پاسخ : بهروز یاسمی...شاعری معاصر
اردی بهشت
اردی بهشت نزدیک است
سالگرد سبز آن ستاره سرخ
که در خواب رویاهای من نطفه بست و
در شب با شکوه چشمان تو زاد
یادت می آید چقدر شبیه شکل هم بودند
شعرهای من و چشم های تو
آنقدر که طیران واژه ها
از لب بام لب های لال من
با بال بال پلک های نرم تو
پرواز...
پاسخ : بهروز یاسمی...شاعری معاصر
چقدر ماه شدی
چقدر گل شدی امشب چقدر ماه شدی
چه دلفریب شدی تو، چه دلبخواه شدی
غرور و سر به هوایی چه عیب داشت مگر
که سر به زیر شدی باز و سر به راه شدی
تمام پنجره ها غرق بود در ظلمات
چراغ صاعقه این شب سیاه شدی
در آستانه آوار بود شانه من
که ناگهان تو رسیدی و...
پاسخ : بهروز یاسمی...شاعری معاصر
حق داشت آدم
در من دوباره زنده شده یاد مبهمی
دنیا قشنگ تر شده این روزها کمی
گفتم کمی؟ نه! خیلی- یک کم برای من
یعنی زیاد یعنی همسنگ عالمی
دریا کجا و باغ کجا؟ سهم من کجا؟
من قانعم به برگ گلی قطره شبنمی
-
ای عشق چیستی تو که هرگاه می رسی
احساس می کنی که دلیری که...
پاسخ : بهروز یاسمی...شاعری معاصر
خدا را کدخدا ای حاکم آبادی بالا
بگو تا دخترت دریابد این حال خرابم را
بگو زلف سیاهش را نریزد بر سر و رویش
نیامیزد به ظلمت قرص ماه و آفتابم را
بگو بر من بشوراند جوانان دهاتی را
ببیند غیرت طوفان تبار عشق نابم را
بگو تا دخترت پایین بیاید از خر شیطان
بگو نگذار تا...
پاسخ : بهروز یاسمی...شاعری معاصر
سفر
دلم گرفته خدا را بگو چه کار کنم
غروب می وزد از چارسو چه کار کنم
گرفتم اینکه دل از خانه خودم کندم
به آن دو پنجره روبرو چه کار کنم *
به آن دریچه سبزی که صبحها لب او
شکفته می شد با گفتگو چه کار کنم
تمام این همه فانوس نیمه روشن هیچ
به آن چراغ فروزان - به او...
پاسخ : بهروز یاسمی...شاعری معاصر
عشق بزرگ
و اعتراف قشنگ ست اگر چه با تاخير
پرنده بودم اما پرندهای دلگير
پرنده بودم اما هوای باغ زمين
از آسمان بلندم کشيده بود به زير
پرنده بودم اما پرندهای بیپر
پرنده بودم آری ولی عليل و اسير
*
چقدر منتظرت بودم ای چراغ مراد
که خط گمشدهام را بياوری به مسير
و...
پاسخ : بهروز یاسمی...شاعری معاصر
عشق جنون مدارا
گر چه از فاصله ماه به من دور تری
ولی انگار همين جا و همين دور و بری
ماه می تابد و انگار تويی می خندی
باد می آيد و انگار تويی می گذری
شب و روز تو ـ نگفتی ـ که چه سان می گذرد
می شود روز و شب اينجا که به کندی سپری
*
گر چه آنجا کمی از فصل زمستان...
پاسخ : بهروز یاسمی...شاعری معاصر
ببند پنجره ها را که شب هوا سردست
نگو که باد پيام تو را نياوردست
بنا نبود خبر بی گدار گفته شود
خبر نبايد از اين رهگذار گفته شود
خبر تو را - نه تو آن را - به ياد آوردست
به باد می رود آن را که باد آوردست
***
ببند پنجره ها را برو بگير بخواب
نخواستی شب ديگر دوباره...
