پاسخ : چرا عقب مونده ايم؟
يكي از دلايل اينه كه حاضر نيستيم گذشته رو رها كنيم. هر وقت يه بحثي در مورد مشكلات فرهنگي پيش مياد همه فورا ميان جبهه ميگيرن ميگن دوهزار سال پيش دنيا دست ما بود عربا اومدن خرابش كردن.
دوهزار سال پيش بود تموم شد و رفت. :|
عربا حمله كردن؟ آره ميدونم چيكارا كردن ولي كردن...
پاسخ : اعترافگاه !
من از همين تريبون اعتراف ميكنم كه تا حالا اتفاق افتاده يه ربع تمام كل خونه رو در جستجوي گوشيم شخم بزنم بعد ببينم تو جيبمه دارم باهاش آهنگ گوش ميدم. :-"
اعتراف ميكنم هنوز كه هنوزه با اين كه خرس گنده شدم وقتي شبها خونه تنهام بعضي وقتا زهره ترك ميشم، هي توقع دارم يكي از تو...
پاسخ : سوالات و مشکلات
بهم نخندينا...! :-"
مدت زماني كه يه بانگ باقي ميمونه چقدره؟
بانگ من بعد چند روز غيبش ميزنه. يعني تو پروفايلم هست ولي زير پستام نمياد ديگه.
ولي بانگ خيليا يه عمريه كه هيچ تغييري نكرده. :-"
چي كار بايد بكنم كه بمونه بانگم؟ ;D
پاسخ : بانوان خواننده ، درست یا غلط ؟!
آقاي ناطق شما اصولا تعريف سكولاريزم رو ميدونين؟
اين يعني چي؟ يعني تو يه كشوري كه بر مبناي سكولاريزم اداره ميشه، دولت نه بي ديني رو ساپورت ميكنه نه دين رو. يعني شماي مسلمون ميتوني مسجد داشته باشي، سخنراني هاي مذهبي داشته باشي، دينتو تبليغ كني بدون اين...
پاسخ : سوتیها
تا دو هفته سر اين قضيه ميخنديدم...! ;D
يه برنامه كودكه بود، ميخواست مثلا به بچه ها بگه كه به بزرگتراشون احترام بذارن... :-"
مجريش يه آقاي پيري بود، يه غول عروسكي هم بود كه مثلا نوه ي اين بود. :-"
بعد اين كلي به غوله توضيح داد كه خستست و اذيت نكنه و اينا...! بعد غوله اومد روش راه...
پاسخ : تاركين و اخراجي هاي سمپاد
به نظر من هم مهم اين روحيه ي سمپاديه كه تو افراد باقي بمونه. :)
من خودمو يه سمپادي ميدونم درحالي كه سمپاد رو به يه سري دلايل خانوادگي و شخصي مجبور شدم ترك كنم.
ولي هنوز چيزايي كه تو چهارسالي كه توي سمپاد ياد گرفتم برام اهميت دارن.
پاسخ : مختلط شدن مدارس در ایران
به نظر من، در حال حاضر، جامعه هنوز آمادگي مختلط شدن مدارس رو به طور كامل نداره.
الان اين قدر دخترها و پسر ها همديگه رو نديدن و از همديگه غول ساختن كه مختلط بشه معلوم نيست چي بشه...
اما اگه شروع كنن و بچه ها رو از سن دبستان به يه مدرسه بفرستن، اين جوري بچه ها...
پاسخ : سوتیها
داشتيم سر ديني بحث ميكرديم، منم با حرارت فراوان داشتم سخنراني ميكردم، اومدم يه قسمتي از كتاب "دو قرن سكوت" رو نقل قول كنم (درباره دوقرن اول اسلامه) برگشتم گفتم "صد سال تنهايي" :-"
يكي از بچه ها گفت:"همون كه گابريل گارسيا ماركز نوشته؟ :-?"
من: نه نه، من يه صدسال تنهاييِِِِِِ ديگه...
پاسخ : سوتیها
يكي از سوتي هاي اين صفحه مال خودمو يادم آورد.
اول سال داشتم سر رياضي كلي با جديت نطق ميكردم توضيح ميدادم تز ميدادم و اينا... بعد خواستم يه جا اين علامت بينهايتو بگم، هرچي بال بال زدم اسمشو يادم نيومد ;D
منم خيلي با حالت فلك زده گفتم: ام... چيز... از اين پاپيونا... :-s
هيچي ديگه...
پاسخ : سوتیها
يه كتابي تو كتاباي بچگيم پيدا كردم، درباره داستانهاي حيوانات در قرآنه...
اون وقت يكي از داستاناش از زبون عصاي حضرت موسي ست...
الان من خيلي علاقه مندم بدونم نويسنده اين كتابه عصاي موسي رو حيوون فرض كرده؟ ;D
(البته شايد به تفسيري چون به اژدها تبديل شده ذاتش از اول حيوون بوده! ;D ()
پاسخ : سوتیها
ته كلاس تاريخ نشسته بوديم اسم فاميل بازي ميكرديم... :-"
بعد از "ب" بود. همه ي ما نابغه ها هم اعضاي بدن از ب رو مونده بوديم! ;D (به خودتون بخندين خب حضور ذهن نداشتيم! ;D)
بعد فاطمه گفت:"همه تون دارين به چه گندگي! :-w"
:-"
ما هم كلي سر به سرش گذاشتيم و نوشتيم...
بعد آخرش ديديم همه...