پاسخ : همشهری داستان
یادداشت سردبیر عالی
"تابستان جان است" عااااااااااالی
ینی اون تضاد رو قشنگ تصویر کرده بود
"چند روایت معتبر از ماست و خیار" خوب :)
"چرا روستانشین ام" آخرش رو واقعا درک نکردم
"روز تولدن آمده و رفته است" واقعا عالی بود
و صد البته خیلی عمیق و
"دعوت به ناهار" اٍی،خوب :) و
"برخورد کوتاه" خوب و
"فرانک رو بپّا" آخرش رو خیلی دوس داشتم،خیلی جالب تموم شد
"غشا نازک" رو صادقانه بگم درک نکردم
"فانوس دریایی" رو خیلی دوس داشتم
"آن سه نفر" رو اصلا دوس نداشتم،بهتر بگم اصلا درک نکردم
برای اولین بار بود که قسمت متون کهنش رو میخوندم،ولی به دلم نشست خوب بود
"گوهرخضر" اٍی،خوشم اومد :) مفهومی که منتقل میکرد یه چیزی تو همون مایه های "خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی" و وابسته بودن همه چیز به قسمت و تقدیر
"نه دانگ پایتخت" هم خوب بود،بازم از خدمات امیر ،نثرشم خیلی خوب بود
"صفات اکسیژن و هیدروژن" خوب بود،جالب بود
"کدٍآبی" عالی بود
و
"شهر طویل" هم خوب بود
"پوشال" واقعا عاااااااااااااااااالی بود
"همین؟" عالی بود
مثه همیشه خرده روایت های زن و شوهری
"به جای دانشگاه رفتم جنگ" هم خیلی خوب بود،جالب بود
و اما پایان خوش
"جهان نوشتار"رو درک نکردم
احتمالا چون نخوندم کتابه رو و ترقیبمم نکرد آنچنان که برم بخونم
"درهارا رنده کنید" هم خوب بود ولی کمی تا قسمتی لوس و کلیشه
"ذکر پدر آقای نویسنده" عااااااااااالی
حرف نداش و
"خط اضطراری" هم اٍی،خوب صرفا
قصه های خیابانی هم به نظرم کم کم داره از لوس بودن در میاد و به سمت هدف اصلیش میره
داستانهای دیدنی،"میم مثل ماه" هم دوس داشتم این دفه
جالب بود
همین!
بقیه رم هنوز نخوندم،ولی میخونم میام میگم درموردشون