- شروع کننده موضوع
- #21
behradv
کاربر نیمهحرفهای
- ارسالها
- 183
- امتیاز
- 958
- نام مرکز سمپاد
- علّامه حلّی تهران
- شهر
- تبریز و تهران
- دانشگاه
- دانشگاه تورنتو
- رشته دانشگاه
- علوم مهندسی
در رؤیای بابِل
پیش گفتار:
در رؤیای بابِل یکی دیگه از کتابای ریچارد براتیگانـ[nb] دربارۀ نویسنده - صفحۀ ویکیپدیا (نامعتبر)[/nb]ـه. داستانش حالت کارآگاهی داره و شخصیت اصلیش کارآگاه خصوصیه، ولی میشه گفت خیلی با داستانای کاراگاهی و مثلاً جنایی دیگه شباهتی نداره! حال و هوای طنز داره. شاید نه طنز خیلی شاد، ولی طنزش به تلخی طنز توی پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد هم نیست. ضمناً، فکر کنم این کتاب هم نسبت به خیلی کتابای دیگۀ براتیگان توی ایران شناخته شده تره.
نثر و سبک معمول براتیگان توی در رؤیای بابِل هم خودش رو نشون می ده، و حتّی من که فقط یه کتاب دیگه ازش خونده م، خیلی جاها می تونستم حدس بزنم حرف بعدی که می خواد بزنه چیه، و ساختار جملۀ بعدی ش چجوری خواهد بود! سبک جالبی داره به نظرم، و توی روان بودن نثر داستاناش خیلی تأثیرگذاره. تو خیلی جاها هم پتانسیل زیادی برای خندیدن خواننده وجود داره، که غالباً هم به خاطر جمله و کلماتی که به کار می بره، یا ماهیت عجیب و دور از ذهن موضوعیه که داره در موردش حرف می زنه. نه حتّی خود موضوع، ولی طوری که به اون قضیه نگاه می کنه جالبه. مثلاً داره در مورد یه جسد یا مرگ حرف می زنه، ولی طوری می گه که آدم خنده ش می گیره یه مقدار...!
ملّتی که اینجا در موردش نظر داده ن، عدّۀ زیادیشون معتقدن اصلاً کتاب حوصله بری نیست و کتاب خوبیه در کل، ولی بیشترشون هم نسبت به پایان داستان ابراز نارضایتی کرده ن، که البتّه منم شخصاً موافقم با فرمایششون در اون مورد. به نظرم پایان بهتری می تونست داشته باشه. ولی در کل کتابی بود که به اندازۀ کافی برای خواننده جذّاب باشه.
خلاصۀ داستان:
شخصیت اصلی یه مرد میانسال مایل به جوانه، که کارآگاه شخصی خیلی ناموفّقی هم هست! به سختی پرونده گیرش میاد و اوضاع مالیش هم خیلی بده و تو فقر به سر می بره و مورد سرزنش مادرش و همۀ دوستاشه به خاطر بی فایده بودن شغلش. از اوّل داستان، راوی که خود شخصیت اصلیه ست، در مورد مشتری و پروندۀ جدیدش حرف می زنه، و این که چه قدر اون پرونده می تونه براش مهم باشه و زندگیش رو زیر و رو کنه و اینا. اطّلاعاتی هم در مورد گذشته ش و اوضاع کاری قدیمش می ده، و خواننده رو آماده می کنه برای روایتی که معلومه بیشتر حول همون پرونده جدیده خواهد چرخید.
بقیه ش هم همونطور که انتظار می ره، در مورد اون کار جدید و جریانات قبل و بعد از اونه. به نظرم می شه به دو قسمت تقسیم کرد داستان رو: یکی قبل از ملاقات کارآگاهه به مشتری جدیدش، یکی بعدش. حتّی اتّفاقای قبل از ملاقات هم، که توی همون روز بودن، به تفصیل شرح داده شده ن، و کلّی طول می کشه که پرونده رو رسماً تحویل بگیره. بعد از ملاقاتش هم که اتّفاقای عجیب و غریبی میفته و چیزای جالبی رخ می ده که به نظرم روند داستان رو به از یکنواختی قسمت اوّل به فراز و نشیب هایی توی روایت تغییر می ده.
نکتۀ کلیدی داستان البتّه رؤیای پردازی شخصیت اصلیه. اوّل کتاب نوشته:
نظر بهراد:
به نظرم در کل کتاب خوب و جالبی بود و ارزش یه بار خوندن رو داشت. شخصاً پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد رو بیشتر دوست داشتم، ولی شاید مقایسۀ این دو تا کار جالبی نباشه، چون به جز نویسنده شون و ته مایۀ طنزشون، هیچ چیزشون شبیه هم نبود! ولی اون غباری که توی پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد ، زیبای خاصّی بهش داده بود.
