همشهری داستان ^_^

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : همشهری داستان

×تو وبلاگشون که ندارن تا جایی که دیدم . خودم اسکن میکنم ، میذارم بعدا ً . :د

داستان برای بعدازظهرهای گرم مرداد

شماره‌ي مردادماه ماهنامه‌ي «داستان همشهری» منتشر شد.

بخش درباره زندگی با «تابستان چهارده سالگی» از هوشنگ گلمکانی آغاز می‌شود. در ادامه «سرمقاله اتفاقی» از جواد محقق، «صفحه 396» از احمد شاکری، «قلعه اسرارآمیز» از یاسر مالی و «سکه گمشده» از حسین سلیمانی، «از گردنم خوشم نمی‌آید» از نورا افرون و «حقایق کثیف» از مایکل پرنتی دیگر مطالب اين بخش را تشکیل می‌دهند.

داستان‌های این شماره عبارت‌اند از: «قوانین بازی» نوشته‌ي ایمی تن، «ما با هم دوست هستیم؟» نوشته‌ي علاء الاسوانی، «کافه خوآن» نوشته‌ي فریده فرجام، «مسافر» نوشته‌ي حامد حبیبی، «دختردایی ملاحت» نوشته‌ي محمد طلوعی و «آیدا نیست» نوشته‌ي سینا دادخواه.

روایت‌های داستانی به بهانه‌ي آغاز ماه رمضان به روایت‌هایی از حضور «قرآن» در متون کهن و تاریخ ایران اختصاص یافته است: «پنجاه درم سنگ مرکب» از فیه ما فیه مولانا، و «گزیده‌ای از داستان توَدُد» از هزار و یک شب. «پیمان‌نامه‌های پشت قرآن در عهد مشروطه» و چند ترجمه‌ي کهن از آیه‌ي «کلمه‌ي طیبه» به همراه مجموعه‌ای از «تایپوگرافی‌های حروف مقطعه».

بخش روایت‌های مستند با روایت حبیبه جعفریان از مکه آغاز می‌شود (یک مکان)، گزارشی تصویری از سفر تبلیغی در ماه رمضان (یک اتفاق)، خاطرات یک کارشناس کارخانه ریخته‌گری (یک شغل) و روایت‌های گوناگون نویسنده‌های مختلف از آموزش و آزمون رانندگی (یک تجربه) دیگر مطالب این بخش را تشکیل می‌دهند.

و درباره داستان با مطلب «نویسندگی و موقعیت بینابینی» آغاز می‌شود که جستاری است از جان برجر با ترجمه‌ي مرضیه نیرومند و مقدمه‌ي امیرپویان شیوا. «میز کار مترجم» مطلب دنباله‌داری است به قلم مجید اسلامی که از این شماره به مجله اضافه شده و کارگاهی مکتوب است برای مترجمین جوان. در دومین قسمت از سلسله مطالب «میز کار فیلمنامه‌نویس» نیز هادی مقدم‌دوست درباره‌ي «ایده‌پردازی برای ساخت شخصیت‌ها» نوشته است.

داستان همشهری مرداد ماه در276 صفحه منتشر شده است و مثل هر شماره با بخش پایان خوش به آخر می‌رسد.
راضی کننده به نظر میرسه . :]

×اینجا رو هم ببینید ؛ فهرست این شماره‌شه .

×سینا دادخواه نویسنده "یوسف آباد خیابان سی و سوم" نیست ؟ :-ال
 
  • لایک
امتیازات: N.M

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,362
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : همشهری داستان

علّاف شاخ و دم نداره.

شماره‌هاي پيش از تاريخ‌ :
[ چن تاشُ تو نت پيدا نكردم. حالا بعداً اسكن مي‌كنم جلدشونُ، مي‌ذارم.]

Ktb_4om.jpg


Ktb_5om.jpg


Ktb_6om.jpg


شماره‌هاي پس از تاريخ :

تير ۸۹
tir_89.jpg


مرداد ۸۹
mordad_89.jpg


شهريور ۸۹
shahrivar_89.jpg


مهر ۸۹
mehr_89.jpg


آبان ۸۹
Aban_89.jpg


آذر ۸۹
Azar_89.jpg


دي ۸۹
dey_89.jpg


بهمن ۸۹
bahman_89.jpg


اسفند ۸۹ و فروردين ۹۰
Esfand_89_Farvardin_90.jpg


ارديبهشت ۹۰
ordibehesht_90.jpg


خرداد ۹۰
Khordad_90.jpg


تير ۹۰
tir_90.jpg


مرداد ۹۰
mordad_90.jpg


شهريور ۹۰
5_shahrivar_90.jpg


مهر ۹۰
6_mehr_90.jpg


آبان ۹۰
7_aban_90.jpg


آذر ۹۰
8_azar_90.jpg


دي ۹۰
9_dey_90.jpg


بهمن ۹۰
10_bahman_90.jpg


اسفند ۹۰ و فروردين ۹۱
0099135.jpg


ارديبهشت ۹۱
12_ordibehesht_91.jpg


خرداد ۹۱
13_khordad_91.jpg


تير ۹۱
14_tir_91.jpg


مرداد ۹۱
15_mordad_91.jpg



+ علي: سايتش باز نمي‌شه. :دي
 

یلدا-ق

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,971
امتیاز
2,905
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
نجوم
پاسخ : همشهری داستان

