For the one who isnt gone
الان که دارم این حرفارو میزنم تقریبا قبل از دوازده ظهره . اصن نمیدونم کی پستش میکنم .
اصن نمیدونم چی باعث میشه بیام و حرف بزنم وقتی که حرف زدن من ، کسی رو بر نمیگردونه.
ولی بازم...
خوشحالم واستون بچه ها اگه غمگین نیستین .ممنونم از سمپادیا که الان تقریبا 4 ساله که با اکانتای مختلف اینجامو شاید بهترین دوستامو بهم داده باشی ( این حرفای تکراری دیگه ، نیازی نیست بگم ) حرفام اصن اینا نیستن
من نمیدونم هنوز که دقیقا چه اتفاقی افتاده . هنوزم همونقد داغونم... همونقد... ولی خب ، آدمی نیستم که سعی کنم خیلی صبور و با شخصیت باشم ، سعی کنم باشعورانه رفتار کنم...
اه چی دارم میگم ؟
هیچی اصن
میخواستم قبل از هر چیز ، به شدت ازبعضیا تشکر کنم که چقد هوامو داشتن...
مرضیه که تازگی فهمیدم چقد خوبه ، خوبتر از چیزی ک فک میکردم ، و از همون لحظه ی اول تنهام نذاشت...
آیه و یاسی که مثل همیشه کنارم بودن ، الهه... ریحانه که لازم نیست بگم...هر جملش،هر حرفش ، بیشتر از قبل مطمئنم میکرد که اون الان خوبه، جای خوبیه ...
علی که به حرفام گوش داد، فک نمیکردم اونم انقد فهمیده باشه ، با اینکه معلوم نیست ولی خیلی خوبه ، خیلی....آروین حتی ک اصلا فکرشم نمیکردم کلا تو باغ باشه حتی ، بهنام که طبق عادتش باز بحثو کشوند به بیولوژی...
نادیا به مدل خودش ، مبینا ، حمید که اصن عاااالییی ! هنگامه هم به شکل خودش ، اصن فکرشم نمیکردم، زهرا هم... همه ی اونایی که گفتم یا نگفتم!و در آخر، پرنیان ! پرنیان ! حرفای پرنیان...فهمیدنای پرنیان، راه رفتن باهاش، گرما، احساس ، احساس...
نمیدونم باید بگم یا نه ! ولی مطمئنم ، مسعود یه سری نشونه ها واسم فرستاد همونطوری که ازش خواسته بودم، اونقدددرررر دقیق و خوب بودن ، که هیچ جای شکی واسم نمونده که داره میبینتمون ، مطمئنم لبخندش ، نگاه معصومش ، قلب پاکش ، همیشه همینجا میمونن ! یه سری چیزا مثل اون نشونه ها ، اصلا نمیتونن اتفاقی باشن . اونم تو همچین شرایطی .
شاید این احساس آرامشی که بعد از دیدن پرنیان و حرف زدن باهاش پبدا کردم ، این اطمینانی که از حضور مسعود پیدا کردم ، اینکه خیالم راحت باشه حرفایی که بهش نگفتم رو الان دیگه میدونه ، این معنیش کنار اومدن باشه...
شاید اینکه خودمو دارم میبخشم که بعضی وقتا چون درس داشتم یا فرداش امتحان ، زیاد براش وقت نذاشتم ، این معنیش کنار اومدن باشه
من اگه جای اون بودم دوست داشتم فقط یادم زنده باشه ، حضورم حس شه ، و این کمترین کاریه که میتونم واسش کنم
همیشه تا آخر عمر ، بگم یه دوستی داشتم، خیلی دوسش میداشتم ، هنوزم هست ولی نامرئیه ، بهش پی ام میدم براش اتفاقات رو تعریف میکنم ، جوری که انگار اصن واقعا هست .
این فرار نیست اسمش ، دیوونگی نیست
من روانی نشدم، خوبم واقعا ...
دیدین تو فیلما آخرش با اینکه بد تموم میشه ، یه احساس غمگینی به آدم دست میده ولی پر از سکوت و آرامش و رازه !؟
مسعود ، به قول خودش ددی بزرگه...
یه سری چیزا هستن تا وقتی زنده م منو یاد اون میندازن ، باعث میشن دلم تنگ بشه ، این چیزا هرچقدم درد داشته باشن ، هرچقدم منو ببرن تو خودم ، ولی یه چیزیو بهم میگن ، اینا خواب نبوده ، واقعا همچین کسی بوده ، و اونقد خوش شانس بودم بتونم براش دوست خوبی باشم ، یادم میفته وقتی با کسی حرف میزنم مراقب باشم بعدش پشیمون نشم ! خوشحال میشم که شناختمش اصن...
من راستش اصلا سر زبونم نمیچرخه بگم اون فوت کرده باشه چون محاله یک چیز خیلی خوب نابود بشه
هیچی نگفتم حس میکنم اینهمه م حرف زدم بازم منظورمو نرسوندم درست . مهم هم نیست ، مهم اینه که اون میدونه چی دارم میگم .
هیچ توجیهی ندارم ، به جز اینکه اون جای بهتریه .
و فقط واسه دوستای دیگه ی مسعود ، آرزو میکنم اون چیزیو که دارم زور میزنم نشون بدم رو احساس کنن ، شاید قلبشون آروم تر شد...امیدوارم هیچکس بیشتر از من نشکسته باشه ، واقعا همچین چیزی هست...
تمام اشکای من ، واسش کمه : )
اصلا هم از خدا ممنون نیستم ، و فعلا باهاش قهرم ، قهر قهر قهر .
ولی میدونم، همه چی درست میشه.
بچه ها حرفام شبیه شعار میمونه ، میدونم . خودمم باورم نمیشه که بتونم انقد زود باهاش ارتباط برقرار کنم ، ولی از وقتی نشونه هاشو گرفتم ، قلبا مطمئن شدم .
هیچ فکریم نکنید : ) شعار و ، خودشاخ جلوه دادنو ، این کارا ، خیلی وقته که از ما گذشته . اینا فقط حرفه ، حرف : )
واسه من ناراحت نباشید ، اگه اینطوریه : ) به جز خودم کسی نتونست کمکم کنه ته تهش ، همون جریان مسکن ، که آروم میکنه ، خوب نه !
همین دیگه... مسعودم خوبه ، همینجاست ، اینقدر پررنگ ، که به سفیدی رفته. قول میدم ، قول قول . : ) ایندفه هم یادم نمیره قولامو .
. ای پرنیان ! جدا حتی بودن باهات معجزه میکنه
+ به سراغ من اگر میآیید ، عادی باشید : د خوبم . شعار یا هرچی ، سعی میکنم راه اون رو ادامه بدم ، خوشحال کردن خودم و اون و بقیه . هیچی تو این دنیا ارزشش بیشتر از عشق نیست.
. پدرررربزززرررگ مسعووووود خیلییی چاکرتیم :د خودت میدانی دیه :پی
آها بعد یه اعترافی ! اینم منم . نیازه که آدم گاهی خودشو بریزه بیرون...الان میبینم لازم نیس ناشناس باشه اصن
و هرگز باور نمیکنم اون رفته باشه : )
بیقرار ، و صبور !
انقده کلنجار میرم ، تا کنار بیام...کنار اومدن! : )