از نظر نثر و سبک نوشتار که خیلی خوب بود. یه سری قسمتاش و جمله هاش واقعاً خنده دار بودن، به خصوص اگه آدم حال و حوصلۀ خندیدن داشته باشه! از نظر شخصیت پردازی هم. شخصیت اوّلش به خصوص خیلی خوب پرداخته شده بود، و قشنگ به عنوان یه آدم به نسبت بی حوصله و سر به هوا که وقت زیادی هم برای رؤیاپردازی هاش صرف می کنه و آدم موفّقی نیست، قابل تصوّر بود. داستان جالبی هم داشت و اتّفاقای عجیب و غریبش، با وجود عجیب و غریب بودنشون، مسخره یا غیر قابل تحمّل نبودن. وسطاش، هی یاد اون کارتونا و فیلمای پلیسی میفتادم که مثلاً کارآگاهه میدوئه دنبال مظنون و یکیشون از اون یکی دست و پا چلفتی تره و مثلاً کارآگاهه هی میگه ایست و بازی تموم شد و اینا...! تو اون مایه ها می شد یه مقدار، ولی برای من خسته کننده نبود.
همونطور که تو مقدّمه هم گفتم، به نظرم یه اشکالش پایانش بود. پایانش جالب بود و از خیلی نظرا مطابق میل من بود، ولی خیلی از سؤالات بی جواب خواننده که امید می رفت تا آخر داستان بهشون جواب داده بشه، بی جواب موندن. نکات گنگ و مبهم زیادی داشت، که خیلیاشون همونجوری گنگ موندن متأسّفانه!
حال و هوای داستان هم خیلی خوب بود. اون رؤیای بابِله و حال و هوای رؤیایی که توی کلّ داستان موج می زد، خیلی به جا بود نظرم و هم به موضوع داستان، و هم به شخصیتاش می خورد خیلی. در این حد که بابا، زندگی رو ول کن، تو بابِل چه خبر؟!
نتیجه: توصیه می شه!
در رؤیای بابِل
نویسنده: ریچارد براتیگان
انتشارات: دلاکورته پرس/سیمور لارنس
سال اولّین چاپ: 1356
تعداد صفحه: 220
انتشارات: دلاکورته پرس/سیمور لارنس
سال اولّین چاپ: 1356
تعداد صفحه: 220
نمرۀ میانگین گودریدز: 5.00/3.83
نمرۀ بهراد: 10.00/7.50
نمرۀ بهراد: 10.00/7.50
پیش گفتار:
در رؤیای بابِل یکی دیگه از کتابای ریچارد براتیگانـ[nb] دربارۀ نویسنده - صفحۀ ویکیپدیا (نامعتبر)[/nb]ـه. داستانش حالت کارآگاهی داره و شخصیت اصلیش کارآگاه خصوصیه، ولی میشه گفت خیلی با داستانای کاراگاهی و مثلاً جنایی دیگه شباهتی نداره! حال و هوای طنز داره. شاید نه طنز خیلی شاد، ولی طنزش به تلخی طنز توی پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد هم نیست. ضمناً، فکر کنم این کتاب هم نسبت به خیلی کتابای دیگۀ براتیگان توی ایران شناخته شده تره.
نثر و سبک معمول براتیگان توی در رؤیای بابِل هم خودش رو نشون می ده، و حتّی من که فقط یه کتاب دیگه ازش خونده م، خیلی جاها می تونستم حدس بزنم حرف بعدی که می خواد بزنه چیه، و ساختار جملۀ بعدی ش چجوری خواهد بود! سبک جالبی داره به نظرم، و توی روان بودن نثر داستاناش خیلی تأثیرگذاره. تو خیلی جاها هم پتانسیل زیادی برای خندیدن خواننده وجود داره، که غالباً هم به خاطر جمله و کلماتی که به کار می بره، یا ماهیت عجیب و دور از ذهن موضوعیه که داره در موردش حرف می زنه. نه حتّی خود موضوع، ولی طوری که به اون قضیه نگاه می کنه جالبه. مثلاً داره در مورد یه جسد یا مرگ حرف می زنه، ولی طوری می گه که آدم خنده ش می گیره یه مقدار...!
ملّتی که اینجا در موردش نظر داده ن، عدّۀ زیادیشون معتقدن اصلاً کتاب حوصله بری نیست و کتاب خوبیه در کل، ولی بیشترشون هم نسبت به پایان داستان ابراز نارضایتی کرده ن، که البتّه منم شخصاً موافقم با فرمایششون در اون مورد. به نظرم پایان بهتری می تونست داشته باشه. ولی در کل کتابی بود که به اندازۀ کافی برای خواننده جذّاب باشه.
