ببخشید! میای باهم دوست شیم؟

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع سایروس
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
من بیشتر رفیقام رو با قدرت عمل و مکالمه جذب کردم نمیدونم چرا از همون چهار پنج سالگی جمله میای دوست شیم برام جالب نبود
 
هیچ وقت نگفتم "ببخشید" یا "میای با هم دوست بشیم؟"
یه سلام می کنیم یه چیز مشترک رو بهش می پردازیم از همون لحظه دوست حساب میشیم حالا بسته به مدت زمان و عمق اشتراکات دوست صمیمی هم میشه
 
من از هر کجا ک رد میشم به همه میگم میای با من دوس بشی (عین بچه های 5 ساله)

مثلا پیر زنا سگ و گربه سطل اشغال درخت خیابون پیرمرد و ...

ولی من میگمو هیشکیم ب حرفم گوش نمیکنه :D
 
آخرین ویرایش:
اولین بار پنج ساله بودم که به دختر دوست مامانم گفتم. دو سال از من بزرگتر بود و حالا هم ارتباط چندانی جز سالی یه بار سلام و علیک نداریم. ولی بیشترا وقتی اینو به کار میبریم که سنمون کم باشه. وقتی بزرگ شدیم میتونیم از محیط اطرافمون مثله مدرسه و دانشگاه و...... دوست انتخاب کنیم. من به شخصه دوستی ندارم که باهام صمیمی باشه. چون ذاتا آدم تو داری هستم ولی دوست صمیمی که برات مثل خواهر یا برادرت باشه خیلی نایابه
 
جالبه،بهش اهمیت نداده بودم تا حالا...
من قبلا همبازیام داداشم و پسر خاله هام و چنتا دختر همسایه و دوستان بودن،هیچوقت تنها نبودم،با بچه های فامیل که دیگه اینجوری دوست بودیم،دوستامم که بودن و خانوادگی...ولی ژادم نمیاد،شاید منم به کسی گفته باشم میای با هم دوس شیم
 
بنظرم این جمله اشتباهه
ادما با علاقه و رفتار و گذشت چن مدت باهم بودن بطور خودکار باهم اخت میشن و این دوستی هایی ک به این روش آغاز میشه بنظر من پایداری زیادی نداره
 
پیش دبستانی
مریم.ر که تا سوم با هم بودیم بعد رفتش یه جا دیگه:(
رفتم گفتم سلام میایی با هم دوست شیم؟ گفت آره بغل دستی بودیم سه نفر رو نیمکت بودیم یکیشونم یه پسری بود مهدی فکر کنم با اونم دوست بودم
الان از مریم خبر ندارم :|
اون روز مامانم پسره رو دیده میگه عه اون همکلاسیته و اینا گفتم مادر من میخای برم بگم سلام من دوستت بودم ؟؟:))
الان که فکر میکنم میبینم من دیگه به کسی این جمله رو نگفتم حتی درست یادم نمیاد اون موقع همین رو گفتم یا نه همینجوری دوست بودیم (سلطان حافظه :)))
بیشتر بهم میگفتن دوست شیم و بغل هم بشینیم ؟ منم میگفتم اره
من اینجوریم که با همه دوستم ولی با هیشکی صمیمی صمیمی نیستم چون مدت زیادی پیش هم نمی مونیم
(مدرسه ها و انتخاب رشته و اینا )
حرف میزنیم و بعد میبینیم عه دوستیم :))
 
خب یادم نمیاد به کسی این جمله رو گفته باشم یا نه چون من اکثرا میرم و با یه سلام خوبی و اینجور چیزا شروع میکنم و با بقیه حرف میزنم،بعدش اگر صحبتمون چندین روز ادامه داشت و دیدم میتونیم دوستای خوبی باشیم این ارتباط رو ادامه میدم،گاهی اوقات هم نمیدونم چجوری میشه که با یکی دوست میشم،مثل دوستای صمیمی امسالم،یهو دیدم شدن جزو بهترین دوستام و هر چی فکر کردم یادم نیومد چجوری شد،حتی اونا هم یادشون نبود/=
 
