• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

لحظه های غرور آفرین

m.r.jazini

محمدرضا جزینی زاده
ارسال‌ها
181
امتیاز
837
نام مرکز سمپاد
دبیرستان دوره دوم علامه حلی
شهر
بم
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
یبار شیمی
دانشگاه
kmu ( علوم پزشکی کرمان )
رشته دانشگاه
دندون
تلگرام
اینستاگرام
برای بیشتر ما ی لحظه هایی خیلی غرور آفرینه . جالا خیلیم نگیم ولی غرور آفرینه . :>
این می تونه مربوط به موفقیت خودمون یا موفقیت چیزی یا کی که به خودمون بر می گرده .
شما هم تا حلا لحظه های غرور آفرین زیادی داشتین .یکیشون رو تعریف کنین :-??
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

من با دانشمندان ایرانی خیلی حال می کنم .چه الانیا چه 2000 سال پیشیا (وقتی فیلم هاشون رو می بینم که چ کار های شاخی می کردند)
وقتیم اسم امپراطوری ایران رو میشنوم . کلا کیف می کنم :))
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

بیشتر بچه های مدرسه ما میرن کانون . منم میرم.
وقتی ترازم تو کانون بالا میشه .و روز بعدش میام تو مدرسه و بچه زرنگ های اول و دوم و سوم و چهارم دور هم جمع می شیم و ترازمو می گم خیلی احساس خوبیه . از اون بهتر وقتی که از همشون ترازت بیشتر بشه
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

یک باز ی امتحان هماهنگ از دانش آموزا گرفتند . منم جزو نفرات 1 تا 3 بین همه پسرا دخترا بودم . خیلی احساس بزرگی کردم :P :P :P :P
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

امروز خیلی خوب بود فهمیدیم چه بچه های باحال و همدلی هستیم.کلا همینطوریشم ما کلاس بده بودیم.با هماهنگی برگه های امتحانو سفید دادیم.لوله های خودکارم درآوردبودیم که کسی وسوسه نشه.ولی حی /m\ف امتحان خیلی آسون بود.قیافه معلممون دیدنی بود همه با هم بعد5دقیقه با برگه سفید پاشدیم :-\ :-\.معلممون قبل امتحان با لبخند و قیافه معصومی به ما نگاه میکرد.گفت عیدی من به شما اینه که سوالاتون آسونه.خدایی خیلی آسون بود یعنی با اینکه نخونده بودیم مطمعنم کسی زیر18نمیشد.خیلی طبیعی رفتار میکردیم حتی یک سوال که شکل نداشت گفتیم چرا شکل نداره؟!بعد امتحان ظاهرا معلمون گریه کرده.ناظممونم که خیر سرش دکترا ادبیات میخونه اومد سرمون خراب شد و کلی بهمون فحش داده.کاسه داغتر از آش شده بود گفت ار انضباط همتون1نمره کم میکنم.عقده ای بدبخت.ما اولین کلاسی بودیم که زیست داشتیم .کلاسای دیگه گفتن شما سفید بدین ما هم میدیم.ولی ساعت بعد تو کلاسشون کلی خائن بوده که از اول امتحان شروع کردن به جواب دادن.معلممون نرفته سر امتحان و ناظم عقده ایمون ازشون امتحان گرفته.چند تا از بچه های صادقشونم که لوله های خودکارشونو در آورده بودن دعوا کرده تو صورت یکیشونم خودکار پرت کرده.برا بچه هایم خودکار آورده.تقریبا تمام بچه ها شروع کردن به جواب دادن ولی بعضیاشون 2.3تا سوال جواب دادن یک نفرم سفید دادن.کلاسی هم که ساعت آخر داشت سفید داد وولی معلممون از اونا تشکرم کرده.!!!خود معلم فته اگه نمیخوان جواب بدین بدین بهم به همین راحتی.استرشو ما تحمل کردیم دعواشو ما شنیدیم کیفشو اونا کردن .این خودش یه افتخاره نه؟
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

کلا کلاس شیمی برام غرور آفرینه !
نفر اولی که به جواب سئوالات میرسه بدون استثناء منم.
جدیدا معلم میگه بیا پا تخته میگم نه کارو بدین دست جوونا.
دقیقا زمانیه که حس پهلوون پوریا رو دارم!
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

سر کلاس زیست لحظه غرور آفرین زمانیه که زنگ تفریح میخوره و تو اون جلسه معلم ازت پرسیده باشه و منفی نگرفته باشی طلای المپیاد گرفتن حسش به این خوبی نیست....
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

یکی از لحظه ها برا من موقع صعود به جام جهانی و ...
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

کلاس اول دبیرستان که بودم معلم فیزیکمون سخت امتحان میگرفت و معمولا بچه ها کم میگرفتن.......منم فیزیکم بد نبود....یکی از امتحانا برگه خودم و دو نفر دیگه رو نوشتم و سه تامون بیست گرفتیم و معلممون فهمید اما به من بیست داد به اون دوتا گفت دوباره امتحان بدن........اینم بگم که من بیست شدم و نمره نفر بعدی 17 بود.....