خب من تقریبا تموم کردم داستانو
یادداشت سردبیر که مثل همیشه عالی بود
"تابستان چهارده سالگی" عالی بود،خیلی خوشم اومد
"سرمقاله اتفاقی"هم خوب بود فقط خوب
"صفحه 396" رو اصلا درک نکردم اصلا نفهمیدم :-??
"قلعه اسرار آمیز" عاااااااااالی /m\ (چرا اون تاریخ متفاوت ادبیات رو دیگه نمینویسه؟)
"سکه گمشده" هم واقعا عالی بود،خیلی باهاش ارتباط برقرار کردم 8->
"از گردنم خوشم نمی آید" :| :| :|
"حقائق کثیف" هم اِی خوب بود
"قوانین بازی" رو واقعا نفهمیدم :-??
"ما با هم دوستیم؟" :| :rolleyes: واقعا چرا اصن باید یه همچین داستانی رو چاپ کنن؟؟؟ :-? کلیشه و بی هدف :|
"کافه خوآن" هم اِی...ولی بازم نفهمیدم! :-??
"مسافر" رو هم باهاش ارتباط برقرار نکردم
"دختر دایی ملاحت" هم به نظرم خوب بود نثرش ولی اصلا نفهمیدم میخواد چی بگه! ینی چه هدفی رو دنبال میکرد و چه چیزی رو میخواس بگه اصن! ولی بازم میگم نثرش خیلی خوب بود
"آیدا نیست" :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :| :rolleyes: :rolleyes: :rolleyes: :rolleyes: :rolleyes: :rolleyes: :rolleyes: :rolleyes: :rolleyes: لازم نمیبینم اصن چیزی بگم :| (از اسم منم سو استفاده کرده بود تازه :-") واقعا نمیفهمم "چرا" همچین چیزی رو چاپ کردن :-??
"طریق" واقعا عالی بود /m\ عالی عالی عالی 8-> هیچ وقت همچین روایتی رو از مکه رفتن نشنیده بودم،فک میکنم واقعا این چیزی بود که همیشه میخواسم بشنوم ولی هیچ وقت هیچ کس بهش اشاره نکرده بود،عالی 8->
"کف دست ها بر خاک" عکساش میتونش بهتر باشه ولی نوشته هایی که زیر عکسا بودن واقعا خوب بودن
"خلوص روی" هم خیلی خوب بود و تاسف بار البته :-<
"تحت تعلیم" هم خیلی خوب بود،ینی بعضیاشون واقعا عالی بودن بعضیاشون خوب،درکل خیلی خوب :)
"مُرد" یا "درگذشت" یا "از دنیا رفت" هم خوب بود
"یه آدمی،چه آدمی" هم بد نبود،اون "چه آدمی" هاش بیشترشون خوب بود ولی بعضیاشون غیرقابل قبول [-(
"واژگونی واژگان" هم نفهمیدمش چون کتابه رو نخونده بودم و واقعا هم ترقیبم نکرد بخونمش
"قربان خان رسانه ای میشود" این دفه بهتر از قبلی بود
"نویسنده اتاق بغلی" هم خوب بود
"آناتومی ونداد" هم عالی بود ولی ارتباط اسمش رو با محتواش نفهمیدم :-??
"راهنمای استفاده از چراغ جادو" هم اِی،یه ذره لوس بود (:|
"قصه های خیابانی" لوس تر از همیشه :|
"شوت" بدک نبود (:|
+مسابقه مرداد ماه ش،عالیه :)) گوسفنده! :))
+این شماره رو خوندم احساس کردم خیلی نفهمم :| :-" حالا من نفهمم یا این شماره خیلی غیرقابل فهم بود؟
 
  • لایک
امتیازات: N.M

Billy the kid

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
694
امتیاز
2,658
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 | آموزشگاه هنری میدیا
شهر
تهران.
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
طراحی صنعتی
پاسخ : همشهری داستان

بسم الله...

