بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

  • شروع کننده موضوع Zed
  • تاریخ شروع

mischievous

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
615
امتیاز
5,336
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2️⃣
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

laboo جان ، میشه شعر جدید بذاری ؟ این یکی با استقبال رو به رو نشد ، شاید بهتر باشه شعر های معروف تر بذاری.
 

Analia

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
909
امتیاز
2,520
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد/تهران
سال فارغ التحصیلی
1392
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

به نقل از lab0o :
این شعر سعدی جای بحث داره :D
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود
من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود
او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود
با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود
شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم
وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود
گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود
سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفا
طاقت نمیارم جفا کار از فغانم می‌رود
شعر خيلي قشنگه
به نظر من چيزي كه خيلي اين شعرودل نشين وتاثيرگذار ميكنه استفاده قافيه دروني به صورت كاملاً هنرمندانه اس
 

Analia

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
909
امتیاز
2,520
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد/تهران
سال فارغ التحصیلی
1392
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

به نقل از lab0o :
آفرین به شما (:|
شعر به این خوبی گذاشتم در موردش صحبت کنیم.
خودم شروع می کنم
این شعر معروفی هست که اون بیت معروف در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن... رو داره و شاید شما این شعر رو توی آهنگ هم شنیده باشید چون خواننده های زیادی این رو خوندند(استادان شهرام ناظری و محمدرضا شجریان)
1- یکی از ویژگی های این شعر قافیه درونی هست. که توی همه این بیت ها پیدا میشه
من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود
ای بابا
راس میگه دیگه
شعر به این قشنگی گذاشته خب بیاین نظر بدین دیگه :-"
 

mischievous

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
615
امتیاز
5,336
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2️⃣
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

شاید خوب باشه که در مورد معنی شعر ،آرایه هاش و این جور چیزا صحبت کنیم .
مثلا منظور این بیت چیه؟
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود

و این که از بهترین قسمتاش یکی :
او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود

و یکی
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

هستش .
 
ارسال‌ها
666
امتیاز
4,687
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
دانشکده‌ی هنر و معماری تهران مرکز
رشته دانشگاه
ادبیات نمایشی
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

نمی‌خوایم دیگه شعری رو بررسی کنیم؟ :-"
 
ارسال‌ها
666
امتیاز
4,687
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
دانشکده‌ی هنر و معماری تهران مرکز
رشته دانشگاه
ادبیات نمایشی
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

خب اگه می‌خواین بازم شعر نقد کنیم، شعر‌های پیش‌نهادی‌تون رو بگید تا نظرسنجی بذاریم. ;;)
 

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,698
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود
-----------------------------------------
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود
---------------------------------
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود
--------------------------------------
گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود
----------------------------------------------
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
------------------------------------------
این چنتا مصرع بیشتر از هرچیزی نظرمو به خودش جلب کرد. ی مفهومو ب چند شکل مختلف بیان میکنه
سعدی یک بیت دیگه داره با این مضمون که:
دگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی.
تو این ابیاتم ی جوری به این مفهوم اشاره میکنه که من عاشق، همه شادی و غم و در کل احساسم از وجود توی معشوق ریشه گرفته. همون جور که وقتی جان از بدن میره، بدن میمیره نه تحرکی داره و نه انرزی مصرف میکنه و نه تولید مثل میکنه و در کل با سنگ فرقی نمیکنه، با رفتن توی معشوق هم دل من میمیره. جوری که حتی نتونم دیگه در غمت گریه کنم (وین نیز نتوانم که دل...) .
اینکه میگه جانم میره، روانم میره، منظورش خب مردن نیست، منظورش مردن احساساتشه در واقع


نمیدونم خوب گفتم منظورمو یا نه :D
 

sahere

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,829
امتیاز
11,813
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
گفتار درمانی
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

راجب شعر آقای گلسرخی بگم که به نظرم از لحاظ ادبی اتفاق خاصی صورت نگرفته در شعر،و تمام شعر وعظ و موعظه ست .برای مخاطب عام و یا نوجوان ها میتونه مناسب باشه.
و یک مشکل دیگه مفهوم یک مساوی یک از زبان کسی بیان شده که در ضمیر آدم میاد اون شاگرد کم سن و ساله،ولی حرف هایی که میزنه خیلی خیلی اغراق آمیز و شاید بگم نا پخته بزرگانه س،کلا شعرو نپسندیدم.


