مشاوره روان‌شناسی

میعاد

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
825
امتیاز
4,573
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
نیشابور-اهواز
دانشگاه
صنعت نفت
رشته دانشگاه
مهندسی نفت
پاسخ : مشاوره

به نقل از Ariou :
اقا من موقع درس خوندن بیدلیل اضطراب میگیرم.درحالیکه که اگه درس نخونم اصلا اینجوری نمیشم.چیکار کنم اعصابی برام نمونده!

به این دلیله که به درس خوندن فکر نمیکنی به اینده درس خوندن فکر میکنی.به کنکور به دانشگاه به رشته به اینده و...و مسلمن وقتی درس نمیخونی دیگه این تفکرات نمیان سراغت.به نظر من سعی کن هر موقع که میخای شرو کنی به درس خوندن با یه درسی شرو کنی که بهش علاقه داری و خیلی رون و راحت میتونی بخونیش.مثلن در مورد خود من این درس شیمی بود.این قدر به این درس علاقه داشتم که وقتی شیمی میخوندم فقط حواسم به درسم بود و گذرزمان رو هم حس نمیکردم.
در ضمن حتمن پیشنهاد میکنم ی برنامه کلی برا زندگیتو.ن داشته باشین.
اقای سهراب سلیمانف همشهریه من هستن که دارن دوره دکتری رو تو امریکا در رشته MBAمیگذرونن.یه جلسه داش برامون حرف میزد این جملش یادم مونده:
من 10 سال پیش میدونسم 10 سال دیگه همین شرایطی رو دارم که الان دارم.

یه برنامه کلیبرای ایندتون واقعن به شما ارامش میده.نه با جزییات چون نمیشه و امکانش هم نیس که با جزییات باشه.سعی کنید به خودتون اسون بگیرید.خیلی سطح بالا اینده تون رو نسازید.
برای مثال بگم،من از همون راهنمایی به رشته نفت علاقه داشتم.و دوران دبیرستان کاملن به این نتیجه رسیده بودم که باید مهندسی نفت بخونم واینده من با این رشته رقم میخوره و رفتم دنبالش و خوشبختانه بهش رسیدم.
من فکر میکنم شما وقتی درس میخونی ناخود اگاه ایندت میاد تو ذهنت.این ک چی میشه چ اتفاقی میفته نتیجه چی خواهد بود؟اصلن نیتجه ای هس یا نه؟
و مطمئن باش این تفرکرات برا ورود به ذهنت هیچ موقع اجازه نمیگیرن.پس باید خودتو باهشون وفق بدی.
 

happiestchemist

ملکه ی شیشه ای
ارسال‌ها
2,802
امتیاز
9,194
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
4d
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
دارم.
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : مشاوره

یه ورق بذار کنار دستت فکرای مزاحم که اومد لیستشونو بنویس بعد به خودت بگو بعد 1 ساعت درس خوندم در موردشون فکر مبکنم..
ذهنت رو شرطی کن..یه اهنگ که دوست داری رو گوش بده از وسطش شروع کن به درس خوندن..بعد چند دقیقه موزیک رو قطع کن و ادامه درسو بخون بعد چند روز یه اهنگ که گوش بدی حوصله درس خوندن همراهم میاد..
 

mohamad amin

کاربر جدید
ارسال‌ها
1
امتیاز
1
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی 1 تهران
شهر
تهران
پاسخ : مشاوره

به نقل از ●Sogand● :
سلام..
من یه مدت هست که خیلی حساس شدم.کوچکترین مسئله ای باعث میشه گریه کنم.!!
از همه بد تر اینکه انگیزه و شور نشاط قبلیمُ ندارم.
خیلی نا امیدم..
حسای خیلی بدی دارم.تازه تو اعتقادی هم گفتم.نمازمُ هم نمیخونم
کلا انگار انرژی ندارم..خستم همیشه..
چه کنم من؟؟

العان میگین:اوهو!!چه خبرتِ!!:(

این علائمی که میگید بیشتر شبیه به عاشقاست
شرمنده میشه بپرسم تا به حال عاشق شدید یا نه؟؟؟؟
 

Al McJoseph

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
128
امتیاز
433
نام مرکز سمپاد
حليـ2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط مرحله يك شيمي! همين :|
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
زیست شناسی
پاسخ : مشاوره

پاك شه...
 

