اگه خانوادت، خانواده اصلیت نبودن چکار می‌کردی؟؟

ارسال‌ها
1,750
امتیاز
23,632
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
یه مرحله دو ادبی :)
دانشگاه
UMSHA
رشته دانشگاه
ANS
سوال سختیه
میرفتم پیش خانواده اصلیم میپرسم چرا ولم کردن؟ (خب بالاخره ادم دلگیر میشه دیگ :() اگه گم شده بودم بستگی به شرایط داره که پیش کی بمونم (مثلا اونیکه بچه دیگه ای جز من نداره ارجع تره یا وضعیت مالی :D و...) ولی پیش هرکدوم موندم اون یکی رو فراموش نمیکنم و بهش سر میزنم
اگه رهام کرده بودن ، برمیگشتم پیش خانواده ای که بزرگم کرده چون اگه منو میخاستن ولم نمیکردن
مادر واقعیم یا اونیکه بزرگم کرده برام فرقی نداره چون زحمات اونیکه بزرگم کرده از کسی که به دنیا اوردتم کمتر نیس ( :((احساساتی شدم)
( هی میگم اونیکه ، به قصد بی احترامی نیس میخام قاطی نشن) :D
 

موازی

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
595
امتیاز
15,411
نام مرکز سمپاد
سمپاد شیراز
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
RWTH
رشته دانشگاه
مهندسی برق
اتفاقا یه سریال دارم میبینم که داستانش حول این موضوع میچرخه و منم به فکر فرو رفتم که اگه من بودم چیکار میکردم.
خب الان هم خودم تنها زندگی میکنم و فکر نکنم دیگه برای دراز مدت با خانوادم زندگی کنم. فکر کنم در اون صورت قید هر دو تا خونواده رو به عنوان خونوادم بزنم و هیچ کدوم رو قبول نکنم. البته کاملا بستگی داره که به چه دلیل این اتفاق افتاده باشه. مثلا اگه عمدی بوده باشه کسی که این کارو کرده رو هیچ وقت نمی بخشم. ولی اگه تو بیمارستان عوض شده باشم سعی میکنم رابطم رو با خونواده جدیدم بهتر کنم ولی قبلیا رو فراموش نمیکنم و زنگ و دید و بازدید و اینا ولی اگه بخوام برم سفر با خونواده جدیدم میرم.
فک کنم خیلی جدی گرفتم:)) در هر صورت اینقدری شبیه هم هستیم که مطمعنم این اتفاق نیفتاده :-"
 
ارسال‌ها
2,602
امتیاز
39,305
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
Physics
دانشگاه
SUT
رشته دانشگاه
Physics
فکر کنم خیلی کول رفتار میکردم
راستش همیشه یکی از فانتزی آم بوده
ولی خوب خانواده بالوژیکی به نظر من خانواده اصلی نیس خانواده اصلی اونیه که بزرگت کرده
 

mahta.e

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
827
امتیاز
8,285
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
امیرکبیر
تلگرام
اینستاگرام
هیچی دیگ اون موقع دوتا خانواده دارم^_^
و قراره دو تا خانوادا رو تنها بزارم :))
البته اگه قرار باشه بین مامانم یا اون مامان فرضی حدیدم یکیو ببرم خارج پیش خودم مامان این سالامو میبرم ی کم غز بزنه برام روحم تازه شه:/
 

Sahell

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
340
امتیاز
2,594
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1398
به زندگیم خاتمه میدادم
 

آدنوزین :)

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
910
امتیاز
20,177
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ١
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
داروسازی
از اون جدیدا میپرسم چرا منو ول کردن، اگه چیزی مثل گم شدن یا یه چیز سهوی دیگه بود میبخشمشون و چند وقتی یبار اگه بخوان میرم ببینمشون ولی هیچوقت نمیتونم به عنوان خانواده بهشون نگاه کنم، شاید دوست! ولی اگه از عمد منو ول کردن هیچ کاریشون ندارم و فقط میتونم فراموششون کنم.
همچنان مامان و بابا و داداشم با همه ی خوبی و بدیاشون مامان و بابا و داداشم میمونن (((:
 