پاسخ : بهروز یاسمی...شاعری معاصر
قاصدمخصوص
گر چه در دورترين شهر جهان محبوسم
از همين دور ولی روی تو را می بوسم
گر چه در سبزترين باغ ولی خاموشم
گر چه در بازترين دشت ولی محبوسم
خلوت ساکت يک جوی حقيرم بی تو
با تو گسترده گی پهنه اقيانوسم
ای به راهت لب هر پنجره يک جفت نگاه
من چرا اين قدر از آمدنت...
عاشقی جرم قشنگی ست ............!
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور به همان سبز صمیمی به...
پاسخ : مولانا
غزل حضرت مولانا
عاشقی بر من پریشانت کنم نیکو شنو
کم عمارت کن که ویرانت کنم نیکو شنو
گر دو صد خانه کنی زنبوروار و مو
بی کس و بی خان و بی مانت کنم نیکو شنو
تو بر آنک خلق مست تو شوند از مرد و زن
من بر آنک مست و حیرانت کنم نیکو شنو
چون خلیلی هیچ از آتش مترس ایمن برو
من ز آتش صد...
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!
گفتم غم عشق یار دارم، چه کنم؟
در دل غم بیشمار دارم، چه کنم؟
گفتا که چو لاله باش و خاموش بسوز
گفتم دل داغدار دارم، چه کنم؟
گفتا که دل از زلف درازش برگیر
گفتم شب انتظار دارم، چه کنم؟
گفتا که بسوز و با غم عشق بساز
گفتم دل بیقرار دارم، چه کنم؟
گفتا که ز...
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!
يه روز ديدن مجنون نشسته هي با دستش مي نويسه ليلي....هي گريه مي کنه اشکش مياد....اسم ليلي پاک ميشه...خاک ها مبدل به گل ميشه....گفتن چي کار مي کني؟ مگه ديوونه شدي؟....گفت: چون ميسر نيست ما را کام او........عشق بازي مي کنيم با نام او
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!
نابينا به ماه گفت : دوستت دارم .
ماه گفت : چه طوري ؟ تو که نمي بيني .
نابينا گفت : چون نمي بينمت دوستت دارم .
ماه گفت : چرا ؟
نابينا گفت : اگر مي ديدمت عاشق زيباييت مي شدم ولي حالا که نمي بينمت عاشق خودت هستم
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!
من از دلواپسی های غریب زندگی دلواپسی دارم...
و کس باور نمی دارد که من تنهاترین تنهای این تنهاترین شهرم...
تنم بوی علفهای غروب جمعه را دارد..
دلم می خواهد از تنهاترین شهر خدا یک قصه بنویسم..
و یا یک تابلوی ساده.....
که قسمت را در آن آبی کنم حرف دلم را سبز و...
پاسخ : سمپادیهای شیراز
شیراز بهترین شهر دنیاست و فرزانگان 1 هم بهترین مدرسه ی شیراز
پس فرزانگان 1 شیراز بهترین مدرسه ی دنیاست
الکی بحث نکنین که برای بقیه سوء تفاهم نشه
پاسخ : تفکیک دانشگاه ها
من مخالف این قضیه هستم چون اگر این اتفاق بیافته دیگه دبیرستان با دانشگاه فرقی نمی کنه و به نظرم فساد تو جامعه بیشتر می شه
من خیلی دوس دارم نظره موافقارو بدونم و با هاشون بحث کنم
پاسخ : جو مرکز شما چطوریه ؟
جو مدرسه ی ما عالیه عالی
همه تو مدرسه ی ما با عشق میان و مدیرمون مثل یه دوسته برای همه من که خیلی مدرسمون و دوس دارم
همه تو شیراز یه جورایی دوست داشتن فرزانگان 1 باشن
اصلا مدرسه که می ریم حال می کنیم
به همه احترام گذاشته می شه و برای انجام هر کاری از دانش آموزا...
پاسخ : من شناسي
من واژه ی غریبی برای من هست من خودش یه توصیف خوبه برای شناخت اما اگر بخوام از ویژگی های اخلاقیم بگم می تونم یه سری از ویژگی هایی رو که به اثبات رسیدن و بگم:
1_من در نگاه همه بارز ترین ویژگیم با معرفت بودنمه
2_من خیلی خیلی آدم احساساتی ای هستم اما در نگاه اول اصلا اینو نشون نمی...