خوابه، همیشه ام انگار ذهن منه که کل محیط رو ازش خبر داره ودانای کله، یعنی تو بدن خودمم ولی همه جا روحم هست و همبستگی داره.
بعد ولی حسش حس قشنگی نیست حسم مثل وقتیه که توی یه محیط غریب و جدید و نا اشنا باشی، و از گم شدن بترسی، نه که تو خواب بترسما، بلکه حسش رو میگم شبیه اونه، حس عدم امنیت ،حسش یه جوریه دیگه
بعدم خیلی کم پیش میاد خواب فانتزی و خوب ببینم،
چی کار کنم?
به نقل از بره ناقلا :نه ندیدم، ولی از این تیپ خوابا زیاد میبینم بعد مشکل دیگه اینه مثلا یه محیط های تعریف شده ای هست مثلا برای چند ماه متوالی توی یه محیط خاص ، 5،6تا خواب میبینم که بعد خوابمم یادمه، احتمالا خیلی بیشتر از این حرفاست و یادم نیست دقیق.
محیطهایی که تو بیداری ندیدمشون ولی فک کن شما هر شب تا میخوابم اونجام
قشنگم خبر دارم این خوایه، مثلا حالت بختک گرفتگی رو که دارم خیلی عادی به خودم میگم صبر کن ، فلج عضلانی تموم میشه الان.
کلا خوابای عجیب غریبم زیاد میبینم گاهی خوابمو برای بقیه تعریف میکنم میگن در حد یه رمان ایده داره
مثلا یه بار خوابم این جوری بود که از یه منطقه خاصی که میگذشتیم میوفتادیم توی یه چاله مانندی که نمیدونم چه جوری بگم، زمینی که از بیرون 1000متر بود و شبیه مخروبه و خیلی عادی بود داخلش گم میشدی میشد اندازه یه سرزمین و افراد داخلش خبر داشتن چنین چیزیه و برای بیرون اومدن ازش کلی باید راه میرفتی و تموم نمیشد و کلی مرحله ایست بازرسی اتاقک مانند داشت کلی رشوه دادیم که کارمون رو راه بندازن در همه لحظات تعلیق بود و همه لحظات کند. ، بعد ادمایی ایست بازرسی رو داشتن که از قدیم میشناختم ولی دید خوبی بهشون نداشتم، اخرم به مرز بین اونجا و بیرون که میرسیدی سوار یک ماشین وانت میکردن افراد رو و میومدن تا اون قسمت رو رد کنن یه جورایی دقیق نمیفهمیدی چه جوری اومدی بیرون، از بیرون ام اونجا خیلی عادی بود تا وارد میشدی ولی پدرت در میومد و همه چی کند و همه جا بزرگ و مسافت ها طولانی و همین طور که یک متر اولش می شد صد متر، اون وسط هام بیشتر کش میومد و اصلا چیزایی بود که از بیرون دیده نمیشد و همون طور که گفتم یه سرزمین دیگه بود و کلی زمین کشاورزی مانند و بکر،،
با توجه به دو تا نقل قول بالا من نظرم رو بگم
احساس عدم امنیت وقتی توی تمامی خواب ها از کودکی تا الان حس بشه میتونه از یک ضربه ی روحی توی کودکی سرچشمه بگیره مثلاً گم شدن توی یک محیط بزرگ و ترسیدن از این که برای همیشه حامی هاتون رو از دست بدید ، یا یک چیزی شبیه به این ...
دانای کل بودن چیز عادی توی خواب ها هست ، چون خواب رو تا حدود زیادی ذهن ما میسازه و خوب روش تسلط هم داره و میشه گفت احساس دانای کل طبیعیه...
اما محیط های مشابهی که وصفشون کردید ، میتونه تلفیقی از چند محیط یا احساس باشه ، مثلاً این که در چاله ای بزرگ افتادید که برای خروج باید تلاش زیادی بکنید ممکنه سرمنشاعش مثلاً این باشه که احساس گرفتاری توی یک شرایط رو میکنید
در کل میتونم بگم شما انسان حساسی هستید و احساسات نسبتاً پایداری دارید و روی خودتون هم تسلط خوبی دارید
اگر میتونید سعی کنید یوگا کار کنید تاثیر خیلی خوبی داره روی بهبود خواب
+ ویژگی هایی که دارید بسیار بسیار خوبه برای زندگی