ارسال‌ها
491
امتیاز
16,881
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
TEH
سال فارغ التحصیلی
000
در نظر الانم میگم با خانواده ی اصلی خودم کلا کاری ندارم و نادیده میگیرم و مثل قبل به زندگی ادامه میدم و همون هایی که بزرگ ام کردن و خانواده ام میدونم...در هر صورت کار‌خیلی بزرگی برام انجام دادن که با اینکه بچه شونم نبودم بزرگ ام کردن : )
 
آخرین ویرایش:

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,212
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
خب من هر دو خانوادمو میپذیرفتم
سعی میکردم بیشتر بشناسمشون
و دلیل این ک ازشون دور شدم رو بفهمم، مثلاً خودشون ولم کردن یا دزدیدنم یا مثلاً توو بیمارستان عوض شدم، شایدم توو بچگیم گم شده باشم:))
با توجه ب شرایط تصمیم میگیرم چطور رفتار کنم
البته خب مسلماً هر دو برام زحمت کشیدن، ولی درحال حاضر خانواده‌ی الانم با توجه ب اینک بزرگم کردن بیشتر برام ارزش دارن
هرچند خب احتمالاً بخاطر تمام ناکامی‌هایی ک خانوادم باعثشون بودن ازشون ناراحت میشم، ولی خب چ میشه کرد؟!
با توجه ب سن و سالی ک الان دارم، اون موقع قطعاً مستقل میشم و تنها زندگی کردن رو ترجیح میدم
اما همچنان با هردو خانواده زندگی میکنم
مثلاً توو خونه‌های هردو هروقت برم ی اتاق دارم ک بمونم و مهمون نیستم
در کل فانتزی جذابیه
و بچه‌ها مخصوصاً در سن بلوغ و وقتی تحت فشار و تنگنا قرار میگیرن با خودشون میگن کاش ی خانواده‌ی دیگه داشتم!!

اما درنهایت با توجه ب شباهت بسیار زیاد من و اعضای خانوادم، احتمال واقعیت داشتن این فانتزی برای من تقریباً صفره:))
 

Déjà vu

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,324
امتیاز
23,682
نام مرکز سمپاد
علامه حلی۱
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
0000
رشته دانشگاه
علوم تغذیه
خب کسایی که منو بزرگ کردن و بهم محبت داشتن و این همه مدت دوستم داشتن رو خوانواده ی اصلی ام حساب میکنم و وقتی بفهمم که یه قریبه رو بردن تو خونه شون و بزرگ کردن و مث بچه ی واقعی خودشون بزرگ کردن بیشتر دوست شون هم میدارم و سعی میکنم با یه اجر حافظه ام رو پاک کنم
 

رنگین کمان

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,006
امتیاز
13,902
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
اردبیل
رشته دانشگاه
علوم آزمایشگاهی
تو این گرونی خیلیم خوشحال میشم که یه خانواده ی دیگه هم پیدا کردم و الان دو تا خانواده دارم :)) :-" (البته اگه سطح مالی شون طوری نباشه که غم و غصه ی قرض هاشون رو بخورم:-")
از دیدگاه معنویاتی هم خوشحال میشم که یه چند نفر دیگه هم به کسایی که قراره دوسم داشته باشن اضافه شدن(:

+ اتفاقا الان از نظر روحی خیلی نیاز دارم یه چند نفر برای دیدنم ذوق داشته باشن ^^ به ویژه اگه سالها انتظارم رو کشیده باشن 8-> :-" :-"
 
آخرین ویرایش:
ارسال‌ها
306
امتیاز
7,910
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
رفسنجان
سال فارغ التحصیلی
1399
رشته دانشگاه
روانشناسی
خب مسلما خیلی ناراحت میشدم و اینا..مثلا چرا الان باید بفهمم؟..
حالا از اینا گذشته از یک نظر درنهایت به خانواده فعلیم بیشتر احساس محبت میکردم چون با اینکه بچه واقعیشون نبودم اینقدر بهم رسیدگی کردن درصورتیکه اصلن وظیفشون نبوده..
 