هیچ وقت از کسی نپرسیدم چون کلا آدمی نیستم که بخوام به کسی بگم میای با هم دوست شیم
به خاطر غرور نیست به خاطر خجالتی بودنمه
ولی یه بار کلاس پنجم ابتدایی، روز اول مهر، یه دختره تازه اومده بود مدرسه مون (دوست صمیمیم الان)
برگشت بهم گفت
دختر خانووم، میای زنگ تفریح با هم بریم؟
و این تو کلاس پنجم یه مقداری بچه گونه و باحاله البته
البته خودمم خوشم اومده بود ازش چون ریزه میزه بود، هیچ کسی هم نداشت، البته یه دختره بود که با هم از اون مدرسه اومده بودن ولی خیلی دوست نبودن، اسم دختره هم نگار بود
وقتی رفتیم زنگ تفریح قبل از هیچ حرفی برای آشنایی برگشت گفت نگار میخواد باهات دوست شه ولی روش نمیشه بهت بگه
منم گفتم عه چرا
خلاصه ما سه تا دوست شدیم با هم در حد صمیمی با چند تا دیگه از بچه ها
اما نگار بعد یه مدت ما رو ول کرد رفت با یکی دیگه دوست شد
الان من با اون دختره صمیمیم
با اون گروه دیگه که با هم بودیمم صمیمیم
اما اون دختره با اون گروهه، خییییلی جور نیستن
 
من نمیگم ولی میشنوم(مخصوصا تو پارک)
بچه5ساله برمیگرده میگه با من دوست میشی بریم بازی کنیم:|:))
گااااااااد:)):)):))
 
هیچوقت مستقیما چنین چیزی نگفتم به دلیل کم‌رویی، غرور، یا هرچیز دیگه
اکثر مواقع بقیه باهام دوست میشن تا من با بقیه:-??
 
یادش بخیر ، بچه گیا چقد راحت دوست پیدا میکردم:( با گفتن همین یه جمله پرسشی کوتاه ، پنج تا از بهترین دوستای دوران دبستانمون پیدا کردم ، ولی از کلاس هفتم انگار همینطوری شانسی بود... یهویی جذب هم میشیم.
این جمله برای کلاس اول دومیا یا کوچیک تر خوبه... بعد یه سنی کلیشه ای میشه
 
من اصلا ازین حرفا نمیزدم برای آشنایی
اولش یکم در مورد خودمون میگفتیم یخ‌مون آب شه تا چندروز همین منوال بود
بعدشم دوست بودیم همین:-"
 
از یه سنی به بعد دیگ نمیشه انگار با هیشکی دوست شد...و چقدر بده این اتفاق....انگار ادم بزرگا نسبت به هم گارد میگیرن....خیلیا واسه منفعت میخوان دوستای جدید رو....و خب ادم ها تنها تر و تنهاتر میشن....
 
من اصلا ازین حرفا نمیزدم برای آشنایی
اولش یکم در مورد خودمون میگفتیم یخ‌مون آب شه تا چندروز همین منوال بود
بعدشم دوست بودیم همین:-"
اره . منم اصلا به روی خودم نمی اوردم و اروم اروم شروع میکردم با طرف صحبت های ریز داشتن :D :-"
 
من بچه شر و زبون بازی بودم واسه همین از این کارا نمیکردم معمولا همه خودشونو بهم میچسبوندن و منم فک میکردم میخان خراب کاریامو از زیر زبونم بکشن همشونو میفرستادم پی نخود سیاه(اعتماد به نفسو :)) ) ولی من و امید و امیر باهم تو مهد کودک یه پسره که ادعای لاتیش میشد و زدیم بعد از اون باهم دوست شدیم امیر که رفت ولی هنوزم امید صمیمی ترین دوستمه...
 
Back
بالا