سال اول درس برنامه نویسی به زبان c.....چون که من برنامه نویسیم خوب بود معلم زیاد بهم کاری نداشت و وقتی واسه امتحان عملی ترم رفتیم تو سایت هرکی سوال داشت به معلم میگفت و اونم میگفت برو ببین مشکلش چیه.........منم میرفتم و برنامه رو کامل مینوشتم واسه دوستام.....هم من راضی، هم دوستام راظی، هم معلم رازی.........ترم اول واسه 12 نفر برنامه نوشتم

اینا بعضی از لحظات غرور آفرین اینجانب حقیر بود....خخخخخخخخخ
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

ما یه معلم ادبیاتی داریم، آدم با سوادیه اما همیشه سعی میکنه بچه ها رو تحقیر کنه یا یجورایی بهشون بگه که هیچی از ادبیات نمیدونن...

حدود 1 ساعت درباره ی اسطوره صحبت کرده، رسیده به اسطوره شناسی یونگ و ..
معلم: مثلا من مطمئنم یه نفرم نمیدونه یونگ کیه تو این مدرسه! اسمشم نشنیدین...تو اون 3تا کلاسم کسی نشنیده بود وقتی پرسیدم...الانم بپرسم کسی نمیگه من شنیدم...
من: من میگم! :-" :> ;;)
بچه ها: :))
معلم: خب یکی پیدا شد که اسمشو شنیده...اما مطمئنا چیزی دربارش نمیدونه!
من: چرا اتفاقا! :D :-" :> ;;)
بچه ها: <D=
معلم: خب چی میدونی؟
من: خب یه روانشناس سوییسی بوده که با فروید مکاتبات زیادی داشته و تحقیقاتی که درباره ی خوابِ یه سری افراد انجام میده، منتهی میشه به نظریه هاش تو اسطوره شناسی و ...... :-" :>
معلم: جالبه که یکی پیدا شد که یه چیزایی میدونه! از آثارش که چیزی نخوندی؟ نه؟
من: چرا اتفاقا ..... :>
معلم: خوبه...خب حالا ارتباطشو با ادبیات میتونی توضیح بدی؟ چیزی میدونی؟
من: آره...اتفاقا چندتا مقاله و یه پایاننامه با موضوع اسطوره شناسی یونگ در ادبیات کودک و رمانهای کودک و نوجوان خوندم و ....
معلم: خب دیگه...به درسمون برسیم L-: ~X(
من: :-"
یچه ها : /m\ \:D/
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

تو عید غدیر من سر صف وایساده بودم که دیدم اسممو دارن صدا می زنن. رفتم بالا دیدم مدیر داره یه جایزه میده. دید من همونطوری موندم گف گه به خاطر اول شدنم تو آزمون پیشرفت تحصیلی ـه. رو ابرا داشتم پرواز می کردم. :D
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

مجری همایش فیزیک بودم که کلا درجریان همایش نبود چندساعت قبل همایش به یه سری دلیل یه سری برنامه ها بهم خورده بود بعد بنده برنامه رو تونستم بدون امادگی اداره نمایم موقع شامم بازیکسری مشکل دیگه بوجود اومد باز بنده واین دوستم یک سری خلاقیت به خرج دادیم
خلاصه مایه غرورمدرسه شدیم و همه راضی میبودن ما نیز حال نمودیم ازقدرت مدیریتمان :-"
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

اون شب المپیک که بهدادسلیمی وسجادانوشیروانی طلاونقره گرفتند.
اولین بارکه ایران ایتالیاروبرد
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