هنوز خیلی چیز هاش مونده که نخوندم ولی "طریق " فوق العاده بود! فکر کنم یکی از بهترین چیز هایی بود که تا الآن خوندم... عالی بود!
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : همشهری داستان

تقریبا ً همه‌ش رو خوندم ؛ از "از گردنم خوشم نمی‌آید" خیلی خوشم اومد ؛ از "طریق" ؛ از جلدش (!) ؛ از "آناتومی ونداد" ؛ از اون بخش ترجمه ادبی ؛ و چیزهای دیگه که الان حضور ذهن ندارم :د آها ؛ "خلوص روی" رو هم دوست داشتم .
از "آیدا نیست" اصلا ً اصلا ً اصلا ً خوشم نیومد [از نویسنده "یوسف‌آباد خیابان سی‌وسوم" چی بهتر از این انتظار میره واقعا ً ؟ :rolleyes: ] ؛ از قصه های خیابانی :| ؛ کلا ً با اون ستون اول شخص راحت هم مشکل دارم . خیلی کلیشه‌ای و لوسه . "یه آدمی ، چه آدمی" رو هم درک نکردم - شاید به خاطر اینه که تند تند خوندم رد شدم ازش :-?? - .
بقیه هم الان یادم نیست راجع بهشون چی میخواستم بگم :د :-"
 

یلدا-ق

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,971
امتیاز
2,905
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
نجوم
پاسخ : همشهری داستان

به نقل از ارغوان اس. :
از "آیدا نیست" اصلا ً اصلا ً اصلا ً خوشم نیومد [از نویسنده "یوسف‌آباد خیابان سی‌وسوم" چی بهتر از این انتظار میره واقعا ً ؟ :rolleyes: ]
واقعا چرا باید داستان همچین چیزی رو چاپ کنه؟؟؟ :| برای اعتبارشون خوب نیس این داستانای سَبُک :| L-: (که توش از اسم منم سواستفاده شده)
به نقل از ارغوان اس. :
از قصه های خیابانی :| ؛ کلا ً با اون ستون اول شخص راحت هم مشکل دارم . خیلی کلیشه‌ای و لوسه .
این قصه های خیابانی که یه شماره میاد خوب بشه دوباره لووووووووس (:| :|
اول شخص راحت بد نیس فقط کلیشه ایه و نخ نماس یه ذره! :D
 

Billy the kid

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
694
امتیاز
2,658
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 | آموزشگاه هنری میدیا
شهر
تهران.
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
طراحی صنعتی
پاسخ : همشهری داستان

بسم الله...

من از "آیدا نیست" خیلی بدم نیومد... لحن ِ مبهم و تعریفی ش ( یعنی اینکه صرفا" تعریف می کرد) جالب بود...

یه سوال! چرا از " آیدا نیست" بدتون میاد تا این حد؟؟
و یه سوال ِ دیگه! قصه های خیابانی، چیز ِ جالبیه ها! تازه کلی هم مخاطب داره... خیلیا خوششون می آد...
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : همشهری داستان

به نقل از بیلی بچه...! :
بسم الله...

من از "آیدا نیست" خیلی بدم نیومد... لحن ِ مبهم و تعریفی ش ( یعنی اینکه صرفا" تعریف می کرد) جالب بود...

یه سوال! چرا از " آیدا نیست" بدتون میاد تا این حد؟؟
و یه سوال ِ دیگه! قصه های خیابانی، چیز ِ جالبیه ها! تازه کلی هم مخاطب داره... خیلیا خوششون می آد...
کلا ً لوس بود تا حدی . یعنی در حد ِ ه.د نبود که داستانی با این حد از لوسی ُ چاپ کنه به نظرم ! :-?? البته این نظر منفی‌ئی که نسبت بهش دارم میتونه ریشه در نفرتی باشه که از رمان ِ سینا دادخواه[nb]یوسف‌آباد ، خیابان سی‌وسوم[/nb] دارم . فاجعه بود این رمان ! و نظرم درباره "آیدا نیست" تا حدی تحت تاثیر نظرم درباره رمانش بود حقیقتا ً .

قصه های خیابانی . یه بار نرگس گفت ؛ پتانسیلش رو داره که چیز خوبی بشه ، ولی خوب بهش نپرداخته‌ن . به جای اینکه خوب بشه ، لوس و "نمکین" شده .
 

یلدا-ق

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,971
امتیاز
2,905
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
نجوم
پاسخ : همشهری داستان

به نقل از بیلی بچه...! :
بسم الله...

من از "آیدا نیست" خیلی بدم نیومد... لحن ِ مبهم و تعریفی ش ( یعنی اینکه صرفا" تعریف می کرد) جالب بود...