amparisay

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
928
امتیاز
4,431
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1386
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
علم و صنعت
رشته دانشگاه
برق
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : مشاوره

به نقل از Empty :
سلام من يه مشكلي دارم ولي لازمه يه چيزاييرو قبلش بگم:
١. من به خدا و فراطبيعت اعتقادي ندارم ( موضوع بحثم هم نيس پس لطفا چيزي در اين مورد نپرسيد)
٢.قبل از اتفاقي كه قراره بگم من كاملا تنهابودم و مشكلي هم نداشتم باهاش و ندارم... پس فكر نكنيد براي فرار از اون دستبه اينكار زدم
خوب داستان اينه كه يكي از دوستام كه تقريبا با هم صميمي بوديم يه دوستِ دختر داشت كه ميدونسم رابطشون عاشقانه است و هر دوتا خيلي همو دوست دارن بر اثر يه اتفاق كاملا اتفاقي ديدمش و عاشق اون دختر شدم (ديوانه وار و بدونيد اين عشق اصن مربوط به ريخت و قيافه و اينا نيس عاشق منش اون شدم و خواستم كاملا اخلاقي با اًن دوستم مبارزه كنم و توجه و علاقه اون دخترو به خودم جلب كنم چون اون نيروي عشق من پوچ گرا و اتئيست و زنده كرده بود و اميد به زندگيمو وحشتناك افزود... تا اين كه يه اتفاقي افتاد و من كه كاملا برون ريزم هر چي تو دلم بود به اون دختر گفتم و اونم كاملا منطقي عمل كرد ( همين خوب بودنش ديوونم كرد) ولي گفت به هيچ وجه از دوستم نميكذره و همونطور كه من عاشق اونم اونم عاشق دوستمه اين شد كه خواستم فراموشش كنم نتونستم و هر كاري كردم نتونستم با اين موضوع كه منو نميخاد كنار بيام... و ديگه از اين موضوع خسته شدم و اين حسو دارم كه هيشكي منو تو اين دنيا نميخاد... هيشكي... پس قصد خود كشي دارمو كاملا جديم ... ميخواستم بدونم اگه جاي من بوديد چي كار ميكرديد؟ و به نظرتون كاري هست كه بتونم انجام بدم؟و اينو بگم دليل نميشه چون خدارو قبول ندارم اخلاق هم قبول ندارم و كاملا اخلاق گرا هستم پس فكر ناجور نكنيد...و خواهشا كمكم كنيد...
این اتفاقا توی سن شما طبیعیه. این رو بدون که اگه فکر می کنی کسی رو می خوای پیدا کردی، این خیلی خوبه، یعنی می دونی که چی می خوای! :) مطمئن باش اگر صبر کنی اتفاقات بهتری توی زندگیت می افته. به همون نسبت که صبر می کنی، گزینۀ مناسب تری رو خواهی یافت. :)
 

Al McJoseph

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
128
امتیاز
433
نام مرکز سمپاد
حليـ2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط مرحله يك شيمي! همين :|
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
زیست شناسی
پاسخ : مشاوره
 

amparisay

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
928
امتیاز
4,431
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1386
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
علم و صنعت
رشته دانشگاه
برق
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : مشاوره

 

Al McJoseph

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
128
امتیاز
433
نام مرکز سمپاد
حليـ2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط مرحله يك شيمي! همين :|
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
زیست شناسی
پاسخ : مشاوره

.
 
آخرین ویرایش:

Liese

کاربر.
ارسال‌ها
885
امتیاز
4,451
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
بندرعباس
سال فارغ التحصیلی
97
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : مشاوره

چن وقتیه خیلی زود عصبی میشم خیلی زود دلخور خیلی زودم پشیمون....
اگه پای نت بشینم اونم سمپادیا اصا نمیتونم پاشم واقعا نمیدونم چیکار کنم ولی به همه درسام میرسم طوری نیس که عقب بمونم..... :rolleyes:
 

amparisay

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
928
امتیاز
4,431
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1386
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
علم و صنعت
رشته دانشگاه
برق
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : مشاوره