سال پنجم دبستانم بود ;;)
عاقا من رفته بودم دستشویی :D
بعد داشتم برمیگشتم
همینجوری هم داشتم دستامو تکون میدادم ک خشک بشه(دستارو بعد از دستشویی رفتن میشورن دیگه)و برای خودم شعر مخوندم \:D/
ک دیدم B-)
همه میگن بروبالاااااااااااااااااااااااااااا :)(آخه ی حالت سکو مانند داش مدرسمون برای اجرای برنامه و....)
بعد من گفتم چی شده؟؟؟؟؟؟؟ :O :O
بچه ها گفتن بروووووووووووووووووووووووو :-$
ما هم رفتیم ی جایزه ی چرتم گرفتیم اومدیم 8-> 8->
اون لحظه احساس زرنگیم داش فوران میکرد فک کردم من ب خاطر ی نمره ای . ی معدل خوبی .ب خاطر ی چیز درسی رفتم
بعدا کاشف ب عمل اومد ن خیر ریحانه جان تو اهل درس نیستی !!ب خاطر نقاشیت ک فرستاده بودن اداره برنده شدی!!!! P:> P:>
و باید بگم قربون لحظه های غرور آفرینم بشم ک اون لحظه من دستشوییم!!!
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

توی کارنامه ی یکی از آزمونام مدیرمون ازم تشکر کرده بود و تشویقم کرده بود ک رتبم خوب شده:D
تازشم زنگ ریاضی کارنامه ها رو آوردن و دبیر گرفت خوند اون چیزی ک مدیر نوشته بود.......
هیچی دیگه بچه ها برام دس زدن منم یه ذره خوشال شدم....
مدیونین فک کنین خرکیف شدمااااااا :D
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

رفته بودم کافی نت برای ثبت نام کنکور هرکی اومد برای ثبت نام معلدل امتحان نهایی هاش کم بود بعد من
که معدلم به نسبت بالا بود با افتخار معدلمو گفتم
از لحظات غرور افرین من بود
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

تابستون برای مسابقات فرهنگی هنری دعوت شده بودم برم جایزمو بگیرم وقتی اعلام کردن گفتن زهرا بحری رتبه اول استان در رشته ی شعر .... فک کنم پرواز کردم رفتم جایزمو گرفتم:)))))))
دوستم ازم یه عکس گرفته که رفتم رو استیج اینقد تند حرکت کردم عکسه گردبادی افتاده :)))
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

وقتی پیش دانشگاهی بودم امتحان ترم اول فیزیکمو 19/75 شدم. این در حالی بود که اصلا 20 نداشتیم. و گرفتن این نمره از اون چنین معلمی واقعا سخت بود. رنج نمره ها زیر 15 بود. نمیدونین چه قدر خوشحال شدم وقتی معلمم گفت فلانی کیه که 19 شده؟؟ اصن داشتم بال در میاوردم. برگه رو نگه داشتم. ازش عکسم گرفتم.
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

سال سوم راهنمایی معلم دروس اختصاصیمون مرد بود.یه امتحان ریاضی ازمون گرفت سخت نبود به جان خودم ما درس نمیخوندیم.خلاصه نمره هااومد همه زیر 1بودن حتی یک هم نداشتیم بعد من شده بودم 11.25 مسلما از 20نمره :-" خیلیم خوب بود.توقعشون زیاد بود.یبار هم سر کلاس همین معلم چاپستیک بردم یادش دادم چجوری باهاشون غذا بخوره :)) یاد نمیگرفت :)) با اینکه مرد بود زد یکی پس کلم گفت برو بشین لازم نکرده یادم بدی... :)) یه لحظه حس کردم خیلی شاخم که از معلممون بیشتر یاد دارم یه چیزیو :D احمق بودم دیگه
 
پاسخ : لحظه های غرور آفرین

اول راهنمایی بودم یه آزمون دادم شدم هزار و خورده ای تهران ، بهم بر خورد برای آزمون بعدیش که چهار ماه بعد بود جوری خوندم که شدم اول استان ، اون لحظه که نتایج اومد خیلی از غیرتم خوشم اومد :-"
اول دبیرستان هم در ترقی معکوس بودم ، هر روز بدتر از دیروز میشدم ،یه روز تصمیم گرفتم آدم بشم و از اون روز به بعد روی تصمیمم موندم ، الان که بهش فکر میکنم خیلی در اون لحظه اراده ام قوی بود به خودم افتخار میکنم ;;)
البته ، اینایی که گفتم بیشتر افتخار بود تا غرور ... فکر کنم تاحالا کار خاصی نکردم که باعث غرور بشه :D
ها ... یه بارم سوم راهنمایی طی یک مراسم مسخره بازی منو به عنوان برگزیده کشوری آزمونا اعلام کردن ، وقتی رفتم جلو جایزمو بگیرم از شدت خوشحالی داشتم میلرزیدم :D
 
Back
بالا