یه سوال! چرا از " آیدا نیست" بدتون میاد تا این حد؟؟
و یه سوال ِ دیگه! قصه های خیابانی، چیز ِ جالبیه ها! تازه کلی هم مخاطب داره... خیلیا خوششون می آد...
به خاطر اینکه هیچ ارتباط منطقی بین اجزای داستانش نیس! آقا یه نفر که عطر میفروخته بره برای کار در دوبی توی یه شرکت "نفت" هندی؟؟؟آخه چه ربطی دارن آخه؟؟؟ :rolleyes: حالا از این مشکلاتشم که بگذریم شخصیتاش بیش از حد تخیلی بودن،ینی به نظرتون کسی تو ایران میتونه این شکلی زندگی کنه؟؟؟ اصلا منطقی نیس
ببینید من از قصه های خیابانی بدم نمیاد،ینی وجودش خوبه ولی این طوری که داره پیش میره من چیزی به غیر از لوس بودن توش نمیبینم :rolleyes: آخه شما نیگا کنین بعضیاشون دیگه بیش از حد چرتن
به نقل از ارغوان اس. :
کلا ً لوس بود تا حدی . یعنی در حد ِ ه.د نبود که داستانی با این حد از لوسی ُ چاپ کنه به نظرم ! :-?? البته این نظر منفی‌ئی که نسبت بهش دارم میتونه ریشه در نفرتی باشه که از رمان ِ سینا دادخواه[nb]یوسف‌آباد ، خیابان سی‌وسوم[/nb] دارم . فاجعه بود این رمان ! و نظرم درباره "آیدا نیست" تا حدی تحت تاثیر نظرم درباره رمانش بود حقیقتا ً .

قصه های خیابانی . یه بار نرگس گفت ؛ پتانسیلش رو داره که چیز خوبی بشه ، ولی خوب بهش نپرداخته‌ن . به جای اینکه خوب بشه ، لوس و "نمکین" شده .
دقیقا در سطح "داستان" نبود ینی انتظارشو نداشتم اصن
نمیدونم چرا سعی دارن لوسش کنن به جای اینکه بذارن قشنگ مسیرشو طی کنه :-??
 

N.M

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,605
امتیاز
13,362
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک
شهر
تهران
مدال المپیاد
طلای دوره ۲۷ المپیاد ادبی
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
ادبیات فارسی
پاسخ : همشهری داستان

ايميلي كه اين بار براي من فرستاده شده، فايل جلد مجله رو تو يه فايل وردِ اتچ كرده فرستاده بود. هميشه عكس مي‌فرساد
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : همشهری داستان

من از اولش شروع نمی‌کنم به خوندن . لاش رو باز می‌کنم و هر چی اومد می‌خونم . :D در نتیجه خیلی پراکنده خوندم .
توی روایت‌ها "دست لرزه" رو خوندم . بسیار خوب ، راضی . "واقعه و واقعیت" رو هم دوست داشتم . "ماکارونی" رو هم اِی ، بدم نیومد . روایت چهارم رو نخوندم هنوز :D
داستان "هنوز شام نخورده بودند" رو فقط خوندم . خوب بود . یه جاییش می‌شینن فیلم "بابِل" رو می‌بینن [کارگردانش آلخاندرو گونزالس ایناریتو ئه] ؛ و من شیفته‌ی این فیلمم ؛ راضی . :-"
بخش روایت‌های داستانی رو هنوز شروع نکرده‌م .
از روایت‌های مستند "یک نفر" رو نخونده‌م ، "یک اتفاق" رو دوست داشتم بد نبود ، "یک تجربه" ها رو خیلی دوست داشتم ، و "یک شغل" رو خیلی خیلی دوست داشتم .
درباره‌ی داستان ها رو هم فقط میزکار مترجم و میزکار فیلم‌نامه‌نویس رو خوندم . مال هادی مقدم‌دوست عالی بود ! اون میزکار مترجم هم خوب بود .
پایان خوش رو هم فقط "هند و هلند" رو خوندم :] ، با داستانهای دیدنی . راضی راضی 8-> مخصوصا از اولی :-"

پ.ن. ماه قبل هم یادداشت سردبیر نداشت یا فقط این ماه نداشت ؟
 
  • لایک
امتیازات: N.M

Ham!D ShojaE

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
882
امتیاز
12,220
نام مرکز سمپاد
دبیرستان جابرابن‌حیان
شهر
تهران
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی آی‌تی
پاسخ : همشهری داستان

دیروز نسخه ِ ( نسخه میگن آیا !؟ :D ) شهریور داستان همشهری رو گرفتم ، این اولین بار بود که میگرفتمش در واقع .
خیلی جالب بود برام ، فک کنم "دست لرزه" بهترین چیزی بود که میتونست اولین ملاقاتِ من و همشهری داستان رو اینقدر عالی رقم بزنه ! :D
فعلا همون روایت دست لرزه رو خوندم فقط ، هرچند یه قسمت هاییش رو مجبور بودم بارها بخونم تا به طور کامل متوجه شم و تصویر سازی کنم . :-"
ولی عالی بود ، از این به بعد همیشه میگیرمش . >:D<

× ارغوان اس. : «شماره» می‌گن . :-"
~ حمید : واقعا ؟! #-o همون شماره‌ی شهریور 8->
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : همشهری داستان