به نقل از Empty :
١.منظورتو از توهم نميفهمم!!! ( آدم براي توهم تب نميكنه) ٢.چرا اشتباه؟ به نظرم عشق منجي ادما و بهترين اتفاق زندگي هر شخصه كه از شانس گند من اينجوري شد واسه من.... :(( ~X(
نه آقااا! :)) این حرفا رو بریز دور. تو تب کردی، من برای این مسائلی که میگی، دست به خودکشی زدم واقعا! :) الان می فهمم اون موقع چقدر فکرم اشتباه بوده و مسائل رو اشتباه می دیدم...
اینی که میگی عشق نیست، جنونه.
یه سوال! این آدم رو برای چی می خوای؟ می خوای زنت بشه؟ می خوای باهاش صحبت کنی؟ می خوای رابطۀ جنسی داشته باشی؟ می خوای نگاش کنی؟ می خوای چه اتفاقی بیفته؟ یعنی وقتی باهاش صحبت می کردی که مثلا من دوست دارم، انتظار داشتی بگه اوکی منم تو رو دوست دارم، بعدش با دوستت به هم بزنه و با تو چه رابطه ای رو شروع کنه؟ دقیقا بگو هدفت چیه. می دونی که راست گویی هم خیلی مهمه!
و دوم بگو عاشق چی این آدم شدی دقیقا؟! عاشق قیافه؟ هیکل؟ طرز حرف زدن؟ نگاه؟ رفتار؟ دقیقا چی؟ دقیقا فکر می کنی چه چیزی دیدی که فک می کنی عاشق شدی؟
 

1tA

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
670
امتیاز
4,592
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1397
پاسخ : مشاوره

عـاقا من قبلا یه آدمی بودم، که خیلی واسه همه‌چی ذووق می‌کردم، خیلی احساسات ـمو بروز می‌دادم. ولی الان قشنگ "هیچ" عکس العملی به چیزی نشون نمیدم، بعد کاملا با همه‌چی خیلی بدون ِ احساس برخورد می‌کنم. با اینکه هنوز همون‌قدر ته ِ دلم احساساتی می‌شم. ینی فقط نمی‌تونم ابرازشون کنم.
بعدم یه چیز دیگه، خیلی مغرور شدم. در این حد که مثن زورم میاد یه کارایی رو بکنم که قبلا می‌کردم.
چی کار کنم حالا ؟ خیلی ـم خودم اذیت می‌شم ـا، ولی درست بشو نیستم. :-<

العان واقعن کسی می‌دونه مثن چی‌کار باید کرد؟ من اولین پست ـمو دادم اینجا ـا. نا امیدم نکنید. :-"
تشکر. :-"
 
ارسال‌ها
666
امتیاز
4,687
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
دانشکده‌ی هنر و معماری تهران مرکز
رشته دانشگاه
ادبیات نمایشی
پاسخ : مشاوره

به نقل از 1tA ! :D :
عـاقا من قبلا یه آدمی بودم، که خیلی واسه همه‌چی ذووق می‌کردم، خیلی احساسات ـمو بروز می‌دادم. ولی الان قشنگ "هیچ" عکس العملی به چیزی نشون نمیدم، بعد کاملا با همه‌چی خیلی بدون ِ احساس برخورد می‌کنم. با اینکه هنوز همون‌قدر ته ِ دلم احساساتی می‌شم. ینی فقط نمی‌تونم ابرازشون کنم.
بعدم یه چیز دیگه، خیلی مغرور شدم. در این حد که مثن زورم میاد یه کارایی رو بکنم که قبلا می‌کردم.
چی کار کنم حالا ؟ خیلی ـم خودم اذیت می‌شم ـا، ولی درست بشو نیستم. :-<

العان واقعن کسی می‌دونه مثن چی‌کار باید کرد؟ من اولین پست ـمو دادم اینجا ـا. نا امیدم نکنید. :-"
تشکر. :-"

توی ِ یه برهه ی زمانی بعضیا این جوری میشن ، خودمم همین جوری شدم . به نظرم ربط به بلوغ و بزرگ شدن داره ! :-"
سعی کن جوری بشی که خودت از خودت راضی باشی . :]
 
  • لایک
امتیازات: 1tA

1tA

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
670
امتیاز
4,592
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1397
پاسخ : مشاوره

به نقل از میتـرا .. :
توی ِ یه برهه ی زمانی بعضیا این جوری میشن ، خودمم همین جوری شدم . به نظرم ربط به بلوغ و بزرگ شدن داره ! :-"
سعی کن جوری بشی که خودت از خودت راضی باشی . :]

