حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان...
آشیان عنقا
زین همرهان همراز من تنها توئی تنها بیا
باشد که در کام صدف گوهر شوی یکتا بیا
یارب که از دریا دلی خود گوهر یکتا شوی
ای اشک چشم آسمان در دامن دریا بیا
ما ره به کوی عافیت دانیم و منزلگاه انس
ای در تکاپوی طلب گم کرده ره با ما بیا
ای ماه کنعانی ترا یاران به چاه افکنده اند
در رشته پیوند...
چه بنویسم از آن بیابتدا، بیانتها، زهرا
زمین زهرا، زمان زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا
شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا
چه میفهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!
مرا در سایۀ خود برد و جوهر ریخت در شعرم
رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم
.
مدام او وصله میزد، وصلۀ دیگر بر آن چادر
که جبرائیل...
انعکاس چیزی باش ،
که میخواهی در دیگران ببینی !
اگر عشق میخواهی، عشق بورز
اگر صداقت میخواهی، راستگو باش
و اگر احترام میخواهی، احترام بگذار
مهاتما گاندی
یا علی نام تو بردم نه غمی ماند و نه همّی، بـأبـی انـت و امـّی
گوئیا هیچ نه همی به دلم بوده نه غمّی، بـابـی انـت و امّـی
تو که از مرگ و حیات این همه فخری و مبـاهات، علی ای قبله حاجات
گوئی آن دزد شقی، تیغ نیالوده به سمّــی، بـابـی انـت و امّـی
گوئی آن فاجعه دشت بـلا هیچ نبودست، در این غم...
خطرناک است :
ثروت بدون زحمت، دانش بدون شخصیت
علم بدون انسانیت، سیاست بدون شرافت
لذت بدون وجدان، تجارت بدون اخلاق ...
و عبادت بدون ایثار ...
مهاتما گاندی