هجدهمین شماره‌ی ماهنامه‌ی داستان همشهری سه‌شنبه 25اُم مهرماه، زودتر از موعد همیشگی منتشر شد.
بخش درباره زندگی با روایتی بلند به نام «جوش» از «چارلز بوکوفسکی» آغاز می‌شود و با «بهترین لحظه دنیا»، بریده‌ای از رمان «نیک هورنبی» با ترجمه‌ی «حمیدرضا صدر» ادامه می‌یابد. مطالب ایرانی این بخش به مناسبت نمایشگاه مطبوعات درباره‌ی روزنامه‌نگاری است: «هزار سالگی» از «فریدون صدیقی» و «من به بی سیم و زری مأنوسم» از «سیدعلی میرفتاح».
داستان‌های این شماره عبارت‌اند از: «کارولین» از «آصف سلطان‌زاده»، «روزنامه» از «مرجان فولادوند»، «کنارهٔ خاکی جاده» از «فاطمه سرکارپور»، «بلیت بخت‌آزمایی» اثر «آگوستین فرناندز پاز»، «قدیس شش‌لول بند» از «المور لئونارد» و داستان «تجربهٔ شخصی» نوشته‌ی «پیتر هو دیویس».
روایت‌های داستانی این شماره به حج اختصاص یافته است. گزیده‌ای از چند سفرنامه‌ی کهن که در آن شر‌حِ مخاطرات و ‌حال و هوای سفر حج در قرون ماضیه آمده است، وضعیت کشتی‌های حج در سفرنامه‌ی زائر هندی، مولوی جلال‌الدین حسین عظیم‌آبادی به انتخاب «رسول جعفریان»، خطر راهزنان در سفرنامه‌ی عبدالله قراگوزلو، گزیده‌ای از سفرنامه‌ی حج عصمت‌السلطنه، و نامه‌های میرزا هاشم طباطبایی از سفر حج، و آگهی سفر حج دریایی در نشریات قاجاری.
«خاطرات شغلی» یک داروخانه‌چی آغازگر روایت‌های مستند است. «برزخ» گزارشی تصویری است از گورستان ماشین‌های فرسوده. در بخش «یک تجربه» نیز نویسندگان و خوانندگان مجله از خرده‌جنایت‌های دوران کودکی خود نوشته‌اند.
درباره داستان با جستاری مفصل و خواندنی از «آرتور کریستال» با عنوان «شرلوک هولمز علیه اولیس» درباره‌ی خواندن رمان‌های پرفروش و عامه‌پسند آغاز می‌شود. در «میز کار مترجم»، «مجید اسلامی» درباره‌ی افزایش ظرفیت زبان از طریق استفاده از ترجمه‌های کهن بحث کرده و «هادی مقدم‌دوست» نیز در «میز کار فیلمنامه‌نویس» درباره‌ی مضمون‌یابی از طریق شخصیت‌ها نوشته است.
بخش پایان خوش هم دستخوش تغییرات تازه‌ای شده است. بخش پرطرفدار «خرده‌روایت‌های زن و شوهری» از این شماره در شکلی متفاوت آغاز شده است. «سانچوپانزا» عنوان صفحه‌ی ثابتی است به قلم یاسر مالی که قسمت اول آن درباره‌ی بازدید از نمایشگاه مطبوعات است. «دساتیر» فرهنگ خیالی کلمات، «قصه‌های شهر دیوانه» دیمیتری مارتین و «داستان‌های دیدنی» کامبیز درم‌بخش مطالب آخر بخش پایان خوش هستند.
هجدهمین شماره‌ی داستان همشهری همزمان با اول آبان در 244 صفحه منتشر شده است.
چه «پایان خوش» ِ خوبی داره این شماره. :] روایت‌های مستند هم خوب به نظر میاد. :]

پ.ن. خط اول و خط آخر متن با هم متناقضن :-"
 
ارسال‌ها
3,981
امتیاز
32,567
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1390
پاسخ : همشهری داستان

آقا تو شماره قبل یه مطلب بود با عنوان هم چایی ها!!! بعد درمورد خوابگاه بود و خاطرات یه سری آدم از دوران زندگی خوابگاهیشون!خیلی دلچسب بود!
به خوابگاهیها و کسانی که قصد دارن تا چند سال آینده زندگی خوابگاهی رو تجربه کنن توصیه میکنم اون رو بخونن :)

این شماره رو من با کلی ذوق و شوق گرفتم ولی فقط یه داستان جوشش رو خوندم فکر کنم فقط!! اصلا وقت نکردم آخه.
من وقتی میگیرم ماهنامه رو تو کل ماه میخونمش.همه ش رو هم میخونم اصولا!یعنی تو طول یه ماه سرگرمم میکنه!توسرویس دانشگاه و یا شبها قبل از خواب!یعنی زمانهای مرده مو با همشهری داستان میگذرونم :)
 

Ham!D ShojaE

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
882
امتیاز
12,220
نام مرکز سمپاد
دبیرستان جابرابن‌حیان
شهر
تهران
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی آی‌تی
پاسخ : همشهری داستان