آخه می‌دونی مشکلم چیه؟ که من از این حالت ِ خودم بدم نمیاد، این ناراحت ـم می‌کنه که دارم از تک تک ِ دوستام دور می‌شم، و این که دوستام نمی‌تونن این تغییرم ـو قبول کنن. این که بقیه چی فک می‌کنن راجع بم خیلی مهمه برام. برای همین دچار ِ دوگانگی شدم. :-"
 

fatima.hadadi

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
146
امتیاز
504
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
قم
رشته دانشگاه
فلسفه
پاسخ : مشاوره

من خیلی خجالتیم. روابط اجتماعیم هم خیلی ضعیفه.
وفتی با یه نفر حرف میزنم بعدش خیس عرق میشم. معمولا هم حرف کم میارم و نمیدونم چی بگم.
یه مشکل بزرگ دیگمم اینه که نمیدونم به کی بگم شما و به کی تو. بعضیا مسخرم میکنن و میگن که چرا ادا در میاری و اینقدر مودبانه حرف میزنی. میترسمم از اینکه ضمیر تو به کار ببرم و کسی ناراحت بشه...
کمکم کنین لطفا...
 

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : مشاوره

به نقل از سکوت خيس :
یه مشکل بزرگ دیگمم اینه که نمیدونم به کی بگم شما و به کی تو. بعضیا مسخرم میکنن و میگن که چرا ادا در میاری و اینقدر مودبانه حرف میزنی. میترسمم از اینکه ضمیر تو به کار ببرم و کسی ناراحت بشه...
اصولا اگه تو حرف زدن با دیگران خودت باشی و بدون قصد و غرض حرف بزنی کسی ناراحت نمیشه.یا بعد از یکی دو برخورد متوجه میشه که مدلت اینه.ولی اگه هر دفه یچور باشی فک میکنن ادا در میاری.
پیشنهاد :-" به همه ی هم سن ها و کوچکترا و یکی دوسال بزرگترا بگو تو.با فعل مفرد.اگه خیلی خودش مبادی آداب بود بگو شما و فعل مفرد :-" به بزرگ تر از اینا اگه صمیمیت و آشناییتی نداری جمع ببند. :D
 

sepi

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
93
امتیاز
174
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
Tehran
دانشگاه
تهران یا بهشتی!
پاسخ : مشاوره

من یه مدته ک نسبت به جیزای مخبلف خیلی کم ذوق می کنم و احساس می کنم از زندگی سیر شدم در حالی ک قبلا اصلا اینجوری نبودم، احساس می کنم هیچ چیزی نمی تونه خوشحالم کنه، انگیزه ام برا زندگی رو از دست دادم، درحالیکه قبلا هرکی اینو بهم می گفت نمی تونستم درکش کنم! افسرده ک نیستم!؟ :-<
 

amparisay

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
928
امتیاز
4,431
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1386
مدال المپیاد
ندارم
دانشگاه
علم و صنعت
رشته دانشگاه
برق
تلگرام
اینستاگرام
پاسخ : مشاوره

به نقل از Sepi :
من یه مدته ک نسبت به جیزای مخبلف خیلی کم ذوق می کنم و احساس می کنم از زندگی سیر شدم در حالی ک قبلا اصلا اینجوری نبودم، احساس می کنم هیچ چیزی نمی تونه خوشحالم کنه، انگیزه ام برا زندگی رو از دست دادم، درحالیکه قبلا هرکی اینو بهم می گفت نمی تونستم درکش کنم! افسرده ک نیستم!؟ :-<
تقریبا همه توی سن تو این حس رو تجربه می کنن. طبیعیه. سعی کن باهاش مقابله کنی. اما طبیعیه تا حدیش.
 
  • لایک
امتیازات: sepi
ارسال‌ها
376
امتیاز
4,992
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فــرزانگان ۳
شهر
طــهـران
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
علوم پزشکی البرز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : مشاوره

خواب یکی از بخش هایی که بهت آرامش میده ، ولی مال من متاسفانه آرامشم رو گرفته . در حدی که دیگه نمیخوام بخوابم :|

از بچگی خواب زیاد میدیدم ، مخصوصا خوابای چرت و پرت ، اما الان چند هفته ایه خیلی بیشتر میبینم . یعنی حتی اگر یه ساعت بعداز ظهر بخوابم هم خواب میبینم ، اونـم چه خوابای چرت و بدی . در حدی که نمیتونید تصورش هم بکنید . هرشب هم میبینم و تقریبا تمام طول شب . حتی اگر پاشم باز بخوابم هم ادامش رو میبینم :| .

