پاسخ : حس ششم
قبلا مقاله ای در مورد حس ششم از مجله ی دانشمند[nb]این مجله تقریبا 50 سال هست که منتشر می شه و در مورد علوم مختلف مقالات جدید و جالبی داره .برای من وقتی این مجله جالب شد که در شماره ی 580 از این ماهنامه کمتر از دوماه بعد از دریافت جایزه ی نوبل2011 با برایان اشمیت مصاحبه ی اختصاصی کردند.
وبسایت مجله[/nb] خوندم که بنظرم جالب بود مطالبش و خلاصه ای ازش میگم.
واژه ی علمی حس ششم درک فراحس هستش که اختصارا
ESP خوانده می شه که یعنی بدست آوردن اطلاعات بدون کمک حواس و تنها از راه ذهن.این مجموعه ادراک که PSI Phenomena [nb]ESP/Psychic Powers/Psi Phenomena: Summary
With new developments in science and technology helping to study and promote parapsychology or Psi Phenomena, many SF writers felt the need to incorporate and elaborate on these subjects in their stories. While technology helped the investigation into Psi Phenomena it also created questions that many SF writers chose to answer, through their stories, in their own unique way. If we look at some of the examples of Psi Phenomena prominent in stories, they may have stemmed from how science would take this experimentation with Psi Phenomena and use it. In Stephen King’s “The Dead Zone”, we see how precognition was used to effect political candidates. The idea that someone could harness this power and use it for good or evil was one that many SF writer’s elaborated on. In “The Foreign Hand Tie” by Randall Garret espionage takes on a new form via telepathy through twins. When science and technology can be used to anchor something in reality, via experimentation or exploration, and yield results, it creates controversy that society may fear or even fantasize about. Throughout SF history, Psi Phenomena can be seen to be used for good and evil, and through new science and technological discoveries, this genre then becomes more real and more elaborate.
more at wiki[/nb] نامیده میشن چهارگروه اصلی دارند:
1. تلهپاتي يا ارتباط ذهن با ذهن
2. روشنبيني (دوربيني يا نهانبيني) به معناي آگاهي از امور پنهان و غيرحاضر نظير حوادث، اشيا و اشخاصي كه در مكان ديگري قرار دارند.
3. پيشبيني يا وقوف بر حوادث آينده و وقايعي كه هنوز روي ندادهاند،
4. پیشسبيني (گذشتهنگري) به معناي اطلاع يافتن از رويدادهايي كه در گذشته واقع شدهاند و دريافتكننده، اطلاعي از وقوع آنها نداشته است.
اتفاق افتادن چنین چیز هایی بر خلاف تصور علمی گذشته ی ماست و همچنین محدودیت به بعد زمانی که برای ذهن و حواس قاپل هستیم مگر اینکه بر اساس احتمال نتایجی بدست اومده باشه.
ه میخواید ببینید حس شیشمتون در چه حده، یه ازمایشی بکنید. به این صورت که چن تا کارت مقوایی تهیه کنیدُ رو هرکدوم یه علامت مختلف بکشید(البته سعی کنید تنوع علامتا خیلی زیاد نباشه که بعدن یادتون باشه که چه علامتایی رو در اختیار دارین).
حالا تنها کاری که باید بکنید، اینه که از یکی بخواین تا از دسته کارتا، یکی انتخاب کنه و شما اونُ حدس بزنید، البته حواستون باشه رو به روتون یه مانع یا پرده یا هرچیزه دیگه ای که نذاره شما جلوتونُ ببینید استفاده کنید( میتونین از چن تا کتاب با جلد سخت استفاده کنین )
تک تک علامت ِ کارتایی که دوستتون از پشت کتابا در میاره رو حدس بزنید، به دوستتتون عم بگید که تعداد جوابای ِ درست ُ غلطتتون رو بنویسه.
من چن بار امتحان کردم و هر دفه فقد یکی یا دو تا از جوابام دُرُس بود! اینطوری میتونید بفهمید که اگه چیزی به اسم حس شیشم تو شما وجود داره، چقده و در اون حد هس که بتونید چیزی رو پیش بینی کنین؟
فراروانشناس ها هم از این روش که با عنوان تست گانزفلد شناخته می شه و با کارت های "زینر" می شه به عنوان یک مطلب مجاب کننده به حساب می آرند که البته بدلیل نتایج قابل مناقشه و نبود فنون تجربی که نتایج مثبت قابل اعتمادی بده اون رو قبول نمیکنند.
شواهدی که بر این تجربیات وجود داره اغلب بصورت غیر آزمایشگاهی و فردی هستند به همین دلیل اعتقادی عمومی بر وجود چنین چیزی شکل گرفته اما نمی شه کاملا موصق دونست.
همینطور این اعتقاد وجود داره که هرکس ممکن هست با تمرین و آموزش مراقبه این دریافت ها رو تقویت و ارتقاء بده.[nb]می تونید نمودش رو در انجمن فراسرشت به خوبی مشاهده کنید[/nb]
یافته ها نشون میده که شاید تقریبا همه ی انسان ها و حتی بعضی سایر زیست مندان بطور بلقوه از توانایی درک فراحسی برخوردار هستند.
