بهتون توصيه مي كنم اين شعرو بخونيد ادم بايد از شك به يقين برسه.
عصيان(بندگي)
در لبانم سايه اي از پرسشي مرموز
در دلم درديست بي ارام و هستي سوز
راز سرگرداني اين روح عاصي را
با تو خواهم در ميان بگذاردن امروز
گر چه از درگاه خود مي رانيم اما
تا من اين جا بنده تو ان جا خدا باشي
سرگذشت تيره ي من...
در اَشکال ، خط مستقیم از هر شکلی به حقیقت نزدیک تر است ،
چون بی انتهاست !
به آخرش مطمئنن نخواهم رسید ....
مطمئنن !
پس چرا می روم ؟
چرا ؟
چون رسالتم در رفتن است.
چه در سطح
چه در ارتفاع .
در سطح با دل و در ارتفاع با ذهن .
به دنبال چه ؟
درختان می گویند بهار
پرندگان می گویند ، لانه
سنگ...
اگر...
اگر من و او در مسافر خانه ای قدیمی و کهن
همدیگر را می دیدیم،
می نشستیم و به چند پیمانه
لبی تر می کردیم!
اما آراسته چون سربازی پیاده،
و چهره در چهره هم خیره،
به او شلیک کردم، همان گونه که او به من،
و در جا کشتمش.
من او را با گلوله ای کشتم،چرا که
چرا که دشمن من بود،
فقط...
پاسخ : مهدی اخوان ثالث
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است
کسی سربرنيارد کرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد نتواند
که ره تاريک و لغزان است .
وگر دست محبت سوی کس يازی
به اکراه آورد دست از بغل بيرون
که سرما سخت سوزان است.
نفس کز گرمگاه سينه می آيد برون ابری شود...
اي هفت سالگي
اي هفت سالگي / اي لحظه ي شگفت عزيمت / بعد از تو هر چه رفت در انبوهي از جهل و جهالت رفت / بعد از تو پنجره كه رابطه اي بود سخت زنده وروشن / مبان ما و پرنده / ميان ما ونسيم / شكست / شكست / شكست / بعد از تو ان عروسك خالي / كه هيچ چيز نمي گفت هيچ چيز به جز اب اب اب / در اب غرق شد / بعد...
پاسخ : بهترین شعری که تا به حال خوندی!
ما را به خاطر بياور / ما را كه تازه جواناني بيست ودو ساله بوديم / شور عشق در سينه داشتيم / وپيش از ان كه عاشق شويمسينه بر خاك ستوده / مرديم / ما را به خاطر بياور / ما را كه سينه سرخاني خنياگر بوديم و ده به ده / نه در اسمان و نه در كوهسار / كه در بازارپيش...