پُکید. همین‌کارها رو می‌کنید که ارغوان استعفا می‌ده دیگه. :د
در مورد شماره‌ی آذرماه؛ بگم که خیلی‌خوب بود. طرح روی جلدش واقعا جالب بود.[nb]اعتراف می‌کنم وقتی رفتم بخرم، سر این شخص معلوم نبود، فک کردم دوتا نون سنگکه. :-"[/nb] جمله‌هه هم عالی.
«پایان‌خوش» این‌ماه رو خیلی دوست داشتم واقعا. خیلی‌خیلی خوب بود. از اون طرح Cengiz-Beysoydan شروع کنم که به‌معنای‌واقعی‌کلمه، «پرمفهوم» بود. «خرده‌ روایت‌های زن‌وشوهری» خوب بود. راضی‌م. یه‌جاهاییش ضربان‌قلب می‌گرفتم. نه‌که خودم از ارتفاع وحشت دارم، بعد رفته بودم تو اعماق داستان و اینا. :د
دساتیر هم خیلی‌جالب بود؛ ینی اوجِ خلاقیت یه نفر می‌تونه باشه‌آ. 8->
«ما حامله‌ایم» از همه بهتر بود. تکرار زیاد ضمیر «ما» قشنگ اون حس رو می‌داد‌ها :د. گاهی، جوری از «ما» حرف زده شده که با «من‌ و او» تناقض داره. انگار «من‌ و‌ من» هست.[nb]خودمم نفهمیدم چی گفتم. :د[/nb] یه‌کلام: «دیمیتری:ایکس»
«داستان‌های‌دیدنی» خیلی پرمفهوم‌تر شدن این‌بار. مخصوصا دوّمی و آخری.
و امّا بعد... :د
روایت‌ها رو هنوز وقت نکردم همه‌شون رو بخونم. صرفا «همه‌ی حجت مسلمانی من» و «دزدها هم هکلبری‌فین می‌خوانند» رو خوندم که راضی بودم تقریبا. ولی کلا همیشه، این بخش روایت‌ها رو می‌ذارم برای آخر. ینی وقتی که کل ماه‌نامه رو خوندم و دیگه چیزی نمونده برای خودن. اون موقع با انگیزه‌ی بیشتری می‌خونمشون. :د
«داستان‌»ها خوب بودن. به‌جز «گفت‌وگویی میان مردگان» که زیادی گنگ بود. :د
«روایت‌های داستانی» رو اصلا دوست نداشتم. Boring. نه تنها این‌ماه‌آ. کلا. روایت‌های داستانیِ آبان، مهر و شهریور هم همین. علاقه‌ای ندارم به این بخش.
بالاخره می‌رسیم به بخش مورد علاقه‌ی من؛ «روایت‌های مستند». :د
«یک‌مکان» خوب بود. «یک‌سفر» هم همین‌طور. «یک‌اتفاق» جالب بود جدا.
ولی خب من اینا رو دوست دارم؛ «یک‌تجربه» و «یک‌شغل». شاید به‌خاطر حوصله‌ی کم‌م و تمایلم به طنز و یا خاطره‌گویی. همیشه اوّل می‌رم سراغ همین بخش‌ها.
درباره‌ی داستان... راستش فقط می‌خونمشون و سعی می‌کنم به اطلاعتم اضافه کنم. همین. وگرنه اون‌قدر‌ها برام کاربردی نیست.
همین. تازه می‌خواستم در مورد آبان و مهر و اینام بنویسم. دیگه خسته شدم. :د
 

shshsh

sh m
ارسال‌ها
571
امتیاز
1,578
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : همشهری داستان

خب، بالاخره شیرازیّتُ گذاشتم کنارُ اومدم که بنویسم اینُ ... :د

چندتا چیزُ باید به طور ویژه ای من لایک کنم :
تو بخش ِ «درباره زندگی»؛ و «سبزه میدان تمام ِ جهان نبود» خیلی خوب بود؛ یــَـنی چیزی نبود که واسه "من" نوستالژیک باشه؛ ولی کلا همزادپنداری میکردم با نویسنده یه جورایی . مثلا این تیکّه ــش جالب بود واسه من :
«سینی به سر و بی خبر از عالم،خشک شده بودم کنار جدول پیاده رو و نفهمیدم کی مجلس تمام شد و کی پرده را بردند و همه رفتند و من همراه سواران مختار ثقفی رفته بودم به جنگ درون پرده.به خود که آمدم تنها نشسته بودم و سینی سبک شده و خالی بود.شب، خجل و دست خالی پیش سعید رفتم.حسابی خندید.بعدها که بزرگ شدیم هروقت درباره آن روز حرف میزدیم سعید میخندید.حتّی وقتی شهید شد تا سالها خنده اش را در خواب میدیدم.»