و یک باور دیگر هم وجود داره که می گه این توانایی \س از انجام هی\نوتیزم بیشتر می شه. که این یکی جالب هست:
"كارل سارجنت"، استاد روانشناسي دانشگاه كمبريج، پس از مطلع شدن از اين باور، آزموني را براي بررسي درستي آن طراحي كرد. سارجنت 40 نفر از دانشجويان را كه هيچكدام ادعاي برخورداري از توانايي دريافت فراحسي را نداشتند، انتخاب كرد و آنان را به دو گروه "آزمون" و "شاهد" تقسيم كرد. هر دو گروه با يك دست كارت زينر 25 عددي آزمايش شدند. گروه آزمون پيش از شروع كار، در شرايط هيپنور قرار ميگرفتند. نتايج حاصل، بسيار جالب از كار درآمد. در گروه شاهد، امتياز متوسط افراد 5 از 25 بود كه با حساب احتمالات كاملا مطابقت ميكرد. در حالي كه امتياز متوسطِ افراد در گروه آزمون، حدود دو برابر بالاتر و به ميزان 9/11 از 25 بود. به اعتقاد سارجنت، اين نتيجه نشان ميدهد كه رسيدن به حالت آرامش ذهني و آزادي افكار، بر افزايش ESP موثر است.
همینطور گفته میشه که با روزه داری و پرهیز و مداقه[nb] مداقه: حالتي است كه فرد، در آغازِ كار با متمركز ساختن شديد ذهن خود بر يك شيء يا سطح درخشان تا پديد آمدن بينشي خاص، به آمادهسازي خويش ميپردازد.[/nb] میشه این نیرو رو گسترش داد. که این هم جالب هست:
طي دوران جنگ سرد (1990ـ 1945م.) هر دو ابرقدرت اصلي آن زمان، دوربيناني را كه از ايشان با عنوان "جاسوسان روحي" ياد ميشد در استخدام خود داشتند. كار اين افراد اين بود كه هوشياري خود را براي مشاهده حوادث يا كسب اطلاعات سرياي كه منشا آن در فاصله هزاران كيلومتر دورتر قرار داشت، گسترش دهند. ارزش اين نوع مشاهدات اين بود كه ميشد آنها را در ايمني نسبي و به دور از خطر لو رفتن انجام داد. هماكنون نيز سازمانهاي پليسي نظير اسكاتلنديارد و اف بي آي، براي كشف اسرار معماهاي لاينحل جنايي، در مواردي كه ديگر روشهاي متداول كشف جرم كارساز نيستند، به دريافتگران فراحسي متبحر متوسل ميشوند و در اين زمينه پروندههاي بسيار حيرتانگيزي در دست است.
همینطور یکی از مشهور ترین قضایای مرتبط با درک فراحسی بعد از غرق شدن کشتی تایتانیک اتفاق افتاد که پیشنهاد میکنم خودتون بخونید.
اكنون مشخص شده است كه پيش از شروع اين سفر دريايي، دستكم در بيست مورد مستند، كساني از وقوع فاجعه خبر داده بودند. در واقع، نظريه "پيش آگاهي" يا قابليت دريافت امور قبل از واقع شدن آنها، با تحقق حادثه تايتانيك اعتبار يافت.
بر اساس مستندات موجود، مسافراني وجود داشتهاند كه پيش از سوار شدن بر كشتي از اين سفر منصرف شده بودند. برخي ديگر كه در ميان مسافران خويشاوندي داشتند، پيشاپيش به آنها هشدار دادند يا حادثه را احساس كردند.
روزنامهنگار معروفي به نام "ويليام استيد"، از يك فراروانشناس يادداشتي دريافت كرد كه در آن به وي هشدار داده شده بود كه طي ماه آوريل سال 1912 در معرض خطرات بزرگي قرار دارد و بايد به طور همزمان از آب و سفر اجتناب كند. استيد اين هشدار را ناديده گرفت و در حادثه تايتانيك كشته شد. شگفت آنكه خود او در مقالهاي به احتمال وقوع چنين حادثهاي اشاره كرده بود!
همچنين "مورگان رابرتسن"، دريانورد بازنشستهاي كه طي سال 1898 به كار نويسندگي اشتغال داشت، طي يك دريافت بصري، منظرهاي از برخورد يك كشتي مسافربري با كوهي از يخ را مشاهده كرد. او به ياد داشت كه در اين القا، واژههاي "آوريل" و "غرق ناشدني" در گوشش طنينافكن شدهاند. رابرتسن با الهام از آنچه به ذهنش متبادر شده بود، در آن زمان داستاني با عنوان "درهم شكستن تايتان" را به نگارش درآورد كه در آن، شناوري با مشخصات بسيار شبيه به كشتي تايتانيك (با نام اس اس تايتان!) در نخستين سفر دريايي خود به يك كوه يخ برخورد ميكند و به دليل كافي نبودن تعداد قايقهاي نجات، صدها تن از مسافران آن هلاك ميشوند.