پاسخ : گردشگری گروهی مشهد 3
راستش میتینگ خوبی بود وراضی بودم و واقعا بخاطر حمایت همه و بخصوص تمام تلاشای فریده و مادرشون و همچنین مادر فاطیما که لطف کردن به عنوان سرپرست دوم اومدن ممتشکرم.
عاغا خلاصه خوب بودش دیگه
اولش که من رسیدم صبحونه نخورده بودم یک 45' زودتر اونجا بودم رفتم چیزی خریدم بعدش سجاد(رونالدو) زنگ زد اونجا دیدیمش بعد یهو احمد(فایربال) اضافه شد بعد ما نمیدونستیم کجاییم سر در گم ببودیم که کجاس بعد علی رو هم دیدیم بعد درنهایت فهمیدم من سریع ماشین گرفتم و دنبال جاش بودم و به عنوان خط مقدم منطقه رو شنسایی کردم
بعد برگشتم دیدم حانیه(حانی.ق) رسیده بود بعداول نمیشناختم رفتم ببینم کیه یهو دیدم از اون ور محمد (بی هویت) و مجید[ ز](آژیراک) رسیدن بعد گفتم برین داخل و اینا بعد رفتم جا حانیه بعد فک میکرد تنها دختریه که اومده بعد به فریده زنگ میزد که بیاد بعد گفتم الان میرسه بقیم میرسن ؛ هیچی تو آفتاب یه مدتی معطل شد تا بقیه بیان و در همین بین حسام و علی (بلک) و مجید(فونیکس) و سجاد و احمد رسیدن اینارو فرستادم با بقیه برن آلچیق بشینن تا دخترا برسن و بعد خورد خورد بقیه هم اومدن و فاطمیا و زهرا و فریده اضافه شدن و بعد هم زینب و بعد گفتیم که بریم. + من دوییدم رفتم :د
بعد هعی اینجا میگفتم بیاین ملت بعد هعی ملت نمیومدن بعد موزه هم که بسته بود تا باز رفتم در زدم باز شدش بعد رفتیم و بعد رفتیم بالا، و بعد اونجا من یه صحبت کردم که راضی نیستم از صحبتم و خوب در نیومد و شلوغم میکردن ملت و بعد یسری قضایا پیش اومد که بیخیال (+ چقدر خوبه مامان آدم رئیس بسیج باشه
)
بعد دیگه بازدید اینا بود و من این طرف برا بچه ها در مورد طاووس و اینا صحبت میکردم و بعد رفتیم اینطرف در مورد گرگ که راجبش مقاله دادم توضیح میدادم و سلسله صحبت ها ضبطم شده و از یک انتشارات معتبر توزیع خواهد شد :د( اینقد اینو اینور اونور کردیم صداها داغونه
)
بعد رفتیم بقیه جاهرم دیدم کیف داد بعد هی به من از پشت صحنه میگفتن بگو سروصدا نکنن بگو سروصدا نکنن :د
بعد رفتیم جاهای دیگه در مورد پرده بالان و اینا توضیح میدادم و زندگی اجتماعیشون(خب آخه اگه توضیحات من نبود جدا خیلی خشک بودش فضاش که فقط دیدشون) و مجید(ف) [nb]دو نوع مجید داریم
1. مجید (ز)
2.مجید (ف)[/nb]و در مواردی محمد یاری میرسوندن و توضیحات و همکاری مجید بسیار عالی بود تو توضیحات بخصوص که داره هم زمان اکولوژی رفتارو رو میخونه.
بعد رفتیم جاهای بعد و توی قسمت فسیلا میخواستم یه توضیح بدم به بچه ها که نشد و یه چیزای دیگه شد
""""
بعد رفتیم پایین از فرصت استفاده کردم توضیحمو دادم بعد هیچی دیگه رو این میخا هم بازم رفتیم و چرخم زدیم وریاضی ها هم اونجا با اطلاعاتشون مث سالون بالا ما تجربیا مانور میدادن و اینا و بعد رفتیم قسمت شیر وایرلس و بعد آینه ها که ما پسرا همه رفته بودیم توزیبا بین
عکسای گروهی مینداختیم
بعد افلاک نما و اینا که شب شدش بعد یسری بچه ها اعتراض داشتن بعدش که چرا برق یهویی زدین :" و بعد همینجوری خوب بود و اینا بعد رفتیم و بعد زهرا و مامانش رفتن و بعد اینجا من دوباره مث میتینگ قبل که سوتی داشتم سوتی دادم میخواستم حرف بزنم رفته بودم بالا پله ها بعد یهو گوشیم ویبره خورد بعد گفتم واستین یکی زنگ زد بعد ورداشتم دیدم ایرانسل اس داده گفتم ولش ایرانسله( با ما ایرانسل تماس میگیره B-) )
بعدم حساب کردیمو اینا بعد رفتیم کلی راه رفتیم بعد اول با مامان و خود فاطیما این نکته رو خوشزد میکردیم که تجربی بهتره و بعدش منو مجید داشتیم راجب از این بحثای اکولوژیش صحبت میکردیم و بعد کلا بقیه هم داشتن حرف میزدن میومدن و اینا بعدم که دخترا مسابقه دو گذاشته بودن اون پشت بعد زینب بم زنگ زد میگه شمام مسابقه دو بدید ما بخندیم که مطرح کردم اما تصویب نشدو کسی تمکین نکرد و بعد تو راه یسری پرتاب کاج و اینا بود بین ملت تا بالخره هم خسته وبدیم هم آفتاب بود رسیدیم به بستنی فروشی و المپیادیا که مجید(ف) و احمد و حانی بودن بستنی دادن و این هم خوب وبد و خوش گذشت و بسیار بخاطر اصرار فریده روی این قضیه که باعث شد بریم تا بستنی فروشی و اینا ممنونم :د و بعدم که خیلی خوشحال و شاد و خندان خدافزی کردیم و رفتیم و میتینگ تموم شد و یک میتینگ خوب دیگه انجام شد.
و از همون لحظه خودم رو پدر رسمی میتینگ مشهد نامگذاری کردم و منتصب کردم