سودای ِ مادرم عالی؛ به خصوص تیکّه آخر : «من بابا را درک میکردم.اوهم من را درک میکرد. هیچکداممان مامان را درک نمیکردیم و او هم هیچوقت سر از کار ما درنمیاورد.چه اهمیّتی داشت؟یک کپّه پن کیک،یک چک حقوق،یک دسته گل داوودی،یک سواری تا گلخانه پارک گارفیلد،یک جعبه پاپ کورن از فروشگاه های زنجیره ای سیرز، یک زبان من درآوردی برای چیزهایی که نمیتوانستیم اسمشان را به زبان بیاوریم؛فقط اینها مهم بود.»

داستان؛ خودت را بسپار به من خوب بود . اوّل ــاش جالب نبود ولی تیکّه های ِ آخر، زور زده بود و دُرُس کرده بود داستانُ . :]

بتهوون برای ماهی ها؛ باز هم «خوب» بود؛ نه عالی .

شهمیرزاد 12 کیلومتر، عالی؛ یه جور نوستالژیک ِ ایرانی [ حتّی ] : «هفت هشت باری دکمه مایع دستشویی را فشار میدهد.دارد دستهایش را میشوید.مایع،سرحوصله و کشدار از شیر آویزان میشوذ و گوشه سینک میریزد. "لامصب،سیفونش چه فشاری داره.سیفون خونه رو که میکشی مثل گوسفند سربریده فقط خرخر میکنه و از توش هوا میاد.چطوری اینطور میشه مهندس؟" »
«پنجره های کیپ کیپ اند.ماشین خالی است.سر که خم میکنم مامان را میبینم.روی صندلی عقب دراز کشیده است.چادرش را کشیده روی سرش.با انگشت میزنم به شیشه،در را باز میکند.توی ماشینن بوی سیگار میاید.روسری اش پس رفته.بلند میشود مینشیند.روسری را دور صورت گرد و نرمش درست میکند،گره اش را زیر گلو محکم میکند و لقمه را میگیرد. "بابات کو؟" »


از روایت های داستانی که متنفرم؛ کسل کننده . خواب ــَـم میبره [ حتّی ]

روایت های ِ مستند؛ یک شغل که عالی بود! «ما برای ِ وصل کردن آمدیم» بقیّه رو نخوندم؛ :-شیرازی بازی

و میرسیم به بهترین قسمت ِ مجلّه؛ پایان ِ خوش! 8->
خرده روایت های ِ زنُ شوهری خوب بود . صرفا «خوب» بود؛ و نه عالی .

امّا بهترینُ بهترین قسمت ِ این مجلّه؛ «ما حامله ایم!» که فوق العاده بود . یکی از بهترین های ِ تاریخ ِ داستان بود حتّی . 8->
به نقل از حمید شجاعی :
«ما حامله‌ایم» از همه بهتر بود. تکرار زیاد ضمیر «ما» قشنگ اون حس رو می‌داد‌ها :د. گاهی، جوری از «ما» حرف زده شده که با «من‌ و او» تناقض داره. انگار «من و من» هست.
من فهمیدم چی گفتی؛ :د دقیقا . یــَـنی بهتر از این به هیچ وجه ِ دیگه ای نمیشد گفت . یه جوری بود انگار داشت میگفت «منُ خودم، منُ خودم، منُ خودم»؛ مثلا اینجاشُ دقّت کنین : «ما باید پسوردمان را عوض کنیم جوری که ما متوجّه نشویم.» یا «ما به خاطر کاری که حتّی مطمئن نیستیم ما آن را انجام داده ایم،به شدّت از دست خودمان عصبانی ایم.ما میزنیم زیر گریه و بعدش میرویم تو آن یکی اتاق، تنهایی بستنی میخوریم» مثلا «تنهایی بستنی خوردن» و «او ما را به دیدن ما میبرد» تضادُ القا میکنه دقیقا . عالی بود این داستان؛ عــالــی . 8->

میتونم بگم فوق العاده بود این ماه ــِـش؛ برای ِ ماه ــای ِ قبلُ حال ندارم بنویسم [ :-شیرازی بازی ] . دیُ هم گرفتم؛ خوب به نظر میاد . 8-> هنوز نخوندم ــِـش. سرگرم ــَـم امشب. 8->

چقد زیاد شد؛ پوف .
 

shshsh

sh m
ارسال‌ها
571
امتیاز
1,578
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : همشهری داستان

دیُ یه نگاهی انداخت ــَـم؛ خوب به نظر میاد . :] پرِ ِ داستان، روایت های ِ مستند ــِـش که عالی ــَـن انگار.پرِ داستان؛ [ پایان ِ خوش نداره گویا. : -< ] خوبه . راضی ـَـم تا الان . :]
 

anahid_30s

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,029
امتیاز
1,985
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یک
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1392
پاسخ : همشهری داستان

هنوز خیلی نخوندم.