خلاصۀ داستان:
شخصیت اصلی یه مرد میانسال مایل به جوانه، که کارآگاه شخصی خیلی ناموفّقی هم هست! به سختی پرونده گیرش میاد و اوضاع مالیش هم خیلی بده و تو فقر به سر می بره و مورد سرزنش مادرش و همۀ دوستاشه به خاطر بی فایده بودن شغلش. از اوّل داستان، راوی که خود شخصیت اصلیه ست، در مورد مشتری و پروندۀ جدیدش حرف می زنه، و این که چه قدر اون پرونده می تونه براش مهم باشه و زندگیش رو زیر و رو کنه و اینا. اطّلاعاتی هم در مورد گذشته ش و اوضاع کاری قدیمش می ده، و خواننده رو آماده می کنه برای روایتی که معلومه بیشتر حول همون پرونده جدیده خواهد چرخید.
بقیه ش هم همونطور که انتظار می ره، در مورد اون کار جدید و جریانات قبل و بعد از اونه. به نظرم می شه به دو قسمت تقسیم کرد داستان رو: یکی قبل از ملاقات کارآگاهه به مشتری جدیدش، یکی بعدش. حتّی اتّفاقای قبل از ملاقات هم، که توی همون روز بودن، به تفصیل شرح داده شده ن، و کلّی طول می کشه که پرونده رو رسماً تحویل بگیره. بعد از ملاقاتش هم که اتّفاقای عجیب و غریبی میفته و چیزای جالبی رخ می ده که به نظرم روند داستان رو به از یکنواختی قسمت اوّل به فراز و نشیب هایی توی روایت تغییر می ده.
نکتۀ کلیدی داستان البتّه رؤیای پردازی شخصیت اصلیه. اوّل کتاب نوشته:
به گمانم من، از جمله به این دلیل، هرگز کارآگاه خصوصی قابلی نشدم، که بیش از حد، در رویای بابل بودم.
این "رؤیای بابِل" تا آخر داستان هست! بابِلِ در رؤیای بابِل، بابِلِ قشنگیه. شخصیت اصلی ناخودآگاه شروع می کنه به رؤیاپردازی و فکر کردن در مورد یه زندگی خیالی، یه زندگی ایده آل، که همه چیزش دست خودشه. آدماش رو خودش می سازه. اخلاقیات و شهرتش رو خودش می سازه. اتّفاقاش رو خودش می سازه. آدم خوبه و آدم بده هاش رو خودش می سازه. حتّی برای داستاناش توی اون زندگی اسم می ذاره. در واقع رؤیاهای بابلش هم به صورت موازی با داستان اصلی پیش می رن، و قسمت مهمّی از کتابن اصلاً!نظر بهراد:
به نظرم در کل کتاب خوب و جالبی بود و ارزش یه بار خوندن رو داشت. شخصاً پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد رو بیشتر دوست داشتم، ولی شاید مقایسۀ این دو تا کار جالبی نباشه، چون به جز نویسنده شون و ته مایۀ طنزشون، هیچ چیزشون شبیه هم نبود! ولی اون غباری که توی پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد ، زیبای خاصّی بهش داده بود.
از نظر نثر و سبک نوشتار که خیلی خوب بود. یه سری قسمتاش و جمله هاش واقعاً خنده دار بودن، به خصوص اگه آدم حال و حوصلۀ خندیدن داشته باشه! از نظر شخصیت پردازی هم. شخصیت اوّلش به خصوص خیلی خوب پرداخته شده بود، و قشنگ به عنوان یه آدم به نسبت بی حوصله و سر به هوا که وقت زیادی هم برای رؤیاپردازی هاش صرف می کنه و آدم موفّقی نیست، قابل تصوّر بود. داستان جالبی هم داشت و اتّفاقای عجیب و غریبش، با وجود عجیب و غریب بودنشون، مسخره یا غیر قابل تحمّل نبودن. وسطاش، هی یاد اون کارتونا و فیلمای پلیسی میفتادم که مثلاً کارآگاهه میدوئه دنبال مظنون و یکیشون از اون یکی دست و پا چلفتی تره و مثلاً کارآگاهه هی میگه ایست و بازی تموم شد و اینا...! تو اون مایه ها می شد یه مقدار، ولی برای من خسته کننده نبود.
همونطور که تو مقدّمه هم گفتم، به نظرم یه اشکالش پایانش بود. پایانش جالب بود و از خیلی نظرا مطابق میل من بود، ولی خیلی از سؤالات بی جواب خواننده که امید می رفت تا آخر داستان بهشون جواب داده بشه، بی جواب موندن. نکات گنگ و مبهم زیادی داشت، که خیلیاشون همونجوری گنگ موندن متأسّفانه!
حال و هوای داستان هم خیلی خوب بود. اون رؤیای بابِله و حال و هوای رؤیایی که توی کلّ داستان موج می زد، خیلی به جا بود نظرم و هم به موضوع داستان، و هم به شخصیتاش می خورد خیلی. در این حد که بابا، زندگی رو ول کن، تو بابِل چه خبر؟!
نتیجه: توصیه می شه!