به نقل از استرانسیم :
شاید خوب باشه که در مورد معنی شعر ،آرایه هاش و این جور چیزا صحبت کنیم .
مثلا منظور این بیت چیه؟.

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماند که خون در آستانم میرود


به نظرم ریش درون منظورش جراحت قلبیش هست،و خب گفته میخواستم معشوقم نفهمه ولی نمیشه چون خون اون دل ریش شده همه چیز رو لو میده
مصداق همون حال رخساره خبر میدهد از سر درون هست .


بهترین بیتشم همین بیت معروف " در رفتن جان از بدن " هست که احساسات فراوان بیت آدم رو تکان میده،تاکید روی "خود"و"خویشتن" و"م" در جانم باعث شده خیلی درد شاعر ملموس شه.
 

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,698
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

به نقل از sahere :
راجب شعر آقای گلسرخی بگم که به نظرم از لحاظ ادبی اتفاق خاصی صورت نگرفته در شعر،و تمام شعر وعظ و موعظه ست .برای مخاطب عام و یا نوجوان ها میتونه مناسب باشه.
و یک مشکل دیگه مفهوم یک مساوی یک از زبان کسی بیان شده که در ضمیر آدم میاد اون شاگرد کم سن و ساله،ولی حرف هایی که میزنه خیلی خیلی اغراق آمیز و شاید بگم نا پخته بزرگانه س،کلا شعرو نپسندیدم.

اتفاقن چون کم سن و ساله این سوال بهتر تو ذهنش شکل میگیره که اگر آدما با هم برابرن این نابرابری ها از کجا اومده.
ی بچه چون دلش پاکه و هنوز تعصبی تو ذهنش شکل نگرفته و طمع خودخواهیش ب عشق و پاکی دلش غلبه نکرده این سوال ها بهتر تو ذهنش شکل میگیره. ازونجاییم که دمبال شعار دادن نیست چیزیو که میبینه میگه. واس همینه که خیلی راحت میگه یک با یک برابر نیست، یک آدم گردن کلفت قوی تر از یک آدم لاغر مردنیه.
شما صب تا شبم تو گوش بچه بخونی نه عزیزم آدما با هم برابرن وقتی حرفت تموم شه میگه ولی بروسلی از همه قوی تره :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #30

Zed

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
376
امتیاز
3,062
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو/یک
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

آقا این تاپیک قدیمیه شعرهایی هم که توش گذاشته شده همین‌طور :D
فعلاً یه شعر حافظ میذارم با هم در موردش بحث کنیم بعد دیگه خودتون هر چی صلاح می‌دونید.

هر نکته‌ای که گفتم در وصف آن شمائل
هر کو شنید گفتا لله در قائل
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضائل
حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید
از شافعی نپرسند امثال این مسائل
گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم
گفت آن زمان که نبود جان در میانه حائل
دل داده‌ام به یاری شوخی کشی نگاری
مرضیه السجایا محموده الخصائل
در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت
و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مائل
از آب دیده صد ره طوفان نوح دیدم
و از لوح سینه نقشت هرگز نگشت زائل
ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است
یا رب ببینم آن را در گردنت حمائل
 

قاصدک

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
539
امتیاز
3,393
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بیهق
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

مصراع " از شافعی نپرسند امثال این مسائل " من متوجه نشدم منظورش رو .
در کُل ما به حافظ ارادت خیلی ویژه داریم ولی این شعرش به اندازه ی یه سری شعرای دیگه ش به دلم نَشست . با قافیه ش خیلی راحت نبودم و جز در بیت آخر که شوخ طبعی و شیطنت ِ خاص حافظ توش دیده میشه بقیه ی شعر به قول دوستان منُ نگرفت .

بیت آخراز نظر شیطنتش منُ یاد این بیت حافظ انداخت :

محراب ابرویت بنما تا سحرگهی
دست دعا برآرم و در گردن آرمت

البته من کوچیک تر از اونم که راجع به شعر حافظ نظر بدم ;;)
 

Persian Knight

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
238
امتیاز
1,891
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
اسفراین
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر/سخت افزار
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

کلن شعرش جزو شعرای متوسطه حافظه بنظرم(جسارت ب جناب حافظ نباشه البته)
ازون شعراییه ک حافظ میخواسته بیشتر طبع و فن شعر خودشو ب رخ بکشه تا اینکه چیز خاصی(منظور ازون نکات ظریف حافظانه) بگه و انتخاب قافیش هم همین رو میگه. ازین مدل فخرفروشی ها کم نداره جناب حافظ ک خب اصلن چیز بدی نیست.