خیلی سعی کردم به چیزای پراکنده قبل خواب فکر نکنم و کارای دیگه حتی ؛ اما نشد که نشد . این خوابا چون زیادم تکرار میشن تاثیر بدی توی زندگی و رفتارم گذاشتن :/

حالا اگر میشه کمکم کنید ؛ چیکار کنم واقعا ؟؟ :rolleyes:
 

جنا

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
978
امتیاز
3,946
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
تهران
پاسخ : مشاوره

با برخورد با آدمای جدید "خیلی" مشکل دارم. وقتی می‌خوام برم ببینم‌شون خیلی کول و اینا هستم در نظر خودم؛ کاملا هم می‌دونم که چی باید بگم. ولی وقتی می‌بینم‌شون ایـــــن‌قدر افتضاح‌بازی درمی‌آرم که مجبور می‎‌شم بعدا توی مسنجر عذرخواهی کنم ازشون. فقط هم با آدمای جدید مشکل دارم. همین که بشناسمشون دیگه حله.
چه کنم؟ :-<<
 
ارسال‌ها
376
امتیاز
4,992
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فــرزانگان ۳
شهر
طــهـران
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
علوم پزشکی البرز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : مشاوره

به نقل از Empty :
سلام من يه مشكلي دارم ولي لازمه يه چيزاييرو قبلش بگم:
١. من به خدا و فراطبيعت اعتقادي ندارم ( موضوع بحثم هم نيس پس لطفا چيزي در اين مورد نپرسيد)
٢.قبل از اتفاقي كه قراره بگم من كاملا تنهابودم و مشكلي هم نداشتم باهاش و ندارم... پس فكر نكنيد براي فرار از اون دستبه اينكار زدم
خوب داستان اينه كه يكي از دوستام كه تقريبا با هم صميمي بوديم يه دوستِ دختر داشت كه ميدونسم رابطشون عاشقانه است و هر دوتا خيلي همو دوست دارن بر اثر يه اتفاق كاملا اتفاقي ديدمش و عاشق اون دختر شدم (ديوانه وار و بدونيد اين عشق اصن مربوط به ريخت و قيافه و اينا نيس عاشق منش اون شدم و خواستم كاملا اخلاقي با اًن دوستم مبارزه كنم و توجه و علاقه اون دخترو به خودم جلب كنم چون اون نيروي عشق من پوچ گرا و اتئيست و زنده كرده بود و اميد به زندگيمو وحشتناك افزود... تا اين كه يه اتفاقي افتاد و من كه كاملا برون ريزم هر چي تو دلم بود به اون دختر گفتم و اونم كاملا منطقي عمل كرد ( همين خوب بودنش ديوونم كرد) ولي گفت به هيچ وجه از دوستم نميكذره و همونطور كه من عاشق اونم اونم عاشق دوستمه اين شد كه خواستم فراموشش كنم نتونستم و هر كاري كردم نتونستم با اين موضوع كه منو نميخاد كنار بيام... و ديگه از اين موضوع خسته شدم و اين حسو دارم كه هيشكي منو تو اين دنيا نميخاد... هيشكي... پس قصد خود كشي دارمو كاملا جديم ... ميخواستم بدونم اگه جاي من بوديد چي كار ميكرديد؟ و به نظرتون كاري هست كه بتونم انجام بدم؟و اينو بگم دليل نميشه چون خدارو قبول ندارم اخلاق هم قبول ندارم و كاملا اخلاق گرا هستم پس فكر ناجور نكنيد...و خواهشا كمكم كنيد...

ببین یه چیزی هم هست . جدا از اینکه میگی خیلی دوستش داری و بدون اون نمیتونی . تو داری میگی که اون دختر عاشقه . و دوستت هم عاشق اون دختر . پس اگر به این فکر باشی که بخوای اون دختر رو به سمت خودت بکشونی ، نشون دهنده ی خودخواهیته . آدمی که واقـعا عاشقه ، صرفا عشقش رو برای خودش نمیخواد . تو اگر فکر میکنی دختره عاشق دوستته و خوشبختند ، پس نباید اونو به راه خودت بیاری . این رو حواست باشه .
 
بالا