از این که یاسر مالی "فال شیمبورسکا" رو واسه خانه دار ها توصیه(!) کرده بود خوشم نیومد!
با همه چی شوخی، با شیمبورسکا هم شوخی؟!
 

شقایق س.

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,112
امتیاز
5,954
نام مرکز سمپاد
فرزانگان - فرزانگان ناحیه یک
شهر
زابل - کرمان
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
فردوسي مشهد
رشته دانشگاه
مترجمي زبان فرانسه
پاسخ : همشهری داستان

بعضی باشند که از سلام ایشان بوی مشک آید

شماره ی دی 8->
اول طرحِ جلدش که این بود ...

p4uc428mpq4nihhp13os.jpg

خوب بود ... دوسش داشتم ، مناسب ـه واسه حال و هوای این ماه!
من یه بخش زیادی ـش رو خوندم ، میشه گف فقط یه بخشایی از درباره ی زندگی رو نخوندم .
داستانای این شماره رو دوس داشتم ... خوب بودن [و البته سَرد[nb]منظورم خنک و لوس نیستا[/nb]]و حس میکنم شماره ی قبلی از نظر داستان قوی تر بود!
یکم این شماره داستاناش غمناک بود ، یخ بود!
این که بیشتر تو زمستونُ اینا بود که خب خوب بود ، ولی تقریباً همش غم انگیز بود داستانا!
درباره ی زندگی رو دُرس حسابی نخوندم ، اظهار نظر نمیکنم!
از میون داستانا [که 11تا بود] بتمن و رابین دعوا میکنن رو خیلی دوس داشتم ... قشنگ بود ، آخرش نزدیک بود گریه ـم بگیره ، تانک چی ـا هم جالب بود ، دوسش داشتم ... خوب بود ، نه عالی!
دلت بسوزد هم بد نبود ، ولی ادبیات ـش خیلی در هم بر هم بود ، آدم یه جاهاییش هنگ میکرد که کی کیه! :D[nb]شایدم واسه من اینجوری بود!فی الواقع آخرش رو کلا نگرفتم چی شد ، فک کنم لازمه یه بار دیگه بخونم :-"[/nb]
جسد عاشق پیشه هم خوب بود ... نظر خاصی ندارم!
روف رو هم اصلاً دوس نداشتم.
جلال آباد هم بد نبود .
کلا داستانای این ماه خیلی غم آلود بود ... همشون تقریباً!
راجع به جادوگر ... ادبیاتش خوب بود ، قشنگ حس ـو منتقل میکرد :D
در مورد بقیه ـشون نظری ندارم :-"
اما روایت ـای مستند ... 8-> سوتی های شغلی و روروئک!جالب بودن دوتاشون ، ولی شماره ی قبلی بهتر بود.
درباره ی داستان رو نخوندم هنوز :-"
از پایان خوش "بعدا حرف میزنیم" رو خوندمُ "اسکروچ، سکانس های حذف شده" با "سانچوپانزا"
بعدا حرف میزنیم و اسکروچ معمولی بودن ، ولی سانچوپانزا خیلی جالب بود ، خوشم اومد ...
بخوام کلی بگم راجع به این ماه ، خوب بود ، نه عالی!
شماره ی قبلی رو بیشتر دوس داشتم!
با ادبیاتش گاهی مشکل پیدا میکنم ، قاطی میشه یه جاهاییش و فلش بک لازم میشه .
ولی یه جوریه مخاطبو جذب میکنه ... منی که کلا خیلی کم کتاب میخونمُ جذب کرد!خیلی حرف ـه ها! :د

من فقط یه چیزی راجع به شماره قبلیه بگم ... گیر کرده تو گلوم :Dپایان خوشش که عالی بود ، خیلی!
اون هفت خانِ پوت بوک رو خیلی دوس داشتم ... عالی بود ، این روشا به درد من خیلی میخورد :-" :Dاستفاده کردیم!
فرهنگ خیالی کلمات [دساتیر] هم جالب بود ...
کلا خوب بود شماره ی آذر ...
همین دیگه ، خیلی حرف زدم! :D

پ.ن:روی دورِ کند رو تازه خوندم ، خیلی باحال بود :د در کنار اینکه یه داستانی بود که مثن باید آدمو ناراحت میکرد ، ولی یه جاهاییش خنده دار بود [من به شخصه از اول تا آخرش نیشم باز بود :-"]خلاصه خوب بود ، دوسش داشتم!
 

shshsh

sh m
ارسال‌ها
571
امتیاز
1,578
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : همشهری داستان

پایان ِ خوش داره؟ من کور بودم پس؛ صددرصد! :D

+ روایت ــای ِ مستند ِ آذرُ خوندم؛ یک تجربه عالی بود! [ اینُ باید میگفتم، به قول ِ شقایق تو گلوم گیر کرده بود :د ]
 
بالا