شافعی هم یکی از مذاهب اهل سنته. منظورش اینه ک تحصیل عشق با درس و مدرسه ممکن نیس مثل شافعیها(یا کلن بقیه مذاهب) بلکه افرادی مثل حلاج واقعا درکش کردن(همون قضیه ما درس سحر در ره میخانه نهادیم) .واژه مسائل هم تناسب جالبی داره با شافعی چون کار علما مساله جواب دادن بوده.

اون "لله در قائل" هم گویا ینی "پاداش گوینده با خدا"

به نقل از ZedZi :
فعلاً یه شعر حافظ میذارم با هم در موردش بحث کنیم بعد دیگه خودتون هر چی سلاح می‌دونید.
صلاح :D
 
  • شروع کننده موضوع
  • #33

Zed

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
376
امتیاز
3,062
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو/یک
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

خوب من یک نکته‌ای بگم من باب تفاوت تجربه‌ی عشقی مولانا و حافظ.
حافظ توی بیت دوم می‌گه:
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اوّل
آخِر بسوخت جانم در کسب این فضائل

که می‌شه مثال‌های دیگه‌ای هم ازش زد.

چو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون‌فشان دارد
یا
الا یا ایّهاالسّاقی ادر کأساً و ناولها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها

یعنی نگاه حافظ از عشق چیزی هست که خیلی آسونه و واردش میشی به گوهر مقصود می‌رسی ولی وقتی واردش می‌شه می‌فهمه نه اشتباه می‌کرده ازین خبرها نیست. :D

ولی مولانا برعکسش رو می‌گه:

عشق از اول چرا خونی بود
تا گریزد آنک بیرونی بود
یا
او به عکس شمع‌های آتشی است
می‌نماید آتش و جمله خوشی است
 
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
19,970
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

کتبت قصه شوقی و مدمعی باکی
بیا که بی تو به جان آمدم ز غمناکی

بسا که گفته ام از شوق با دو دیده خود
ایا منازل سلمی فاین سلماکی

عجیب واقعه ای و غریب حادثه ایست
انا اصطبرت قتیلا و قاتلی شاکی

که را رسد که کند عیب دامن پاکت
که همچو قطره که بر برگ گل چکد پاکی
...

خب تصمیم گرفتم این چهار بیت واقعا شاهکار حافظ رو بررسی کنم
بیت یکم: داستان شور اشتیاقم را نوشتم در حالی که چشمانم گریان است. بیا که بی تو جانم به لب رسیده
بیت دوم: بارها به دیدگان خود از سر شوق گفته ام(اینجا تشخیص داره دیده رو به انسانی تشبیه کرده که می شنوه) که معشوق من کجاست و معشوق شما کجاست(بازم تشخیص)(سلمی همان لیلی و معشوق است)
بیت سوم:عجیب اتفاقی است که من کشته شده ام(در راه عشق معشوق) و قاتل(معشوق) شاکی است(گله می کند)
بیت چهارم: چه کسی می تواند به عیب بگه تو تر دامنی(در اون زمان تر دامن بودن یعنی طرف گناهکاره یا نجسه می ری شراب می خوری لباست تر می شه می ری wc هم همینطور دیگه بقیه اش رو خودتون حدس بزنین ) بعدش حافظ میگه تری دامن تو مثه تر بودن برگ وقتی که شبنم روشه هست
 
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
19,970
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

راستی درباره ی تفاوت مولانا و حافظ همین بس که به نقل از استاد بهاالدین خرمشاهی و دیگر اساتید بگم:
اگر حافظ گوهر می تراشد(اشاره به مصرع: سخن گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ)
مولانا گوهر می پاشد
 

h@di

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
244
امتیاز
801
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی شهرکرد
شهر
شهرکرد
مدال المپیاد
طلای ادبی (دورهٔ ۲۷)؛ مرحلهٔ ۱ کامپیوتر (دوره‌های ۲۳ و ۲۴)
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی نرم‌افزار
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

