• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاکنوشته ها ....(دفتر شعر های من)

  • شروع کننده موضوع h.f
  • تاریخ شروع

h.f

جــــــــــــلاد لـــــاغر :>
ارسال‌ها
863
امتیاز
4,768
نام مرکز سمپاد
F1 TEH
شهر
چه فرقی میکنه کجای دنیام
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
شهید بهشتی
شب فرا میرسد
تاریک
ساکت
بی پروا
چه غنچه ها ک در شب میشکفند
اما !
آنها خبر ندارند
فردا که صبح
با آواز بلبل ها و دخشش آفتاب
فرا میرسد
آنها دیگر زنده نخواهند بود
در این هوای سرد
این هوای سوزناک
آنها دیگر زنده نخواهند بود
خواهند پژمرد
خواهند پژمرد
و تنها یادی که در خاطرشان خواهد ماند
سیاهی شب و خاموشی ستاره هاست
سیاهی شب و خاموشی ستاره ها
 
پاسخ : شعر های من

خوبه!آورین! :D

فقط یکم خلاقیت بیشتر! :)
 
پاسخ : شعر های من

خوبه....ساده وقشنگه ولی همونطورکه انجل گفت یه کم خلاقانه تربنویسی تاثیرش بیشترمیشه....
ولی من سادگیشودوست داشتم,میتونم تجسمش کنم....ادامه بده.....موفق باشی. :)
 
پاسخ : شعر های من

خب راستش این اولین شعر رسمییه که نوشتم !
 
پاسخ : شعر های من

چون تازه شعر رسمی مینویسی میگم صرفا :-" که بعدا مثه من اذیت نشی ;;)

برای اینکه مفهوم رو بهتر منتقل کنی (همراه با احساسات و همینطور اگه دوس داری همون طوری خونده بشه شعرت که خودت میخونی!) توی سطر ها نوشته هاتو جلو عقب بذار :-"

ببین مثلا این رو
به نقل از h.f :
شب فرا میرسد
تاریک
ساکت
بی پروا
چه غنچه ها ک در شب میشکفند
اما !
آنها خبر ندارند
فردا که صبح
با آواز بلبل ها و درخشش آفتاب
فرا میرسد...

میشه اینطوری هم نوشت:

شب فرا میرسد
تاریک
ساکت
بی پروا
چه غنچه ها ک در شب میشکفند
اما !
آنها خبر ندارند
فردا که صبح
با آواز بلبل ها و درخشش آفتاب
فرا میرسد

اینجوری شعر به نظرم انعطاف پیدا میکنه.تو خوانشش راحت تره آدم. بعد این "فردا که صبح " که جاش درست نیست. میشه بهتر چیدش

موفق باشی (;
 
پاسخ : شعر های من

تصمیم گرفتم یکی دیگه از شعرامو بنویسم !!!


تو می روی ....
من می مانم و رد پایی از تو

روی شن های داغ ساحل

و نگاهی خیره
به سایه ای که از من دور می شود
تو می روی ....
و من می مانم و چشمانی که به راهت
کور می شود
کی باز خواهی گشت ؟
تا دوباره این تلاطم بی امان دریا
از سر گیر آرامش را .
 
پاسخ : شعر های من

اولی حرفی واسه گفتن نداشت خیلی کلیشه ای با یه تشبیه ساده
دومی خیلی بهتر بود
اصالت داشت تا حدودی
فقط این تیکه شو یه جا دیگه دیدم یادم نیست کجا ولی تصویر همونه:
و من می مانم و چشمانی که به راهت
کور می شود
تو این قسمت رو جمله ی دوم کار جالبی که کردی اینه که نبردیش خط بعد:
تو می روی ....
من می مانم و رد پایی از تو

اینجام نقطه ی توجه رو از خود شخص به سایش بردی که جالب بود:
و نگاهی خیره
به سایه ای که از من دور می شود

ی ایراد بنی اسرائیلی هم بگیرم :
کل شعر چه ربطی به ساحل داره؟مثلا چرا نگفتی روی کف آسفالت به جای شن های ساحل
یا مثلا شن های صحرا،مبل خونه،هر چی...
دلیلش چی بوده؟
 
پاسخ : شعر های من

خیلی ممنون از نظری که دادید !!! جواب ایراد بنی اسرائیلی رو میگم : ساحل بود چون هم تلاطم دریا رو توش آورده بودم و هم اینکه نشان از یه اتفاقی داشت که لب آبه !!! و این که رد پا روی آسفالت فک نکنم ب جا بمونه :D
 
پاسخ : شعر های من

باز كن پنجره ها را

باز كن پنجره ها را در سكوت فريادهايم در اوج بي كسي ام
تا ببيني صداي چكاوك هاي دل كه قلبت را نشانه رفته اند
تا بفهمي جشن تولدي كه گرفته است كوير براي بهار
تا بشنوي حنجره ها را
باز كن پنجره ها را
تا ببيني نام خود را بر دلم در روزگار
تا ببيني رنگ خود را زير پلك حوض آب
شبنم نور از آن مي چكد و عنصر خاك از آن مي جوشد.
باز كن پنجره ها را
در شرار
تا بتابد نور خورشيد وجود
بر زمين تنگ و تار
باز كن پنجره ها را
تا بفهمي معجزه ي گل هاي سرد
تا ببيني زمزمه ي باران را
كه مي كشد تصويري از تو
روي كوه انتظار
و ماه از آن منعكس مي شود.
باز كن پنجره ها را...
خاك جان يافته است متولد شده است تو چرا سنگ شدي تو چرا اين همه بي رنگ شدي!!!!
جوهر قلبم هر روز سوي تو پر مي زند باز كن پنجره ها را تا تو را رنگ كند چون بي قرار
باز كن پنجره ها را............
 