Reyhuneeeh

A Dreamer
ارسال‌ها
236
امتیاز
2,347
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 6
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
خب بستگی داره چجوری بچه شون نباشم!
مثلا تو بیمارستان با ی بچه دیگه عوض شده باشم
1یعنی مامان و بابامم ندونن من بچه اصلیشون نیستم
2یا اینکه از همون اول میدونستن و ی سناریو دیگه ای پشتشه!
در هر دو مورد پیش خانواده اصلیم میمونم با وجود تمام این مشکلاتی ک باهاشون دارم!
ولی درمورد اول خب ی کم ی جوریه ! چون من با ی بچه دیگه عوض شدم و خب ممکنه
اون بخواد بیاد و خانواده اصلیشو ببینه و حتی تو خونمون بمونه! و اتاق منو صاحب شه که در این صورت ممکنه بکشمش:/
و مامان و بابامم ممکنه دختر اصلیشونو بخوان و خب این خیلی زجر آوره
چون من خانواده اصلیمو هر چقدر هم ک پولدار باشن و آپشن دار !نمیخوام:/
در کل شرایط سختیه

+البته از اونجایی ک منو داداشم خیلی شبیه هم و شبیه بابا مامانمونیم این فرضیه همون اول رد میشه:)
 

behnaz81

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
642
امتیاز
9,025
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
شهید رجایی
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
این خانوادم شاید یه کمی سخت گرفتن شاید من به جای حرف زدن با مردم و مهمونی رفتن حل مسئله ریاضی رو ترجیح بدم چون بهم این جوری القا شده
ولی بهش که فکر می کنم عاشقشونم می مونم پیششون
 

Samineh

زن، زنده، آزاد
ارسال‌ها
68
امتیاز
1,088
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
1396
به نظر من بهتر بود به جای "خانواده اصلی" در اسم تاپیک نوشته می‌شد "خانواده زیستی" چون انگار مفهوم خانواده رو فقط به صورت سنتی به رسمیت می‌شناسه و والدینی که به روش فرزندپذیری بچه‌دار شدن رو خانواده اصلی نمیدونه. مفهوم خانواده گسترده هست
برای منی که میخوام در آینده به این روش بچه‌دار بشم حتی لطیفه‌هایی که به این موضوع اشاره می‌کنند و با کمکاری یا بی‌توجهی خانواده شوخی می‌کنند و میگن که شاید من بچه سرراهی هستم یا گاهی شک می‌کنم بچه "واقعی"‌شون باشم آزاردهنده هست و فکر می‌کنم که والدین فرزندپذیر و فرزندخوانده‌ها با این نوع طنز حس بدی پیدا کنند.
و البته که درستش اینه که در کودکی با کمک روان‌شناس و متخصصین این حوزه این موضوع رو به بچه بگن
به خاطر پست تقریبا بی‌ربط عذرخواهی می‌کنم.

پ.ن: امروز ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۱ فکر می‌کنم که قرار نیست موقع حرف زدن حس هیچ‌کس جریحه‌دار نشه؛ این تنها در صورتی ممکنه که همه خفه بشند.
 

saeb

کاربر فعال
ارسال‌ها
31
امتیاز
92
نام مرکز سمپاد
شهیدبهشتی
شهر
ناکجاآباد
سال فارغ التحصیلی
1397
بستگی داره به اینکه اون خانواده اصلیه چه جورین.اگه بهتر از قبلیا باشن اوکیه.ولی اگه بدتر باشن پدر مادر اونی نیس که از تخمک و اسپرمشونی اونیه که بزرگت کرده:))
 

علی.

لنگر انداخته ⚓⚓⚓⚓⚓
ارسال‌ها
216
امتیاز
771
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ای ۱
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1401
اول تحت تاثیر این که چقدر شباهت ژنتیکی داریم قرار می گرفتم.
بعدم می گفتم "جالبه" می رفتم تو اتاقم.
الان زندگیم رو دوره همین جور ادامه میدم.
 
بالا