به نقل از احـــــــمد :
شافعی هم یکی از مذاهب اهل سنته. منظورش اینه ک تحصیل عشق با درس و مدرسه ممکن نیس مثل شافعیها(یا کلن بقیه مذاهب) بلکه افرادی مثل حلاج واقعا درکش کردن(همون قضیه ما درس سحر در ره میخانه نهادیم) .واژه مسائل هم تناسب جالبی داره با شافعی چون کار علما مساله جواب دادن بوده.
خب من یه مقدار اصلاح کنم این جا را. :-" شافعی لقب محمد بن ادریس شافعی، پیشوای مذهب شافعی بوده در اصل که به کل این مذهب هم گفته شده بعداً.
می‌گه عشق مسألهٔ فقهی نیست که بری از ابن ادریس شافعی (و به‌طور کلی‌تر: فقیه) بپرسی‌ش. چیزی ه که حلاج (عاشق و عارف) می‌تونه درکش کنه و درباره‌ش نظر بده. فقیه ظاهربین چیزی ازش نمی‌فهمه.
«لله دره» هم کلاً جزء اسالیب تعجب ه. (منشن بچه‌های انسانی :D )

+ این غزل کتبت قصة شوقی... توی نسخهٔ غنی-قزوینی هست ولی توی نسخهٔ نیساری پیداش نکردم. الحاقی می‌دوندش احتمالاً. :-?
 

قاصدک

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
539
امتیاز
3,393
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بیهق
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

البته مقایسه ی شعرا خیلی درست نیست . ولی حسّی که شعر حافظ به من میده شعر سعدی یا مولانا هیچ وقت نمیده . دلیلشم نمی دونم ، ولی برای من که اینجوریه .
 
ارسال‌ها
1,688
امتیاز
19,970
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
فقط شیمی ولا غیر!!!
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

در مورد نسخه های مختلف حافظ لطفا رجوع کنید به این آدرس:
jayezeyeadabi.com/index.php?option=com_content&task=view&id=485
 

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

اینجا رفع اشکال‌م می‌شه کرد؟ :D

گر تو فارغی از ما ای نگار سنگین دل
حال خود بخواهم گفت پیش آصف ثانی

آصف ثانی کی بوده؟ چرا نگار رو تهدید کرده حال‌شُ به ایشون می‌گه؟ :D
 

h@di

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
244
امتیاز
801
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی شهرکرد
شهر
شهرکرد
مدال المپیاد
طلای ادبی (دورهٔ ۲۷)؛ مرحلهٔ ۱ کامپیوتر (دوره‌های ۲۳ و ۲۴)
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی نرم‌افزار
پاسخ : بحث و تبادل نظر درباره ی اشعار

به نقل از هامـون :
گر تو فارغی از ما ای نگار سنگین دل
حال خود بخواهم گفت پیش آصف ثانی

آصف ثانی کی بوده؟ چرا نگار رو تهدید کرده حال‌شُ به ایشون می‌گه؟ :D
خب آصف که آصف بن برخیا وزیر سلیمان بوده. بعد خطیب رهبر [nb]خیلی هم شرح خوبی ه اصن :-‌"[/nb] برا این بیته گفته:
[quote author=دیوان حافظ با شرح خلیل خطیب رهبر]آصف ثانی: آصف دوم وزیر سلیمان عصر و شاید مقصود خواجه جلال‌الدین توران‌شاه وزیر شاه شجاع باشد.[/quote]
این که چرا نگارش :-‌" رو تهدید کرده می‌ره به وزیر شکایت می‌کنه. یه جایی -شاید از بهاء الدین خرمشاهی :-? - خوندم که حافظ آخر بعضی از غزل‌هاش یکی دو تا بیت اضافه می‌کرده که مدح حاکم شیراز یا اطرافیانش رو بکنه و این بیتا ربطی به غزل ندارن.
این جا هم به‌نظرم همین ه. غزل را- با توجه به بیتای آخرش خصوصاً- باید عاشقانه معنی کرد. حتی یه بیت با تخلص هم داشته. (جمع کن به احسانی حافظ پریشان را/ ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی) حالا یه بیت بسیار خنک :‌دی آخرش اضافه کرده که غزل تبدیل بشه به مدیحه. :-‌" نتیجه این که به‌نظرم مثل خیلی از بیتای مدح حافظ صرفاً برا این ه که اسم یا لقب یه کسی رو به شعر اضافه کنه. دنبال دلیل منطقی یا معانی بالا نباشین توش. :‌دی یا می‌شه برداشت کرد که حافظ پیش وزیر خیلی بروبیا داره، یا این که وزیر این قدر آدم خوبی ه که حتی به مشکلات شخصی :-‌" ملت رسیدگی می‌کنه.
 
بالا