پاسخ : شعر های من

ببین اینجا هرکس یه چیزی مثه دفتر شعر داره که شعراشو تو اون مینویسه !!!! اینجا هم یه جورایی دفتر شعر منه !!!
 
پاسخ : خالی مثل ....(دفتر شعر های من)

این شعرم یه چندوقتی بانگم بود :

و تو یک روز از راه میرسی

با کوله باری از امید و خاطره
و در آن روز
من خاک شانه هایت را برمیدارم

تا سنگینی آنها شانه هایت را خمیده نکند

و تو یک روز از راه میرسی .......
 
پاسخ : خالی مثل ....(دفتر شعر های من)

قشنگن.....
 
پاسخ : خالی مثل ....(دفتر شعر های من)

مرسی ... x:
 
پاسخ : خالی مثل ....(شاعرانه ها من )

اینم شعر بعدی (خواهشا نظر بدین روشون ....) :

در اتاق کوچکم
قالی ای دارم من
قالی ای پر ز نقش و پر ز نگار
دو سرش آبی رنگ
رنگ دریای خزر

شمال قالی من
نقش یک کوه بلند
خودنمایی می کند
نقش یک رود که از کوه جاری شده است
قالی ای دارم من
پر زنقش است و نگار
مغرب قالی من
رنگ کوه است و غرور
رنگ سبز جنگلهای پرشور

قالی ای دارم من
پر ز نقش است و نگار
مشرق قالی من
همه جا بوی خدا پیچیده
مشرق قالی من...بوی خاک لوت را می آورد
قالی ای دارم من
پر ز نقش است و نگار
قلب این قالی من
همچنان در قفس سرد و سیاه
می تپد
قلب این قالی من
با این حال ..... بوی عشق میدهد،بوی صفا،بوی مهر آدمای باوفا





من خودم این شعر رو خیلی دوست دارم و فک میکنم توی این شعرم یه حس دیگه ای هست ....یه حس متفاوت :)
 
پاسخ : خالی مثل ....(دفتر شعر های من)

:-?

نمیتونستم خوب بخونمش. شایدم من بد خوندم البته :D
مثلا " قالی ای " یجوری ِ خوندنش :د
البته نمیدونمم که چی میتونه جاشو بگیره :-?

من قبلیا رو بیشتر دوست داشتم! :D
ولی خب نظر شاعرش مهمتره :D
 
پاسخ : خالی مثل ....(دفتر شعر های من)

به نقل از F@temeh :
:-?

نمیتونستم خوب بخونمش. شایدم من بد خوندم البته :D
مثلا " قالی ای " یجوری ِ خوندنش :د
البته نمیدونمم که چی میتونه جاشو بگیره :-?

من قبلیا رو بیشتر دوست داشتم! :D
ولی خب نظر شاعرش مهمتره :D
خودم میخونمش و فایل صوتیشو میذارم !!!
منظور از قالی ای "qaliE" هست :)
 
پاسخ : خالی مثل ....(دفتر شعر های من)

آره میشه خوندش ولی خوندنش یه ذره بدفُرم نیست؟ :-??
قالی ای؟
 
پاسخ : خالی مثل ....(دفتر شعر های من)

من هم از شعر های قبل بیشتر خوشم اومد.
یکی از مواردی که توی ذوق میزنه تو این شعر آوردن شکل شکسته "از" هست در" پر ز نقش و پر ز نگار" در حالی که حتی فعل ها رو کامل آوردی مثل جاری شده است ... می آورد...

سطر آخر "آدما "آوردنش درست نیس

یا مثلا قالی ای دارم من
خوندنش یکم گیر داره و گذاشتن کلمات کناره هم فقط به خار درست شدن وزن شعر هست

در کل:
ایده ی خوبی داره
بعضی عبارت ها خوبه مثله:
دو سرش آبی رنگ
رنگ دریای خزر
و یا
مشرق قالی من
همه جا بوی خدا پیچیده
ساده اند ولی جالب...
به هر حال منتظر کارهای بهتر و قوی ترت هستم (;
موفق باشی ;;)
 
پاسخ : خالی مثل ....(دفتر شعر های من)

شعرای ساده این
 
پاسخ : خالی مثل ....(دفتر شعر های من)

خدایا...!
ماکجاییم ؟
سرد است
طاقت نداریم
تاریک است و راهی نمیبینیم
خدایا...!
کجایی؟
بیا !
اگر تو باشی
شبهایمان ،روز میشود
خدایا بیا !
اگر بیایی
غروبهایمان طلوع میشود
زمستان هایمان، بهار
ما اینجاییم ب انتظار
خدایا بیا !
دهانمان را بسته اند
اگر بیایی
فریاد میزنیم
فریاد میزنیم
خدایا!
چشمانمان در این تاریکی کور میشود
خدایا بیا !
بیا و دستانم را بگیر
شاید من اولی کسی باشم که
در این تاریکی نوری میبیند ...
 
Back
بالا